نمایشنامهی باغ آلبالو به نویسندگی آنتون چخوف در تاریخ تئاتر بسیار مهم است. جورجو استرهلر، پیتر اشتاین و پیتر بروک، سه اجرای مشهور از این نمایشنامه را بهصحنه بردهاند. ماریا شِتسُوا و کریستوفر اینِس در کتاب «مقدمهی کیمبریج بر کارگردانی تئاتر» به این موضوع پرداختهاند. ترجمهی این مطلب را در ادامه میخوانید.
«پس از سالها وقفه در تولید تلهتئاتر، این گونهی مغفول بازمیگردد»؛ این جمله را از دو سال قبل و پس از ۱۰ سال وقفه در ساخت نمایشهای تلویزیونی، هر از گاهی از سوی مسوولان صداوسیما میشنویم؛ اما اینکه اساسا این وعده چقدر عملیاتی شده است، مروری آماری بر تعداد تولیدات و همچنین کیفیت آنها در این مدت، خود گویای امر است.
هنر تئاتر و مظلومیت، در ایران نسبتی وثیق دارند. تئاتر نه از رسانه سینما و موسیقی برخوردار است و نه گردش مالی اقتصاد آن بهپای دو هنر مزبور میرسد. مصائب صدور مجوز در تئاتر هم، سر دراز دارد. مثلا هفته پیش، کارگردان تئاترِ «657» از مشکلات مسیر اخذ مجوز گفت که فارغ از این مورد، مهمترین تنگناها و صعوبت کار تئاتر را مرور میکنیم.
تکلیف ما با اجرای «گربه نره و روباه مکار» کمابیش روشن است: یک نمایش تر و تمیز که تمنای نقد سیاست و اخلاقیات جامعه را دارد و در این وادی پیروزمندانه شکست میخورد
حال مسأله این است که مصوبه دولت سیزدهم مبنی بر کاهش تصدیگری دولت در بخش فرهنگی آیا با وضعیت کنونی همخوانی دارد؟ آیا نظام سفت و سخت سانسور کنونی در تضاد با اصل44 نیست؟ آیا رویه دولت همچون یکدستسازی خویش، قرار است در تئاتر هم رقم بخورد؟
در صندوق اعتباری هنر بینظمی و آشفتگی وجود دارد. کارشناسان(اگر واقعا کارشناسی وجود داشته باشد) شیوهنامهای برای تایید و رد کردن متقاضیان و اعضا ندارند.
چند روز پیش آگاه شدم دکتر مسعود دلخواه که در صدد اجرای نمایش «هملت» در تئاتر شهر بود، و به او قول سالن اصلی برای مرداد و شهریور را داده بودند، پروژه تازه هنریش را تعطیل کرده و در این عسرت هنری، قصد دارد کار نکند.
ضرر حضور بسیاری از نمایشها، در تأتر شهر زمانی حادتر میشود که خبرها از دعوت سجاد افشاریان برای اجرا در سالن اصلی حکایت میکند. اگرچه تیر اولیه برای اجرای نمایش «بکتوبلک» به سنگ خورده است؛ اما دادن سالن اصلی تئاتر شهر برای یک مونولوگ تکبازیگره و بدون دکور تنها یک پیام دارد: تئاتر شهر وضعیت فاجعهای در گیشه و مخاطب دارد.
مسیر اصلاح اجتماعی در ایران با سقوط محمدعلی شاه رقم میخورد. اصلاح اجتماعی که هیچ ارتباطی با دربار ندارد و بیشتر سیاسیون هستند که در نقش مصلح اجتماعی ظاهر میشوند. نقطه عزیمت ما اما جایی است که شخصیتهای حقیقی تلاش میکنند از فضای باز سیاسی شکل گرفته اقدام به برپایی رویکردهای حقوقی کنند. آنها از تلاشهای فردگرایی چون «روزنامه تئاتر» میرزا رضاخان طباطبایینایینی سراغ رویکردهای جمعگرا میروند تا در پس نام انجمنها و شرکتها، رویه اصلاحگرانه خود را رقم بزنند.
آگوستو بوآل در مقدمه کتاب «تئاتر ستمدیده» یا آنچه «تئاتر ستمدیدگان» ترجمه شده، به چرایی این موضوع اشاره دارد که چرا «باید برای تئاتر ستیز کرد؟» به عقیده او «طبقات حاکم پیوسته سعی میکنند تئاتر را زیر سلطه خود نگه دارند و از آن به صورت ابزار استفاده کنند.» عملی که به «دگرگونی مفهوم تئاتر» منجر میشود. نگاهی به بعضی نمایشها که در هفتهها و ماههای اخیر روی صحنه رفتهاند، نشان میدهد نظر بوآل تا چه اندازه میتواند بر بال زمان نشسته و به جغرافیاهای متفاوت سفر کند.
برشت در تئاتر به دنبال ابزاری بود تا بتواند از طریق آن نظم متظاهرانهی اجتماعی را به هم بریزد. نظمی که بر اساس پول مناسبات مالی سرمایهداران بنا شده است و هیچجای آن ارتباط انسانی دیده نمیشود.
