نمایش «زندانی در دانمارک» به کارگردانی محمد مساوات، خوانشی جسورانه و پستدراماتیک از «هملت» شکسپیر است که به جای وفاداری به متن اصلی، بر واسازی رویداد اجرایی تمرکز دارد. در این اثر، شبح هملت از تابوت تاریکی برمیخیزد تا در جهانی از فساد و تباهی، مخاطب را به رویارویی با «امر واقعی» دعوت کند و با دستکاری لذت تئاتری سنتی، تجربهای متفاوت رقم بزند.
نمایش «تنیدن» رضا قنبرزاده فرید تلاشی است برای نشان دادن چهار شکل مرگ در جایی که کارگردان/نویسنده مکانش را زیرلایههای شهر می نامد. در معرفی نمایش نوشته شده است «تنیدن روایت چهار قصه است در لایه های زیرین شهر که زیر تارهای عنکبوت تنیده شده اند و طنین صدایشان برای هیچ گوشی شنیدنی نیست.»
دنیای نصراللهی و خوانش او از کروتس در «سگ سورتمه»، قرار است به دنیای امروز ما نزدیک شود. همان چیزهایی که مدام در طول روز بدان فکر می کنیم. اینکه آینده چیزی برای ما ندارد و زندگی من امروزی درگیر جمود است، از جمود سیاسی گرفته تا فرهنگی.
دیدن «چهارراه» برای من تلفیقی از «افرا» و «خاطرات هنرپیشه نقش دوم» بود؛ داستانی تودرتو و پیکار سکگونه قهرمان با حضور هرازگاهی آدمهایی که از هر دری سخن میگویند. آنان قرار است بازتاب اجتماعی جامعه ایرانی باشند که بیضایی آن را بازنمایی میکند اما در «چهارراه» با یکی از افراطیترین بازنماییها روبهروییم.
خواننده این اثر با شنیدن روایت «پائولینا» و همچنین اعترافات «میراندا» در رابطه با معنا و مفهوم عدالت، حقوق بشر و بخشش، دچار شك و تردید میشود. به راستی عدالت توسط چه كسی اجرا میشود؟! «دورفمن» نمایشنامه «مرگ و دختر» كه برنده جایزه «لارنس آلیویه» شد را با الهام از قطعهای به همین نام، اثر «شوبرت» نوشته است. نسخه سینمایی این اثر هم در سال 1994 به كارگردانی «رومن پولانسكی» ساخته شد و روی پرده رفت.
براساس نظری تصویری، زبان صرفا یك كاركرد دارد: تصویرگری واقعیت. ما میتوانیم با شناخت حقیقت زبان، حقیقت جهان را دریابیم. درواقع، نظریه اخیر اساسا نماینده یك دیدگاه مدرن درباره زبان است. درمقابل، طبق نظریه بازیهای زبانی، زبان پدیدهای چند بعدی است، از اینرو نمیتوان آن را از دیدگاهی ذاتگرایانه دریافت. درواقع، زبان پیكرهای از بازیهای زبانی ـ كاركردهای زبانی، متفاوت است.
برخلاف متون گذشته آرش عباسی، مسیر نمایشنامه «خواب میبینیم» به سوی آشکارسازی پیش نمیرود.
سیدحسین رسولی در یادداشتی، به نمایشنامه جدید محمد میرعلیاکبری نگاهی داشته و مینویسد: میرعلیاکبری در «پنگوئنهای افسرده» به خوبی به طبقات اجتماعی و زندگی روزمره آنان توجه و از ساختار روایی و شکل تعلیقی درستی استفاده کرده است.
میتوان گفت «شب/خارجی/یرما» یک تئاتر ساده است که با تصاویری از بازیگران در دفتر تست بازیگری ترکیبشده است. نمایش برای مخاطب پیگیر تئاتر آوردهای ندارد و برای مسیر پیشروی تئاتر ایران چشمانداز. شاید تنها صحنهای باشد برای معرفی چند بازیگر آینده تئاتر
اجرای مجتبی جدّی را میتوان در ادامه همان مسیری دانست که در این سالها پیموده. آهسته و پیوسته، بر مداری قابل پیشبینی که نه میخواهد ما را شگفتزده کند و نه به ابتذال زمانه تن دهد.
