جهان امروز برای نصراللهی دیگر آن جهان واقعگرای دهه شصت میلادی در آلمان نیست. تقابل میان کمونیسم و کاپیتالیسم فرصتی برای تولید خیال فراهم نمیکرد. واقعیت چیزی بود که در زیست آدمها تجربه میشد؛ اما در عصر نصراللهی واقعیت جای خود را به وانمودهها داده است.
امین بهروزی و گروه اجراییاش با رویکردی مینیمالیستی و کمینهگرا به اجرای یک نمایش، توانستهاند از سانتیمانتالیزم شایع این سالها تا حدود زیادی فاصله گرفته و در دام مهیب احساساتگرایی نیفتند. شخصیتها به اندازه احساسات خویش را مصرف میکنند و از مهلکه احساساتگرایی پرهیز دارند. اما به هر حال در بعضی از صحنهها این تناسب از کنترل خارج شده و اجرا علیه منطق روایی خویش در قبال احساسات عمل میکند.
نغمه ثمینی هوشمندانه از تعابیر شعارزده در نقد مرزهای سیاسی و اقتضائات بین المللی پرهیز کرده است در عین اینکه به زیبایی از مصائبی که انسان در جهانی فزاینده در همپیچیده با آن روبروست و سیاست در رفع آن بیش از پیش ناتوان است سخن می گوید.
بک تو بلک، امر سیاسی را به امری رمانتیک تقلیل داده است. زندانی سیاسی فقط یک قالب است که مبتنی بر آن، احساسات و دلتنگی های یک محبوسِ جداافتاده از جامعه روایت می شود؛ به جای آن می توان یک بدهکار مالی یا یک بیگناهِ به اشتباه به زندان افتاده را قرار داد و آب از آب تکان نخورَد. تلقی رمانتیک افشاریان از کنش و کنشگر سیاسی بیشتر متناسب با فضای دهه های چهل و پنجاه است نه ایران امروز که آگاهی سیاسی از ویژگی های آشکار آن است. این فعال سیاسی دهه چهلیِ متاثر از رمانتیسیسم سیاسی است که از شور پر است و در شعور سیاسی پر از خالی.
جمالی نشان میدهد سانسور بهسبب ذات خشنش، نمیتواند سازنده باشد و خشونت درنهایت به امری تخریبگر بدل میشود.
«بک تو بلک» قرار است بازنمایی از یک وضعیت انسانی در انفرادی باشد، جز مضمحل کردن بدن فروپاشیده از ستم رواشده بر بشر محبوس، چیز دیگری نیست. مرد خوشچهره با صدایی که تلاش میکند آمیزهای از سعید راد و بهروز وثوقی و فردین با لحن لاتیش باشد – و شاید انتخاب علی [بیغم] از توهم فردینبودگی باشد – زندان را جایی برای شبهرومانتیسیسم شخصی میکند. آن را با نوعی شامورتی شبهسیاسی آغشته میکند و آن را تحویل ما میدهد. یکی از تلخترین تجربههای بشری را با فانتزی آمیخته و در بستهبندی زیبای یک چیپس صددرصد جانک تحویلمان میدهد.
«شب شک» تركیبی است از «شب» و «شک»، از یاد نبریم كه چگونه در طول تاریخ «شب» میل آن داشته كه از مناسبات عرصه نمادین شانه خالی كند و از دیگر سو «شك» را در نظر آوریم كه به مثابه فقدان اعتماد و نگاه پرسشگر، سوژه مدرن دكارتی را برساخته است. تركیب این دو ساحت در نمایش «شب شك»، به فضایی منتهی میشود كه مستعد فعالیت جنایتكاران، خلافكاران و مطرودان جامعه است.
«شترمرغ» مانند اكثر نمایشهای ابزورد در روایتپردازی از یك الگوی دایرهواری تبعیت میكند ولیكن از همان جایی كه بازیاش را شروع كرده، نمیخواهد قصهاش را به پایان برساند. یعنی زیست اجتماعی كاراكتر مارگارت كه زن است را با تعیش سوسیالیستی كاراكتر ماركوس كه مرد است جابهجا میكند و به نحوی مقر آنها را كه شناسه و شناسنامه آنها بوده است را با یكدیگر جابهجا میكند ولو اینكه خلاف قانون بازی باشد.
نویسنده میخواهد فضای نوآر فیلمهای هالیوودی را روی صحنه تئاتر ایرانی زندهکند. تاثیرفیلمهای ژانر نئونوآر -مثل آثار «رومن پولانسکی»- مشهوداست. علیاکبری به سریال «بریکینگ بد» هم اشاره کردهاست: «روی تاریکی پشت سرت تمرکز نکن». او ریسک کرده و متن سنگینی با ۱۶ شخصیت و ۳۵صحنه را با کمی جرحوتعدیل اجرا کردهاست.