امروز و در میانِ این حجمِ دود، بعید است از تصویرِ جمعیتِ صف بسته دورِ «تئاتر شهر» که منتظر باز شدنِ گیشه فروش بلیت نمایش «حمید سمندریان»، «بهرام بیضایی» و... بودند، هالهای باقی مانده باشد. تصویری که دیرزمانی است تکرار نشده و با روند یک دهه اخیر اوضاع اقتصاد، دیگر هم نخواهد شد، اما جای این تصویر، تا دلتان بخواهد دودِ سیگار است و سیگاری و جگر و دل و قلوه و سوسیس و کوبیده.
بعد از پایان یافتن جشنواره چهلویکم تئاتر بینالمللی فجر، در آخرین ماه زمستان، شاهد رونق گرفتن نه چندان امیدوارکننده اجراهای تئاتری هستیم. مسئله اینجاست که حرفهایهای عرصه نمایش همچنان به صحنه بازنگشتهاند و فضا برای تازهنفسهای بیتجربه و آماتور بیش از پیش گشوده شده است.
تا هنگامی که کسانی نگهبان فرهنگ هستند، تولیدکنندگان فرهنگ مسوول فرهنگ نیستند، زیرا در حاشیه هستند، از اینرو در نبود نظارت و نگهبان، تولیدکنندگان فرهنگ و هنر، مسوول خواهند بود. اگر جامعهای عقبمانده است و تولیدکنندگان فرهنگ در حاشیهاند، مسوولیت تمام عقبماندگی مردم بر گردن دولت است.
چهل و یکمین جشنواره بینالمللی تئاتر فجر درحالی روز سهشنبه یازدهم بهمنماه به کار خود پایان داد که تعدادی از تئاتریها این رویداد را تحریم کردهاند، تعدادی نیز به دلیل مشکلات اقتصادی امکان حضور در جشنواره را نداشتهاند. اما بخش بینالملل جشنواره نیز امسال کاستیهای بسیاری دارد که از آن جمله است: نبود گروهها و اجراهای مطرح.
شمس در مقاله دوم البته توضیح مبسوط ارایه میدهد و گاهی به تبارشناسی دست میزند تا به نتیجه دلخواه برسد. رقص پیش از اسلام و رقص پس از اسلام. رویکردهای عرفا به این هنر و آنچه در قالب «هزار و یک شب» و سفالینهها و نقشبرجستهها برای ما به یادگار مانده، تا نگاهی به آنچه غرب را به مجسمهسازی و برپایی رقص رسانده و در مقابل، خوشنویسی و لاغری ژستهای رقص در شرق: «اگر در مقطعی از تاریخ محدودیتی بر موسیقی و رقص و مجسمهسازی پدید نمیآمد، چه بسا کسانی چون میرزا غلامرضا اصفهانی، بهزاد، میرزا محمدرضا کلهر و دیگرانی از این دست تجلی هنرشان همسو با میکل آنجلو و رامبراند بود.»
یادداشت فریده سپاه منصور بازیگر پیشکسوت درباره تئاتر شهر.
هرمن در کتاب خود با عنوان تروما و درمان یک این مراحل را در ارتباط سهگانه شکل گرفته میان قربانی، متجاوز و ناظر تعریف کرده است. به این ترتیب اجرای تئاتر و تماشای آن راهی میشود برای درمان قربانیان ترومازده، طی تمام اتفاقات و رخدادهای مهم تاریخی قرن بیستم و بیست و یکم: از اتفاقاتی چون جنگ، تروریسم، تجاوز و حقوق پایمال شده زنان تا مسائلی شخصیتری چون ارتباط میان خانواده و اجتماع.
هملت صحنه تئاتر «تلهموش» را در کاخ ترتیب میدهد تا واکنش کلادیوس را بسنجد. او سرانجام میتواند «کیستی» کلادیوس را با فاصله و با اتکای صحنه خود شناسایی کند و دست به عمل بزند. آگاهانه یا ناآگاهانه یکی از عللی که به تئاتر میرویم یافتن همین نقطه است. اوضاعمان از هملت بهتر نبوده و نیست و کمتر از او پریشان نیستیم. به تئاتر میرویم وقتی نفسمان تنگ است و تردید سراپایمان را گرفته، وقتی منبع آلوده شهر سلامت همه را تهدید میکند و گمان میکنیم باید کاری کنیم، وقتی احساس میکنیم زیر فشار ضرورت، گوریل یا کرگدن شدهایم... باز هم به تئاتر م یرویم تا برای لحظاتی با فاصله به خویش نگاه کنیم.
اینکه سخنرانی توکلی طی دو روز گذشته بیش از اصل نشست خبری فراگیر شده است؛ خود نشانهای است از اینکه چطور جشنواره تئاتر فجر سیاسی است. کما اینکه میزانسن برگزاری نیز سیاسی است و برنامههای ارائه شده نیز سیاسی است
نه چوبک، نه ساعدی و نه هیچ نویسنده مهم دیگری در تاریخ معاصر ادبیات ما صرفا به خاطر روایت نابرخورداریها و مباحث صرفا اجتماعی و عدالتمحورانه مانند عدم توزیع عادلانه ثروت و... نمیتواند واجد اهمیت ادبی باشد که اگر بود، خیل نویسندگان چپگرای تودهای تا آخر ایستاده، امروز مهمترین نویسندگان معاصر ما بودند. این نوع نگاه به مساله و به تناسب آن، فرم روایت و پیوند فرم با نگاه و درونمایه جاری در داستان است که حد اهمیت اثر را تعیین میکند. چیزی که ساعدی از ابعادی واجد آن است و از ابعادی نه.