پایگاه خبری تئاتر: آخرین ساخته آندری كونچالفسكی، نقدی است رادیكال به سیاستهای حزبی دوران خروشچف در قبال اعتصابات كارگری منطقه Novocherkassk شوروی به سال ۱۹۶۲. ماجرا از آنجا آغاز میشود كه گویی دولت مركزی قیمت مواد خوراكی را افزایش داده بدون آنكه دستمزدها را متناسب با آن بالا ببرد. حتی عنوان میشود كه به دلیل كمبود منابع مالی، میبایست سطح عمومی دستمزدها یك سوم كاهش یابد. مسوولان دولتی مدعی هستند كه افزایش قیمت مواد خوراكی در نهایت به بهبود كیفیت و فراوانی این محصولات منجر خواهد شد. ادعایی خلاف واقع كه موجب خشم كارگران و تجمع آنان مقابل ادارات دولتی در این منطقه میشود. كارگران صنعتی دست به اعتصاب زده و پاسخ مقامات مسوول در قدم اول كنترل مسالمتآمیز اعتراضات، سپس گفتوگو با كارگران معترض و در نهایت درخواست نیروی كمكی از حزب مركزی كمونیست شوروی برای مقابله با معترضان خشمگین است. فرآیندی كه در نهایت به خشونت كشیده شده و با مداخله پیدا و پنهان نیروهای امنیتی به كشته شدن تعداد زیادی از مردم عادی منتهی میشود.
فیالواقع ناخودآگاه سیاسی فیلم تلاش دارد این پرسش را مطرح كند كه در یك نظام كمونیستی مانند شوروی كه ایدئولوژی سیاسیاش مبتنی بر صیانت از حقوق كارگران است و لاجرم حق اعتصاب و اعتراض محترم، وقتی كه قیمتها افزایش مییابد و دستمزدها كاهش مییابد، آیا پرولتریا حقِ اعتراض دارد یا آنكه هر شكلی از اعتصاب گناهی است غیرقابل بخشش در به چالش كشیدن اقدامات رفاهی دولت؟ آندری كونچالفسكی به درخشانی نشان میدهد كه یك نظام توتالیتر مانند حزب كمونیست شوروی در دهه شصت میلادی، توان مواجهه با اعتراضات كارگری را ندارد و در مواجهه با آن گرفتار سرگیجه سیاسی میشود.
مقابله خشن با معترضان به دست نیروهای «كا. گ. ب» و قتل عام عدهای كثیر از مردمان عادی، نشان از به بنبست رسیدن نظم سیاسی در تمشیت امور است. جالب آنكه این سركوب خونین برخلاف راهكار ارتش اعمال میشود و این واقعیت مهم را آشكار میكند كه گویا مابین نیروهای نظامی و اطلاعاتی اختلاف بر سر مدیریت بحران وجود دارد. بنابراین میدان سیاست به رقابتی تعیینكننده و گاه خسارتبار مابین ارتش و «كا. گ. ب» بدل میشود. آندری كونچالفسكی در مقام كارگردان، نیروهای اطلاعاتی را پیروز این رقابت نفسگیر میداند و «كا. گ. ب» را تعیینكننده خطمشی اصلی حزب كمونیست در رفع بحرانهای ریز و درشتِ حكومت شوراها. این یعنی امنیتی شدن هر چه بیشتر ساختار سیاسی شوروی در سالهای پایانی حكومت و دور شدن از آرمانهای انقلاب اكتبر 1917.
فیلم البته نگاهی طعنهآمیز به دوران خروشچف دارد كه حتی در مقایسه با دوران استالین، چه حكومتكنندگان و چه حكومتشوندگان، گرفتار بحرانِ وفاداری به ایدئولوژی حزب حاكم هستند. برای كسانی كه در حكومت استالین زندگی كرده و تجربه یك عضو مسوول حزب كمونیست را از سر گذرانده بودند، دوران اصلاحات خروشچفی و چرخشهای ایدئولوژیك منبعث از آن حقیقتا یك ورطه هولناك محسوب میشود.
این میلِ بازگشت به دوران استالین، مدام از زبان شخصیت اصلی فیلم یعنی «لیودا» با بازی تاثیرگذار Julia Vysotskaya نمایان است. زنی از مقامات محلی حزب كمونیست كه باور دارد در مقابل شورشیان، میبایست چهرهای مقتدر از حكومت ارایه داد و بدون هر گونه مماشات، رهبران اعتصاب را به چنگال قانون سپرد و با اشد مجازات به استقبال آنان رفت. لیودا كه روزگاری در جبهههای جنگ جهانی دوم حضور داشته و با عشق زندگیاش آشنا و سپس شاهد مرگ او بوده این روزها با یكی از مردان رده بالای حزب رابطهای نامشروع دارد.
