مهدویان در مرد بازنده هم میخواهد به علایق شخصی (مثلا فیلمهای ملویل) بپردازد، هم قصه روزگار را بگوید (مانند اشاره به فساد آقازادهها و انتقاد اجتماعی از سیستم) و هم با مهارت اجرایی و خلق لحظههای سینمایی کار را پیش ببرد.
«قدغن» به کارگردانی مجید مافی تازهترین فیلم این کمپانی، که نوروز اکران عمومی شده بود، پس از دو هفته به چرخه اکران آنلاین وارد شد. «قدغن» به سبک و سیاق تولیدات پویافیلم، مناسبات، روابط و شخصیتهایی را بازتعریف می کند که از دل فیلمفارسی آمدهاند. سینمایی که خوب یا بد با هر کیفیت، محصول دوران و جامعهای بوده که دیگر وجود ندارد.
یکی از ترفندهای مرسوم در آشنازداییِ نمایشی، روبهروکردن تماشاگر با تفاوتهاست. در فیلم «جنایت بیدقت» شناخت تماشاگر در مواجهه با یک میزانسن ناآشنا، چرخهای نامنظم و معیوب را تجربه میکند که البته فرجامی تثبیتشده و اخلاقی دارد.
داستانهای مربوط به قتلهای زنجیرهای میتوانند با معما و وحشتهای سرگرمیساز پیوند بخورند. در فیلم عنکبوت اما خبری از این چیزها نیست.عنکبوت حتی به شکلی کاملا آیینهوار تصویر خود همان قاتل زنجیرهای معروف را هم به مخاطبش نشان نمیدهد تا خود آن مخاطب برداشتهای روانشناختیاش را صورت بدهد.
فیلم سفارشی لزوما قرار نیست اثر بدی باشد که به شعور مخاطب توهین کند. البته «بدون قرار قبلی» از این جمله تبعیت نمیکند. از آن فیلمهای سفارشیساز است که حتی فکر نکرده چطور بتواند مخاطب را به سوژهی سفارشیاش جلب کند چه برسد به اینکه سفارشی بودنش را لااقل در لایهای از زرورق بپیچاند که توی ذوق نزند.
تدوین شتابزدهی فیلم باعث شده که اتفاقات فیلم از بار احساسی تهی شوند و ما صرفاً شاهد وقوع یک سری اتفاق باشیم که تجربهی تماشایشان با تجربهی تماشای مستندی که هدفش اطلاعرسانی است تفاوت چندانی نداشته باشد. با این حال فیلم از لحاظ احساسی دو صحنهی درخشان دارد
عصبیت بیشتر از غم و رنج این زنان در دل این فضای سخت، ملتهب و رنجآور، برای نگارنده توجیهپذیر نبود مگر اینکه کارگردان قصد آن داشته که با رویکردی جنسیتگرایانه به عصبیت آن زنان به خاطر موانع ایجاد شده بر سر راهشان توسط مردان بپردازد.
از نیمه فیلم بیننده آنقدر درگیر ماجراهای مختلف شده که شوقی برای تماشای بقیه ماجرا ندارد و عملا حوصلهاش سر میرود. فضای همیشه بارانی هم معلوم نیست قرار است چه پیامی را به بیننده انتقال دهد و اگر قرار بوده فضای تیره و تار پرونده را به بیننده منتقل کند و در مجموع در پی نزدیک شدن به سبک نوآر باشد هم باید بگویم که در دستیابی به این موضوع ناموفق بوده است.
نگهبان شب فیلمی است که زمان ساخته شدنش کمی دیر بود، هرچند بیموقع نبود. این بازگشت بیسر و صدا و آرام رضا میرکریمی به سینمایی که از معمولیترین آدمها بهواسطه شرافتشان قهرمان میساخت، در زمانهای اتفاق میافتد که تقریبا همه فهمیدهاند چارهای جز بازگشت به شرافت نداریم.