جهان نمایش لهراسبی جایی است که تو از هر راهی بروی باز به همان نقطه سابق بازمیگردی. هر بار سناریو را دستخوش تغییر کنی، درنهایت هم بازی ادامه پیدا میکند. بازی چیزی جز همین زیست ما نیست. لهراسبی در حالی این زیست را به تصویر میکشد که گویی ما برای چیزهای مهمی در حال نبردیم. مفاهیم پیچیدهای که زیست ما را گویی شما میدهند و هیچ پاسخی برای آن هم نداریم.
مخاطب کار تا چه اندازه حق انتخاب دارد؟ او چه نقشی در شکلگیری اثر پیدا میکند؟ علی شمس چقدر به مخاطب خودش اجازه ورود به این دنیای شخصی را میدهد؟ پاسخش را جایی مییابم که برخی منتقدها بدون ذکر مخالفتشان با رویکرد پستمدرن علی شمس، با زبان تعریض از کنار عصر گذشتند. سهم او از این دنیا اندک است. نه خودش را میبیند و نه جهانش و از همین رو «شخصیسازی» علی شمس افراطی است.
میثم عبدی تلاش میکند دنیای رویاگونه خودش و گرفتاریهایی که این رویا برایش فراهم کرده را بیان کند. محصول کار او روایتی است که سه بار تکرار میشود و در هر تکرار، جهت داستان تغییر میکند. او قرار است در مقام مؤلف نشان دهد چه ذهنیت توانایی دارد و میتواند حتی در گرفتاری ذهنی نیز از رویا و تخیلش استفاده کند. جهان تودرتوی روایتها و آمد و شدهای شخصیتهای خیالی و واقعی، قرار است به یک جنون دراماتیک بدل شود.
شاید نمایش «احتمالات»، در نظر اول، کاری فرمالیستی و غیرسیاسی به چشم بیاید؛ اما پر از اشارههای سیاسی و خشمگینانه به مسائل تاریخ اکنون است. شمس، طرفداران پهلوی را با شوخیها و پرخاشگریهای ریز و درشت خود زیر رگبار تازیانههایش میگیرد و برای این کار، شاهان بیخرد ایرانی را از ساسانیان تا قاجاریان احضار میکند.
«بانوی محبوب من» در اجرا، چیزی کم نداشته و هر بخشی از عناصر اجرایی و بازیگری، با دقت و حساسیت پرداخت شده است. در مواجهه اول با اثر، دکور و طراحی صحنه، متناسب با فضای داستان و در نیمهی آخر با بهرهگیری از سنِ چرخان، از امکانات سالن اصلی بهره برده و حظ بصری را نیز تامین میکند. با اینحال و با وجود زمان حدود 3 ساعت اجرا، استفاده بیشتر از سن چرخان، میتوانست، احتمال خستگی تماشاگر را کمتر کند و جذابیت بیشتری به آن ببخشد.
نمایش «سنتز» با نگاهی انتقادی به امر قربانی كردن (شدن)، آن را با زبانی سوررئال در قامت كابوسی محقق شده برای مخاطبش به زبان تفسیری روز بازنمایی می كند. نمادشناسی آكسسوارهای صحنه اعم از كلاهخودهای سبز رنگ، عروسك سخنگو، رادیو، میز و صندلی های آغشته به خون هر یك بخشی از وظیفه روایت سنتزی را به عهده می گیرند.
نمایش «بیلمن» را میتوان بازتابدهنده جامعه قلابی سوسیال دموكرات نمایشنامه «ملاقات با بانوی سالخورده» قلمداد كرد كه دیكتاتورانه عمل میكند و در آن هیچ چیز اصالت ندارد به غیر از پدركشی؛ خواه میخواهد دلدادگی باشد، خواه میخواهد قهرمانپروری باشد و خواه پست یا برتر دانستن هر فعل انسانی.
نمایش «ژپتو» به نویسندگی و كارگردانی «اوشان محمودی» از آن دست اقتباس هایی محسوب می شود كه حال و هوای كلی اثر منبع را حفظ كرده است و البته به شكل هوشمندانه ای می خواهد كه در خلاف آن شنا كند.
نمایش «غلامرضا لبخندی» یك سایكو درام موفق است كه با زبان بیزبانی میخواهد بگوید كه لزوما و به تعجیل نباید افراطگری حاصل از ناهنجاری رفتاری را در جهت تطهیر اذهان عمومی پاسخ داد.