لیودا را میتوان یك شخصیت اقتدارطلب به قول آدورنو دانست كه بیشك عاشق قاطعیت استالین در بزنگاههای تند سیاسی است. دیدگاه او در رابطه با شدت عمل حزب كمونیست در مقابل معترضان حتی مورد توجه مقامات بالا قرار گرفته و مقدمهای است برای بركشیده شدن جایگاه سیاسی او. لیودا وفادار به حزب كمونیست برای ترفیع یافتن میتواند وارد رابطهای نامشروع شود، پدر خویش را به خاطر گرایشات سیاسی به تزار و پوشیدن لباسهای آن دوران نكوهش كند و حتی فرزند دخترش را به خاطر سبك زندگی متفاوت از خانه بیرون كند. اما این باور به حزب در نزد لیودا نهایتا دچار بحران میشود چراكه در بطن فاجعه و روبرو شدن با بدن خونآلود معترضان در بیمارستان و غسالخانه، ناگهان دخترش سوتكا ناپدید میشود.
لیودا میان باور به ایدئولوژی حزب و گمگشتگی فرزند سرگردان شده است. لحظهای كه همچون پتك فرود میآید و او را در مقام یك كمونیست باورمند اما معترض به خروشچف، دچار استیصال و پرسشهای بیپاسخ میكند. اخلاقیات لیودا بعد از غیاب فرزند، دستخوش بحران است و چندان خبری از آن بانوی مقتدر نیست كه راه بقا در یك ساختار اقتدارگرایانه را به خوبی میشناسد و همگان را به وفاداری به ایدئولوژی متعالی حزب كمونیست دعوت میكند.
فیلم «رفقای عزیز» را میتوان در باب «میل» در جامعه شوروی دهه شصت میلادی دانست. از همان ابتدا و با توجه به افزایش قیمت مواد غذایی و كاهش عمومی دستمزدها، مردم چنان بازنمایی میشوند كه گویی هیچ دغدغهای به غیر از تهیه آذوقه و مایحتاج زندگی ندارند. یك ولع همگانی در تشكیل صف، تقلا برای پیدا كردن آذوقهای بیشتر و نمایش مبتذل مصرفگرایی از نوع كمونیستی آن. با آنكه ایدئولوژی حزب كمونیست در رابطه با وظایف شهروندان كمابیش روشن است و مبتنی بر كار زیاد و مصرف اندك، اما چرا مدام این وظیفه از زبان افراد مختلف بیان میشود؟
گویا مردم چندان به این ایدئولوژی باور ندارند و مدام این وظایف میبایست با تكرار گوشزد شود. اما واقعیت چیز دیگری است: یك میل همگانی برای به دست آوردن مواد غذایی بیشتر. اینجا دقیقا با نیروی «میل» طرف هستیم كه ژیژك در مقاله «شادی پس از یازده سپتامبر» در رابطه با كشورهای كمونیستی در دهه هشتاد میلادی همچون چكسلواكی توضیح میدهد. كشورهایی كه نیازهای مادی آنان تا حدی برآورده شده بود اما گاهی كمبود یك كالا، میتوانست همچون یك یادآوری انقلابی عمل كند كه تنها نمیتوان با فرمان «میل» به پیش رفت. میل از نظر ژیژك نیرویی است كه مردم را به پیشتر رفتن وامیدارد و به نظامی میانجامد كه در آن پرولتاریا قطعا كمتر شاد است.
به قول ژیژك خیانت به میل را میتوان «شادی» نامید. در فیلم كونچالفسكی با شكلی از شادی مواجه هستیم كه فاقد خوشبختی است. فیالواقع زیستن زیر سایه یك حكومت توتالیتر كه هر نوع اعتراض را خیانت به آرمان پرولتاریا فرض میداند شادی را از خوشبختی واقعی تهی میكند. حزب كمونیست معتقد است كه چرا كارگران نباید متوجه وضعیت حساس كنونی باشند و همصدا با سرمایهداری جهانی، كارآمدی حزب را به چالش كشند.
كونچالفسكی در یك درام تاریخی بار دیگر نقبی به گذشته میزند و بحران مشروعیت را در شوروی دهه شصت میلادی به تصویر میكشد. طنز تلخ ماجرا آنجاست كه انقلاب اكتبر كه علیه اشرافیتِ در حال زوال دوران تزار به وقوع پیوست، خود بدل به ساختاری ضد انقلابی شد كه با كوچكترین صدای اعتراض، دستپاچه و دست به خشونت زد.
با آنكه در تمامی اركان این نظام كمونیستی، سلسه مراتب قدرت، با عنوان پرطمطراق «رفقای خوب» نفی شد تا توهمی از برابری را ایجاد كند اما در واقعیت امر، حكومت شوراها گرفتار طبقه متنفذ «نومن كلاتوراها» شد. جماعتی برخوردار كه نمیبایست مدعی باشند كه سوژههای راستین انقلاب اكتبر هستند، چراكه انقلابی راستین آن كارگران معترضی بودند كه علیه فساد دوران خروشچف قیام كرده و بار دیگر تغییراتی انقلابی را خواستار شدند.
آندری كونچالفسكی با روایتِ گسست ایدئولوژیك لیودا، این نكته را گوشزد میكند كه سوژههای سیاسی حتی در یك ساختار اقتدارگرایانه هم میتوانند سربرآورند. درست نقطهای كه انقلابیون دست به تشكیل حكومت زده و هر نوع انقلاب را ضدانقلاب معرفی میكنند.
منبع: روزنامه اعتماد
نویسنده: محمدحسن خدایی