برخلاف آنچه «نگهبان شب» را فیلمی با ریتم تند مینامند، اتفاقا مسیر داستانی، روی ریتم کندی از یکسری اتفاقهای کلیشهای و غیرجذاب در حرکت است. شاید اگر گفته میشد ریتم این فیلم در قیاس با دیگر ساختههای کارگردان، از سرعت بیشتری برخوردار است، مفهوم درستتری را منتقل میکردند اما نه ریتم «نگهبان شب» تند است و نه فرآیندی که برای تصویرگری از دو قطب داستانی خود انتخاب کرده، در مسیری داستانی و دغدغهمند پیش میرود.
اکران فیلم تازه رضا میرکریمی با تحسین و تمجیدهای بسیاری همراه است. برایم مشهود است که چرا فیلم تحسین میشود. قابهای زیبا، بازیهای هایپررئالیستی و آرامش سادهدلانه شخصیتها بههمراه اتمسفری که شما را به خود نزدیک میکند؛ اما همه این زیباییهای محبوب بازنمایی چه چیزی است!؟ شاید در نگاه نخست، همهچیز به ذهنیت سادهلوحانه شخصیت رسول بازگردد.
تمرکز فیلم بر شخصیتی است که در قامت یک نفوذی مجاهد خلقی در دستگاه حراستی حزب جمهوری اسلامی ظاهر میشود. شخصیت اصلی، در شمای فردی مذهبی و بهاصطلاح حزباللهی، چنان اعتماد حزب را به خود جلب میکند که شرایط برای ترور و انفجار را مهیا میکند؛ اما چطور و چگونه، خدا میداند.
هناس تنها فیلم امنیتی کشور است که به نقش خانواده تا این اندازه اشاره میکند. تا جایی که اولشخص داستانی را «شهره پیرانی» (مریلا زارعی) برعهده دارد و حال آنکه در عموم فیلمهایی از ایندست، یا زاویه روایت در دست دانشمند هستهای است یا فرآیند فیلم، با استانداردهای پرریتم تریلر، در نشان دادن طراحی و نقشه برای ترور خلاصه میشود.
فیلم بدون حاشیه در یک خط مستقیم پیش میرود و بین روایتهای گوناگون، خود را سرگردان نمیکند. مانند سایر فیلمهای شعیبی، کودکان جزء شخصیتهای مهم فیلم هستند، گرچه در اصل قصه تاثیری ندارند.
بی مادر نهتنها نتوانسته باتوجه به موضوع فیلم یک داستان مادرانه آرام و عاطفی را به تصویر بکشد بلکه در نقطه مقابل و بدون کارکرد منطقی، صحنههای خفگی دختر بچهای در آب یا مردن فرزند را نشان میدهد و این مقدار سیاهنمایی کارکردی در فیلم ندارد و نقطه طلایی یا ایجاد اتفاقی خاص نیست و تنها بار مصیبتزدگی و تلخی آزاردهندهای را به بیننده منتقل میکند و بهطور کلی توازن تلخی و شیرینی یا بهتر است بگوییم مادرانگی را در اثر از بین میبرد.
میرکریمی در هدایت بازیگر آنچنان از خود توانمندی نشان میدهد که از بازیگران ناآشنا در سینما، بازیهایی میگیرد که به شدت اعجابآور و قابل باور است. برای مثال تورج الوند، بازیگر نقش اول فیلم که پیش از این کارنامهای جز بازی در فیلمهای کوتاه نداشته، آنچنان در نقش خود جا افتاده که از آغاز تا پایان فیلم، مخاطب با او همراه میشود.
همترین مشکل «خائن کشی» روایت مخدوش فیلمنامه است، فیلم نه قصهگوست و نه ضد قصه و باید گفت شخصیتها در این فیلم همگی بیشناسنامهاند.