میتوان گفت «شب/خارجی/یرما» یک تئاتر ساده است که با تصاویری از بازیگران در دفتر تست بازیگری ترکیبشده است. نمایش برای مخاطب پیگیر تئاتر آوردهای ندارد و برای مسیر پیشروی تئاتر ایران چشمانداز. شاید تنها صحنهای باشد برای معرفی چند بازیگر آینده تئاتر
«سگدو» به دو بخش انتزاعی و واقعی تقسیم شده و البته كه وحدت اجرایی ندارد. گویا چند خرده پیرنگ با موضوع هویت گمشده به یكدیگر وصله و پینه شدهاند. اجرای چنین نمایشنامهای سخت و مشكل است. فكر میكنم متن از كارگردانی جلوتر باشد؛ یعنی اینكه عباس غفاری از پس متن برنیامده است.
فرشیدی سپهر در نقش نویسنده و کارگردان این عقل رنگی به واقع اقتباسی آزادی از عقل سرخ سهروردی را روی صحنه آورده است. الگوی روایی همان است. شخصیتی ناآگاه از جهان اطراف ناگهان در یک موقعیت ماورا الطبیعی قرار میگیرد و چشمانش به حقیقت جهان گشوده میشود؛ اما میان اثری فرشیدی سپهر و سهروردی تفاوت عمدهای وجود دارد. همه چیز در نگرش انسانی و انتزاعی یا بهتر است بگوییم تقابل ذهن و عین خلاصه میشود.
در انتظار گودوی کوهستانی حاوی تغییرات و تفاوتهای اساسی و محتوایی با متن اصلی بکت که مشخصا ابزورد و تئاترپوچی یا معناباختگیست، دارد و هرچند خوانش و اقتباسِ منحصر او از این درام مهم جنجالی و بنوعی معاصرسازی آنست، با اینحال، با توجه به انتخاب چنین بستر و بنیادی، مسیری کاملا متفاوت را میپیماید، و تغییرات بهروزشده، سهلانگارانه، اساسا با روح در انتظارگودوی بکت، در تناقض است.
اسموکینگ روم، واجد امتیازاتی برای نقد وانمودههایی رسانهایست که در خدمت و تسخیر قدرت، یکی از مهمترین ابزارهای بازنمایی وقایع به شکل و وصفی جعلی و دستکاریشده، و فرآیندهای نظارتی در سطوح عمومیست، همچنان که میتواند یک انفجار مهیب با تلفانی جانی بسیاری را در یک فرودگاه، بجای وجه واقعی آن که انفجاری بدون تلفات و هیاهویِ سیاسی بوده است را جعل و به مخاطبانش القاکند با این وجود نیازمندست با بازبینی بیشتر از الکن بودن نیز عبورکرده و به سطحی قابل قبول از انسجام و تعادل معنایی و اجرا برسد.
ملكيجو همانند «نان» يا «كرگدن» در انديشه پستمدرن است. او دنيايي ميآفريند كه نه زمان دارد و نه مكان. از دل راديويي عظيمالجثه ميان صحنه گفتارهايي به زبان انگليسي و آلماني بيان ميشود و پدر و پسر روي صحنه، به زبان فارسي سخن ميگويند.
«جانكاه» قرار است واقعا جانكاه باشد، ما را زجركش كند. مدام ببينيم چند جمله تكرار ميشود و گويي از آن مربع نوري روي زمين امكان خروجي وجود ندارد. ما در اسارت نمايش قرار ميگيريم و شكنجه ميشويم.
سالگشتگي نمايشي خود ارجاع در آثار كوهستاني محسوب ميشود كه به روايت دو شخصيت نخستين نمايش موفق كوهستاني يعني رقص روي ليوانها اشاره دارد. موفقيت رقص روي ليوانها و اتمسفر غريب و جذابي كه به همراه داشت دستمايه و ايده اصلي نمايش سالگشتگي قرار گرفته است.
بيمنطقي در يك نمايش قابل درك است. اينكه ژستها به سوي نوعي فاصله گرفتن از روايتگري ميرود، اينكه ميخواهد اشكال روايي مرسوم را در هم شكند، قابلدرك است؛ اما رابطه ميان خلاصه نمايش، شكل روايي و ژستهاي اجرايي قابلدرك نيست.
