نمایش مارمولک از شبکه چهار که اساسا دخلی به تغییر نگرش کلی مدیران رسانه ملی ندارد و در واقعیت امر آنچه میتوان به دلایل و انگیزه پخش فیلم اشاره کرد، بیشتر معطوف به نگرانی از بایکوت رسانه ملی از طرف مردم و در خوشبینانهترین حالت تغییر نگرش مدیران فعلی نسبت به پیام فیلم و به تعبیری تلاش برای بازسازی اعتبار و اعتماد عمومی از روحانیت است که در ذهنیت مردم به درست یا غلط مسبب معضلات و مشکلات و بحرانهای ریز و درشت اجتماعی و سیاسی میدانند.
از انتصابهای سید عباس صالحی وزیر ارشاد تا برگزاری جشنوارههای تئاتر و فیلم فجر چیزی حدود ۸۰ روز میگذرد، زمانی اندک که نشان از تلاش او و تیم همراهش برای رفع دو مسئله اصلی داشته است، بازگشت سرمایههای فرهنگی و آشتی هنرمندان با صحنه و سینما و رویدادهای فرهنگی که با حضور هنرمندان در جشنوارههای تئاتر و سینما تجلی یافت؛ و از سوی دیگر رایزنی با نهادهای بالادستی برای کاهش فشارها و خارجکردن وضعیت امنیتی فرهنگ و عادیسازی روابط و بازگشت آرامش به جامعه هنری بوده است.
جشنواره فیلم فجر ویترینی برای نمایش بهترین آثار سینمایی ایران است. اما گاهی اوقات، فیلمهای ضعیف و بیکیفیت، به دلایل مختلف، در بخش مسابقه جشنواره حضور پیدا میکنند و جای فیلمهای خوب و باارزش را میگیرند. فیلم "آنتیک" ساخته هادی نائیجی، یکی از همین موارد است.
فیلم "آنتیک" ساخته هادی نائیجی، یکی از آثار بحثبرانگیز جشنواره فیلم فجر بود که با واکنشهای تند و نقدهای منفی بسیاری از سوی منتقدان و تماشاگران روبرو شد. این فیلم کمدی، نه تنها نتوانست انتظارات را برآورده کند، بلکه به اثری سطحی و بیمایه تبدیل شد که هیچ حرفی برای گفتن نداشت.
اینکه قصهی فیلم لو برود یا نه، راستش اهمیتی ندارد. اصلا قصه در این فیلم اهمیتی ندارد. همه چیز برای مسخرهبازی چیده شده. برای شوخی با کمیته و تناقض میان آن دوره با دو تا آدم علاف دزد خردهپا که در بند سیاست نیستند ولی در موقعیتی گیر میافتند که وسط یک بازی سیاسی قرار میگیرند.
«رها» احتمالا اگر دومین تجربهی کارگردانش بود میتوانست بهترین فیلم جشنواره در سه روز اول باشد. البته تا همینجا هم اولین فیلم حسام فرهمند موفق ظاهر شده. تماشاگر و منتقد را راضی میکند. فقط اگر کارگردان برای پایان دادن فیلم آنقدر دست دست نمیکرد که قصه از رمق بیفتد و میدانست کجا کات بدهد که تماشاگر شوکه از سالن خارج شود، فیلم بهتری میشد.
فیلم "آنتیک" ساخته هادی نائیجی، با عنوان کمدی مخاطبان را به سینما کشاند، اما نه تنها نتوانست خندهای بر لبها بنشاند، بلکه با توهین به مقدسات و طنزی ضعیف، ناامیدی را به جای خنده به ارمغان آورد.
«لولی» فیلم شریف و اخلاقمندی است که متاسفانه نتوانست با در نظر گرفتن یک مهندسی مطلوب در فیلمنامه، آن اثرگذاری موردنظر خود را به همراه داشته و مخاطب را درگیر کند.