سینمای سیاسی یکی از گونه های مهم و مطرح سینمایی در جهان است که متاسفانه در سینمای ایران نادیده گرفته شده و کمتر به آن پرداخته شده است و اگر هم هر از چندگاهی یکبار فیلمسازی به سراغ موضوعی سیاسی در تاریخ معاصر کشورمان رفته متاسفانه با واکنش های متناقض و بازدارنده مواجه شده است.
«خائن کشی» با تاکیدات فراوان تلاش دارد نشان دهد یک برهه خاص تاریخی را مورد بازسازی قرار داده است و در نهایت همه چیز به دکتر مصدق ختم میشود.
برف آخر بر دوش یک نفر سوار است و از این بابت فیلمساز و البته بازیگر نقش اول انتخاب سختی انجام دادهاند. انتخابی که به نظر هر دو تا حد زیادی در به سرانجام رسیدن آن موفق بودهاند.
ساختار فیلم یادآور «تنگه ابوقریب» (بهرام توکلی) است؛ در آنجا دستهای از پسران، در اینجا دسته دختران! فیلم با توجه به شلوغی صحنههای پرجمعیت و فراوانی جلوههای میدانی، در نهایت قابل قبول است اما به کلیت سینمای دفاع مقدس چیزی اضافه نمیکند.
نقطه قوت فیلم میرکریمی نگاه راویگونه و فارغ از سانتیمانتالیسم به طبقه کمبرخوردار ایران است. نه اینکه نگاه سانتیمانتالیسم یکسره بد و بیارزش باشد، بلکه از این بابت که نگهبان شب به این سمت نرفته است که با نشان دادن تصویر افراطی از فقر و بدبختی سعی در درگیر کردن مخاطب کند.
ویژگی عمده فیلم شهرک این است که مضمون و درونمایهاش نیز چند لایه و مانند داستانش درمرز تلقیهای مختلف است و تأویلهای مختلفی هم میتوان از این لحاظ از آن کرد؛ شاید از این رو بتوان حضرتی را موفق دانست چون درخلق نوعی چندلایگی مضمونی و برلبه تیغ قرار دادن مخاطب درست عمل کرده است.
همه دنیا دور سرم میچرخد. عجیب بودن اتفاقات کم نیست. هیچ کس حرفهایم را باور نمیکند. من هم حرف کسی را باور ندارم. هیچ چیز سر جای خودش نیست. نمیدانم مشکل از کجاست؛ انگار همه سرکارم گذاشتهاند، ولی من ایمان دارم که مسبب اتفاقات اخیر من نیستم.
رسول حسنی ولاشجردی در یادداشتی کوتاه، فیلم "هناس" را خالی از مولفههای سینمایی دانسته که مخاطب آن را پس میزند.
در «بی مادر»، به برخی سرفصلها اشاره میشود نظیر ناباروری یک زوج، بحث رحم اجارهای و در نهایت حس زنانهای که میگوید شوهرش درحال نزدیک شدن به زن دیگری است. آنچه در فیلم از این سرفصلها احساس میشود این است که نویسنده، ابتدا این سرفصلها را برای خود طراحی کرده و سپس به نگارش فیلمنامه اقدام کرده است.
اینکه چند زن و شوهر خویشاوند با هم و برهنه به استخر بروند، مسالهای است که جامعه ایرانی، آن هم در یک شهرستان حاشیهای تهران هنوز آن را قبیح میداند. جامعه فیلم هم یک جامعه ایرانی است اما این قبح هرگز بهخوبی در آن تصویر نشده است.
«ملاقات خصوصی» با وجود برخی نگاهها و تصمیماتی که به آن اشاره شد و با وجود آنکه حال مخاطب وقتی از سالن بیرون میآید، به دلیل همذاتپنداریهایی با دو قهرمان داستان، چندان خوب نیست، اما حال دل آدم را خوب میکند. یک عاشقانه تمیز و فاقدتکنیکهای رایج در سینما برای پررنگتر کردن واهی ابعاد عاشقانه.