«۳/۱۴» تلاش دارد تا روایت خیانت یک مرد به همسر و حتی دوستدخترش را نمایش دهد اما مشکل اینجاست که مؤلف نه تنها به قبح این مساله اشاره کرده بلکه پشت مرد میایستد و گویی آن را در مقام یک مظلوم قرار میدهد. نمایش از ورود زن نصاب ماهواره خوب پیش میرود و حتی با ورود دوستدخترش اثر قابل تحمل است اما با ورود همسر واقعی او، نمایش به یک سقوط آزاد تبدیل میشود.
امیر دژاکام در « پنجره ای رو به آسمان» خودش را میشکند، خودش را در میانه مخاطب قرار میدهد و گویی دیگر هراسی ندارد بگویند او دیگر استاد نیست.
در اجراي مسعود موسوي از نمايشنامه سارتر، تمايزات سياسي كمرنگ شده است. ديگر از بازنمايي دقيق نيروهاي سياسي خبر چنداني نيست و گويي با يك جهان برساخت روبهرو هستيم كه آشكار نميكند احزاب بر سر چه اهدافي با يكديگر وارد مذاكره، سازش يا تخاصم ميشوند. بنابراين كنش شخصيتها به امري مبهم و گاه كماهميت تبديل ميشود. ديگر نميتوان از چرايي آلودن دستها پرسيد، چراكه وضعيت، غيرتاريخي و سياستزداييشده. وضعيتي كه ربط چنداني به روايت انضمامي سارتر ندارد و كمابيش آن را ميتوان انتزاعي و غيرتاريخي دانست.
محمد چرمشیر در نمایش «سگدو» به سراغ جهان مهاجرت و پناهندگی رفتهاند؛ اما با لحن محافظهکارانهای نسبت به این مقوله بشری آن را از جهان واقع منتزع میکنند.
قربان نجفی با بیان اینکه فرم حضور در جشنواره فجر را پر کرده است، گفت: امیدوارم سینمای ما بیشتر روی فیلم های داستان محور متمرکز شود چون دوران هرجور فیلم کمدی ساختن و به خورد مخاطب دادن دیگر گذشته است.
کانون «آهنگسازان سینمای ایران» از اصناف عضو خانه سینما نسبت به اصرار هیأت مدیره این نهاد صنفی به ثبت همه صنوف در وزارت کار اعتراض کرد.
لیلی عاج قصد دارد برشی از زندگی کارگران کُرد را نشان دهد و ما را به همدلی با آنان دعوت کند؛ اما ابزار او برای این بازنمایی توارثی است که به بخشی از باور عمومی این مرد بدل شده است و گویا قرار نیست شکسته شود.
روایت برزخ دوپاره است، یک پاره مربوط است به کسانی که گذشته برای آنان تمام نشده و پاره دوم روایت آنان که خاطرهای از جنگ ندارند. پاره اول، حدیث نفسیست پر از لکنت و یادآوری محنتزای گذشته. پاره دوم اما در نسبت است با روح زمانه و تمنای زیستن. یک فضا، سوبژکتیو و اکسپرسیونیستیست و فضای دیگر واقعی و مربوط به زندگی هر روزه.
۳۰ دی ۹۵، نمایشی است با مشخصات و الگوهای کاملا منطبق بر نمایشهای به اصطلاح اجتماعی جریان غالب و تجارتی که این روزها در سالنهای تئاتر پایتخت اجرا میروند. نمایشهایی با رنگ و لعاب و استفاده از چهرههایی که فروش را تضمین میکند و البته عمدتا واجد متونی کممایه با رویکرد زرد و سطحیانگارانه و نابسنده نسبت به مسائل اجتماعی هستند که بیشتر به لایهی بیرونی و سطح روابط میپردازند و بخشی از مناسبات را که معمولا صرفا به روابط عاطفی خلاصه میشود، برجسته میسازند تا جذابیتهای لازم را برای دستکم آندسته از مخاطبانی که به شوق دیدن چهرههای محبوبشان به سالن آمدهاند، فراهم نمایند. این شکل از نمایشها، برداشت عموما ناموجه و یا ناقصی از امر اجتماعی و مسائل مرتبط بازتاب میدهند.
وضعیت انسان مدرن در جهان امروز با همه مصایب و مشکلاتش و با هر متر و مقیاسی که هست از جمله دغدغههای جلالی است و این مهم را به خوبی میتوان در سلولها و بافت نمایشهایش جُست و واکاویاش کرد. حتی نمایشهایی که در آلمان به روی صحنه برده نیز از این دایره بیرون نیستند و مومن به دغدغههای جلالی به زیست رسیدهاند.