چشم بادومی» نخستین ورود صریح سینمای بلند داستانی ایران به موضوع کیپاپ و محک زدن دغدغهمندی آن در اکوسیستم ایرانی است. رویکردی که قطعا نمیتواند از چشم هواداران بسیار این فرهنگ موسیقی و البته خانوادههای آنها نادیده بماند.
«شمال از جنوب غربی» فیلم فرم است؛ استانداردهای بالایی در هارمونی عوامل اجرایی به خود میبیند اما این ظرف زیبا، خالی از محتوا است و نمیتواند همپای فرم، مخاطب را پای داستان سراسیمه خود نگهدارد.
با وجود برخی ایراداتی که به «اسفند» وارد است محتوای فیلم و پرداخت به یکی از شخصیتهای اثرگذار تاریخ معاصر در حوزه جنگ تحمیلی به خودی خود برای ماندگاری این اثر در سینمای ایران کفایت میکند.
فیلم «رها» با نقاب دغدغههای اجتماعی به دنبال پوشاندن نقصهای سینماییاش است. با فیلمنامهای ضعیف و اجرای ناپخته، این فیلم تلاش میکند تا با ایجاد جنجالهای اجتماعی و سیاسی، از نقدهای واقعی فرار کند.
فیلم «رها» به لحاظ استانداردهای بالایی که در توالی چینش هوشمندانه و منطق روایی به کار گرفته، با اقبال بالایی از جانب مخاطبان مواجه شده است.
«افسانه سپهر» تلاش قابل احترامی از یک گروه جوان با انگیزه در حوزه انیمیشن است اما به دلیل هدفگذاری نامناسب تا پایان فیلم مشخص نمیشود بالاخره مخاطب این فیلم کدام رده سنی است.
یک منتقد سینما درباره فیلم سینمایی «سونسوز» و بهرهگیری این فیلم از بازیگران و نابازیگران بومی و پرهیز از برخی کلیشههای رایج در آثار روستایی ایرانی نوشت.
«کفایت مذاکرات» یک فیلم کمدی ویژه بزرگسالان است که تلاش کرده تا گوشه چشمی به گیشه سینمای ایران در اکران داشته باشد که با توجه به فیلمنامه ضعیف و ساختار ضعیفتر آن این امر محقق نخواهد شد.
«آنتیک» یک کمدی موقعیت است که متاسفانه نتوانسته از ظرفیتهای وجودی خود برای فضاسازیهای کمیک بهره ببرد.
«سونسوز» که با بودجهی کم ساخته شده و هیچ بازیگر مطرحی ندارد به جز مریم مومن که لااقل در کارنامهاش چند فیلم به چشم میخورد و بقیه اهالی روستا هستند. نابازیگرانی که از همهی بازیگرانی که امروز در فیلمها دیدم، از علی سرابی تا باران کوثری و ارسطو خوشرزم که پارسال سیمرغ هم گرفته، طبیعیتر، باورپذیرتر، شیرینتر و دوستداشتنیتر بودند.
فیلم نه قصه مشخصی دارد، نه اهداف شخصیتها و دلایل رفتارشان برای تماشاگر مفهومی دارد. اتفاقاتی که در طول داستان برای کاراکترها رخ میدهد به درستی تعریف نشده و قطعاً پس از دیدن اسم فیلم با انبوهی از سوالات بی پاسخ مواجه میشوید.
«رگهای آبی» قرار بود فیلمی درباره فروغ باشد، اما در نهایت بیشتر شبیه به یک تلاش ناموفق برای بازسازی زندگی او شده است. نه قصهگویی فیلم به اندازه کافی عمیق است، نه بازیها آنقدر باورپذیرند که مخاطب را درگیر کنند.
فیلم «بازی خونی» با روایت رویدادهای تاریخی و مبارزات انقلابی شهر آمل، سوژهای ناب را به تصویر میکشد، اما در سایه ضعفهای هنری و اجرایی، نتوانسته عمق لازم را برای مخاطب ایجاد کند و از ایجاد اثری ماندگار بازمانده است.