علفزار یک فیلم جنایی و دادگاهی است اما نه از آن نوع داستانهای جنایی که آگاتا کریستی یا آرتور کانندویل مینوشتند و چیزی جز سرگرمی حل معما، برای مخاطبشان نداشتند.قصه بهدنبال قاتل مرموزش نمیگردد، بلکه بهدنبال عدالت یا بهتعبیری دقیقتر، دنبال حق و حقیقت میگردد.
فیلم با حذف سلسله عناصر رئالیستی که با سیاست پیوند خورده است، آن را قربانی گرههای داستانی کرده است تا یک داستان عاشقانه را به نمایش درآورد. اما از این مورد غافل بوده است که این رویه عاشقانه وقتی معنا پیدا میکند که بتواند از پس لایه زیرین و بستری که انتخاب شده است بربیاید وگرنه با فیلمی نامتعادل و همدست وضع موجود مانند «ملاقات خصوصی» روبهرو خواهیم بود.
امیرحسین عسگری در دومین اثرش یکی از سختترین کارها در سینمای ایران را انجام داده، دوربین را از شهر خارج کرده به سمت لوکیشنهای متعدد و پربرف رفته و در سختترین شرایط جغرافیایی تلاش کرده تا به لحاظ تصویری، محصولی متفاوت را به تماشاچی ارایه کند.
شادروان دومین فیلم حسین نمازی همچون فیلم اولش (آپاندیس) رنگ و بویی اجتماعی دارد. با این تفاوت که فیلمساز این بار دنبال تلخی زیاد و بیپایان نیست. تلخی زیادی که انگار یکی از ویژگیهای فیلمهای اجتماعی این سالها شده است.
فیلم سینمایی «شادروان» روایتی طنازانه از موقعیتی تراژیک است که طنز و شوخیهای آن محدود به کلام و دیالوگ و تکرار موقعیتهایی آشنا شده که نه تازگی دارد نه تمایزی به نگاه فیلمساز داده است.
شهرک البته میکوشد بخش کوچکی از دشواریهای هنرپیشگی را برای عشاق و علاقهمندان این عرصه به نمایش بگذارد و آنها را در هضم و پذیرش برشی از این مشکلات همراهی کند؛ تا خدای ناکرده با خود فکر نکنند که بازیگری فقط حضور جلوهگرانه در مقابل نورها و دوربینها و دریافت دستمزدهای نجومی، از پی شهرت فراگیر و اقبال عمومی است.
مهمترین نکتهای که درباره «لایه های دروغ» وجود دارد ساخته شدنش نیست؛ چرا که در هر حال باید سینمای اکشن در ایران دوباره از جایی شروع شود و «لایه های دروغ» دستکم در طراحی لحظههای اکشن اصلاً شروع بدی نیست، حتی جسور و قابل احترام است. اما آنچه عجیب است حضور این فیلم گیشهمحور و مطلقاً تجاری آن هم با کیفیتی نازل و ساختاری معیوب در جشنوارهای هنری است.
جعفر گودرزی منتقد سینما اعتقاد دارد فیلم «بی مادر» فیلمی بی مایه، بی رمق و بی دغدغه است.
اما آنچه که دسته دختران را تنها در اندازه یک فیلم با جلوه های خوب جنگی باقی نگه می دارد قطعا فیلمنامه ضعیف و کم رمق فیلم است. اساسا دسته دختران هیاهویش برای هیچ است این همه انرژی و صرف زحمت برای ساخت فیلمی که بن مایه اش در فیلمنامه به شدت ضعیف است جای سوال است.
اگر قرار است فیلمی بسازید که دغدغه اش گفتن قصه باشد، قاعدتاً باید قصه را خوب تعریف کنید تا مستمع سر ذوق بیاید.
آزمون و خطای ژانر جنگی در سینمای ایران بعد از گذشت سالها همچنان ادامه دارد و جز چند فیلم تاثیرگذار که از گذشتگان به یادگار مانده، شاهد اثری درخوری نیستیم.
