نمایش مارمولک از شبکه چهار که اساسا دخلی به تغییر نگرش کلی مدیران رسانه ملی ندارد و در واقعیت امر آنچه میتوان به دلایل و انگیزه پخش فیلم اشاره کرد، بیشتر معطوف به نگرانی از بایکوت رسانه ملی از طرف مردم و در خوشبینانهترین حالت تغییر نگرش مدیران فعلی نسبت به پیام فیلم و به تعبیری تلاش برای بازسازی اعتبار و اعتماد عمومی از روحانیت است که در ذهنیت مردم به درست یا غلط مسبب معضلات و مشکلات و بحرانهای ریز و درشت اجتماعی و سیاسی میدانند.
در چهل و سومین جشنواره فیلم فجر هنگامی که فیلم اعجاببرانگیز «پیرپسر» اُکتای براهنی پس از چند سال توقیف در سالن همایشهای برج میلاد فقط در یک سانس برای اهالی مطبوعات به نمایش در آمده بود، بار دیگر این پرسش پیش آمد که آیا همان ساز و کار برای رنجاندن و رماندن هنرمندان اینبار نیز درصدد دور کردن هنرمند نخبهای دیگر است؟
غلام باستانی گویا قدمتی دیرینه در نهان همهمان داشت. حال نه به شدتی که دیدهایم. شاید گوشهای از نادرستیهایش را همگان دارا باشیم. حال در مقام پدر یا انسان امروزی. حسن پورشیرازی این آیینه کدر را زدود.
مساله مهم دیگر به خارج کردن فیلمهای قابل توجه و باکیفیت از بخش مسابقه و نمایش آن در بخش خارج از مسابقه مربوط بود به نحوی که به استناد جمعیت حاضر در سالن نمایشهای میلاد، فیلمهای خارج مسابقه به مراتب از فیلمهای حاضر در بخش سودای سیمرغ موفقتر و شلوغتر شدند.
منطقیاش این است که سرمایهگذاری فیلم را بسازد و بعدتر در فرایند اکران عمومی و حواشی آن از فیلم درآمدزایی کند. اما در عمده موارد برای فیلمهای ایرانی قضیه اینطوری پیش نمیرود. سینمای ایران بهشدت به بودجههای دولتی وابسته است.
در این مطلب به نقد فیلم «شاهنقش» به کارگردانی شاهد احمدلو پرداختیم.
فیلم «زیبا صدایم کن» به کارگردانی رسول صدرعاملی، پس از سالها دوری او از سینمای ملودرام، بازگشتی تحسینبرانگیز به این ژانر است. این اثر، با اقتباس از رمان نوجوانانهای به همین نام نوشته فرهاد حسنزاده، داستانی پدر-دختری را در یک روز در تهران روایت میکند.
فیلم «صبحانه با زرافهها» ساخته سروش صحت به نظر میرسد یک اثر پیچیده و فانتزی باشد که میخواهد با شیوهای خاص به دنیای درونی شخصیتهایش بپردازد.
یکی از نقاط قوت فیلم، تغییر تدریجی ژانر آن است. در ابتدا، فیلم به نظر میرسد که صرفاً یک درام خانوادگی تلخ است، اما کمکم تبدیل به تریلری روانشناختی میشود که مخاطب را درگیر کرده و در نهایت با پایانی تراژیک، او را مبهوت رها میکند.
مدتی است که از سینمای رسمی ایران فیلمی به پرده های سینماهای غرب نیامده اما در عوض، فیلم های کاملا مستقل و بدون مجوز که بهشکل زیر زمینی و با امکانات مالی محدود ساخته شده، و یا کلا سینماگران ایرانی آنرا در خارج از کشور ساخته اند مورد توجه نه تنها جشنواره ها، بلکه پخش کنندگان نیز قرار گرفته است.