تابستان از آن دست نمایشهاییست که در مقابل تفسیر شدن مقاومت میکند و بهشکل پارادوکسیکال به تفسیرهای تازه، میدان میدهد. اگر از روایت رئالیستی ابتدای نمایش گذر کنیم، حضور نابهنگام شخصیت دوم با آن جانیابی بهتآور، تابستان را واجد مازادی رهاییبخش و صد البته هولناک کرده است. اصولاً زندگی تکرار شونده روزمره میتواند مقدمه معناباختگی و ملال شود.
حمید جعفری معتقد است: مساله پخش و نمایش، مهمترین مشکل سینمای مستند ماست. در همه جای دنیا تلویزیون مهمترین حامی سینمای مستند است، این در حالی است که در ایران مهمترین مانع آن است.
اين روزها نمايش «مرگ و پنگوئن» به نويسندگي محمد چرمشير و كارگرداني پيام دهكردي، اقتباسي از داستاني با همين نام از «آندري كوركف» اوكرايني در مجموعه تئاتر شهر روي صحنه رفته است. رمان كوركف به خوبي فضاي خفقانآور جامعه اوكراين پس از جدايي از شوروي كمونيستي را نشان ميدهد
نمایش پروندهی شمارهی ۸۱ نمایشیست که فینفسه ارزش صحبت ندارد. نمایشیست که آنچنان از تمام اجزا لنگ میزند که بهسختی بتوان به انگیزهای که کارگردان را مجاب کرده که اثرش را به نمایش درآورد پی برد. اما از نگاه دیگری از آن دست آثاریست که باب گفتگوی مهمی را باز میکند که ارزش ساعتها صحبت و پژوهش دارد؛ اینکه پشت این قسم اجراهای ناهنرمندانه چه مقدار دانش و تجربهی تئاتری نهفته است؟ و از آن مهمتر اینکه این نوع تئاترهایی که خود را تجربی مینامند اما به وضوح تعبیر غلطی از آن را به نمایش میگذارند در کجای وضعیت امروز قرار دارند؟
نمایش «مرزداران» معطوف است به یکی از بحرانیترین مرزهای سیاسی تمام این سالها. مرز ایران و افغانستان، نزدیک شهر تایباد، گرفتار بادهای صد و بیست روزه، ترانزیت مواد مخدر و تغییرات اقلیمی. منطقهای محصور میان بیابان، با چشماندازهای زیبا و البته تجارت پرسود مواد مخدر و گرفتار در چنبره فقر ساختاری مردمانش. جایی که فراموشی و آوارگی بیش از همه جا فراگیر شده است.
فصل نوین دوشنبه های نقد تئاتر کانون ملی منتقدان تئاتر ایران که از مهر 1393 آغاز شده است، در دهمین نشست خود به نقد و بررسی نمایش «کاریزما» خواهد پرداخت.
نمایش «خانه وا ده» به نویسندگی و کارگردانی سید محمد مساوات که از اواسط آذرماه در سالن استاد سمندریان تماشاخانه ایرانشهر در حال اجراست، روز شنبه 13 دی، ساعت 18:30، اجرای ویژه میزبان مخاطبان و منتقدان خواهد داشت و پس از پایان اجرا، جلسه نقد برگزار خواهد شد.
دزدی در نمایشنامه داریو فو و نمایش سامان ارسطو، بهانهای میشود برای به میدان آوردن شخصیتهای خاطی دیگر.
نمایش ˝مردی برای تمام فصول˝ نوشتۀ رابرت بولت، ترجمۀ فرزانه طاهری و کارگردانی بهمن فرمانآرا؛ به اعتبار عناصر دیداریاش مانند طراحی صحنه، لباس، نور و چهرهپردازی تماشاییتر میشود.
نمایش ˝صدای آهسته برف ˝ به کارگردانی جابر رمضانی در کلیت یک نمایش استاندارد و حرفهای است و کلیت اجزایش با یکدیگر هارمونی و هماهنگی دارند و این دستاورد کمی برای گروه جوانی نیست که کارشان را از تئاتر دانشگاهی آغاز کردهاند.
نمایش ˝بالاخره این زندگی مال کیه؟˝ اشکان خیلنژاد را باید دید چون ما با آن سروکار زیادی داریم و به لحاظ روانی باید تک تکمان خود را متقاعد کنیم که هر کسی به طور فردی حق انتخاب دارد و گاهی جمع نمیتواند تصمیمگیرنده شرایط زندگی یک فرد باشد.
نمایش ˝من˝ یک اثر پسامدرن است که به قاعده زیست در ایران و ژرفساخت نظام اجتماعی ما با درکی درست دارد در قالب پسامدرن مسائل پیش پایمان را بازنمایی میکند.