طبق کتابهای اتفاقا پرفروشی که در یک دهه اخیر منتشر شده، زنان در بزنگاههای مختلف دفاع مقدس نقش پررنگی در مبارزه داشتهاند و اینها جدا از حضورشان در پشتصحنه و آشپزخانه و هویت پرستاریشان است.
سبک کارگردانی مهدویان هم که با نماهای باز، دوربین رویدست و نوع خاصی از قاببندی که بیشتر حال و هوای مستند یا خبری دارد، قابلشناسایی است، چندان به قواره فیلمهای پلیسی نمیخورد یا لااقل کسی به این ترکیب عادت ندارد. اگر از این موارد بگذریم و چند حفره داستانی را هم کنار بگذاریم، درکل مرد بازنده فیلم سرگرمکنندهای است.
محمدحسین مهدویان در مرد بازنده، بیشتر در شمایل یک تکنسین و تئوریسین مطرح است تا کارگردانی که در تمام این سالها، او را میشناختیم.
بزرگترین عیب فیلم و اولین اشکالی که در نظر تمامی مخاطبان آشکار است، شلختگی روایت و خردهپیرنگهای فیلمنامه است. پلانها طوری درکنار هم قرار گرفتهاند که روایت موردنظر فیلمنامهنویس، بهدرستی در ذهن مخاطب شکل نمیگیرد.
مرد بازنده هرچه پیشتر میرود، بیشتر به پرتگاه نزدیک میشود. کمکم دستش رو میشود که هیچچیز مهمی جز این قهرمان ضدساختار برای داستان مهم نیست. همه قرار است بزک و دوزک یک شخصیت باشند که هیچ شباهتی با یک کارگاه/پلیس ایرانی ندارد، اما فیلمساز اسیر آن شده است. مبهوت کاراکتر سرهنگ خسروی شدن، تمام دیگر شخصیتهایی را که قرار بوده پرداخته شوند، سوزانده است.
«مرد بازنده» بیشتر روی حافظه داستانی و تصویری ما حساب باز کرده است تا اینکه خودش روایتش را خلق کند. چیزی که کارنامه فیلمسازی مهدویان مدام تکرار میشود.
داستانهای جدا از هم به کمک خلاقیتهای تکنیکی فیلم قابلیت جانشینی در یک پیرنگ خطی را دارد و در واقع همان گزارشی است که تلاش دارد شواهد کافی برای انگیزه شخصیت اصلی فیلم در جهت کنش بیرونیاش را نشان دهد.
سازندگان «بی همه چیز»، هر چند كه تلاش كردهاند به واسطه فیلمبرداری در فضای داخلی معدن، تصاویری سبكپردازانه ارایه كنند، درنهایت، در خلأ نماهایی بدون شدت، چند كارت پستال ساختهاند كه دكوراتیو هستند و تصویرپردازیهایی خنثی برای كلماتی هستند كه با تصنعی غیرقابل تحمل، ادا میشوند.
علاوه بر فیلمنامه، «بی همه چیز» برگهای برندهای را هم در انتخاب عوامل و طراحی مولفههای فنیاش رو كرده است. فیلمبرداری كار یكی از اصلیترین امتیازات آن است. زوایا و اندازه قابهای مرتضی هدایی درست و هوشمندانه انتخاب شدهاند و او قابهایی زیبا و ساختاری خوشتصویر را به فیلم بخشیده است كه البته از آن بیرون نمیزنند و در خدمت فیلم عمل میكند.
فرزین پورمحبی نقدی را با عنوان " بی همه چیز یک فیلم سانسور شده و نه اقتباسی !" منتشر کرد.
الکس هیلی، منتقد سایت سونس رو، درباره فیلم «بندربند» که این روزها روی پرده سینم های کشور است، نوشته: «فیلم تازهِ منیژه حکمت، به ما می گوید چطور مهربانی و ایثار می تواند در زمانه بحران، نجات بخش باشد.»