سینمای مستقل در ایران آخرین نفسهایش را میکشد. در شرایطی که تولیدات سینمایی کشور عمدتا به فیلمهای کمدی تجاری یا فیلمهای ارگانی محدود شده است، جایگاه سینمای مستقل بیش از هر زمان دیگری متزلزل به نظر میرسد. عدم حمایت نهادهای صنفی، سازمانهای فرهنگی و سیاستگذاران سینمایی از این جریان، باعث شده است که بسیاری از فیلمسازان مستقل، امکان تولید، اکران عمومی و حتی حضور در جشنوارههای داخلی را از دست بدهند.
یکی از اساسیترین سوالاتی که پیش میآید، این است که ما پروین را فقط در دو، سه پلان کوتاه در حال شعر گفتن البته غیر از شعر محتسب و مست در محفل ادبی شاعران دیدهایم. چرا اثر زیست شاعرانه ندارد؟ چرا در فضای شاعری، فیلمساز کمگویی را پیشه کرده است؟ پاسخ در اینجاست که ورزی میخواهد نشان بدهد سیاستمدار و فرد نظامی متوسل به دولت با زنش خوب تا نمیکند.
این فیلم، تجربهای است که نهتنها باید تماشا کرد، بلکه باید درباره آن اندیشید. بهرغم کندیهایی در روایت، اثر با عمق انسانی و اجتماعی خود، در ذهن مخاطب باقی میماند و او را به بازاندیشی درباره ارزشهای زندگی و جامعه وادار میکند.
سوال اینجاست که چرا باید فیلمهایی در این جشنواره به نمایش درآیند که حتی از ابتداییترین اصول سینما دور هستند؟ جای چنین فیلمهایی در یک رویداد فرهنگی مهم کشور نیست. این در حالی است که جشنواره فجر باید محلی برای نمایش آثار برجسته و جریانساز باشد، نه جایی برای نمایش کارهایی که هیچگونه نوآوری در خود ندارند.
«بچه مردم» فیلم کامل و بدون تقصی نیست. شاید بتوان گفت در مقیاس کلی به قاب تلویزیون نزدیک تر است تا سینما. اما بهدلیل نگاه جدید به موضوعات تلخ و نوآوری در پرداخت خلاقاته و فاتتزی، فیلم خوبی است.
«ناتور دشت» یک درام ملتهب و درگیرکننده است که تمام تخممرغهای خود را در سبد فصل فینال میگذارد و به جز این پایانبندی شکوهمند، اتفاق چندان خاصی را رقم نمیزند.
«خاتی» علیرغم بهره گیری از لوکیشنهای بکر و متعدد و زیبا ریتم کندی دارد و بخش زیادی از این کندی ریتم به روایت باز میگردد.
«بازی را بکش» از ناحیه کممایه بودن داستان و نگاه تککاراکتری خود ضربه میخورد؛ نه داستان چسب بسط محتوایی دارد و نه کاراکتر کلیدی روایت میتواند با کنشمندی خود، روندی سینوسی به داستان دهد.
موفقیتِ نسبی «باغ کیانوش» در جشنواره و فروشی که این فیلم کمدی فانتزی را به سومین فیلم غیرکمدی سال تبدیل کرد، سبب شد محمدجواد موحد دوباره به همراه کارگردانی فیلم اولی به سراغ «تاکسیدرمی» برود، فرمولی امتحان پس داده اما پرخطر.
«تاکسیدرمی» بهعنوان تنها نماینده سینمای کمدی فانتزی در جشنواره این دوره، علیرغم آنکه خوب شروع میشود اما به دلیل فقر داستانی و بلاتکلیف بودن در ماهیت خود، نمیتواند داستان سرراستی را برای مخاطبش تعریف کند و به همین دلیل با گنگی مشهودی مواجه میشود که چندان برازنده اثر نیست.
«رها» نخستین فیلم حسام فرهمند؛ یک اتفاق تازه و جدی در سینمای اجتماعی امروز ما است، فیلمساز نسبت به سوژهاش بلاتکلیف نیست و شناخت به اندازه نسبت به موقعیت دارد. دوربین نگاهش را به دل و درون جامعه متاثر از شرایط اقتصادی برده است.