بابك پرهام، از منظر مضمونی در نمایشنامه شنا در حوض زالو همان كاری را با تاریخ میكند كه یك كارگردان كه میخواهد امروز، هملت یا مكبث یا نمایشنامههای یونان باستانی را بر صحنه بیاورد.
«غرب حقیقی»، جولانگاهی بود برای چند جوان تبریزی. انتخاب متنی از تام شپرد خود نوعی تخطی از باورهای مرسوم بود. اینکه هر نمایشی خارج از تهران، بایستی حامل معانی و تفاسیر محلی باشد. انگار ما در تهران نشستهایم تا بخشی از فرهنگ بومی منطقهای را در مرکزیت عالم ایران مشاهده کنیم
در نمایش دژاکام با آنکه قهرمان، «ایوبخان»، در غیاب است و همه درباره او حرف میزنند؛ اما همه تلاش میکنند ایوبخان را بازنمایی کنند و حرفهای او را بهنوعی بازتولید کنند. هرچند این حرفها در تضاد و تناقضاند؛ اما این خود دال بر مرگ ایوبخان است، موجودی بیشکل در جامعه منحط.
چرا هنرمندی چون کهبد تاراج میلی به بازتولید واقعیت آنگونه که هست، ندارد؟ چرا او با استعاره از بطن واقعیت گریز میکند؟ و البته دهها چرای دیگر.
بازيگر ايراني در يك مونولوگ ارزانقيمت ميتواند نشان دهد ظرفيت بازيگرياش به چه اندازه است. فروش گيشه ديگر خطري به حساب نميآيد و نمايش نوعي ذخيره آخرت بازيگري ميشود. بيشتر نقدها به سمت تمجيد از هنر بازيگر پيش ميرود و ديگر متن و كارگرداني اولويتي براي تماشاگر به حساب نميآيد.
حسین شهبازی كارگردان نمایش به سمت تئاتری تلفیقی و آوانگارد گرایش پیدا كرده تا نسل جدید تئاتر كشور همواره بر تغییر و حركتی به سوی جلو گام بردارد.
«گرگاسها یا روز به خیر آقای وزیر» فاصله گرفتن نعیمی از جهانبینی سابق خویش است. او كه روزگاری خودش را در جامه مولف، در تجسد سقراط بازنمایی میكرد، این بار خود مولفش را حذف كرده است.
به نظر میرسد كه محمد نورالدینی در نمایشنامه «خطر احتمال برخورد با پرندگان مهاجر» تا حدود زیادی در مسیر نمایشنامهنویسی جدید مبتنی بر ضربانهای گفتوگویی موفق عمل كرده است.
«سگدو» به دو بخش انتزاعی و واقعی تقسیم شده و البته كه وحدت اجرایی ندارد. گویا چند خرده پیرنگ با موضوع هویت گمشده به یكدیگر وصله و پینه شدهاند. اجرای چنین نمایشنامهای سخت و مشكل است. فكر میكنم متن از كارگردانی جلوتر باشد؛ یعنی اینكه عباس غفاری از پس متن برنیامده است.
پاكراه در گام سازندهاي ديگر به وجهه آزادانه اجرايي فكر كرد كه با «روش استارتي» (روشي كه طي آن نويسنده تنها با يك طرحواره يا ايده اوليه در تمرينها حاضر ميشود و متن به مرور شكل ميگيرد) مسير نگارش متن را پيش ميبرد و با خلق ايدههايي بر اساس انديشهها و زيست خودش كاري را به صحنه ميبرد؛ اما در ادامه و با ثمربخشي دانش ناشي از اساطير به نوعي نگرش چالشي با محوريت اومانيسم ميرسد و از مفهوم واژه مستبدانه اجرا فاصله ميگيرد.
كوهستاني همواره از تجربه فرمهاي تازه در طراحي كارگرداني استقبال كرده و از اين منظر اتفاق جديدي نيفتاده؛ اما توجه به يك نكته ضرورت دارد. اينكه كارگردان حالا بايد با منتقد، روزنامهنگار و مخاطب جدي كمپاني طرف شود، بنابراين هر تجربه تازه يك تبصره جدي هم دارد؛ اينكه او اجازه ندارد از كيفيت سابق خود عقبتر بايستد و حداقل تجربه اخير اجراي كوهستاني از «هملت ماشين» نوشته هاينر مولر و نمايشنامه گئورگ بوشنر به ما ميگويد تا اينجاي كار موفق عمل كرده است.