شطرنج باد یادآور استعداد اوست و به نوعی ادای احترام گیتا اصلانی به میراث پدرش است. گیتا میگوید: «وقتی پدرم نسخه ترمیم شده را دید گفت مثل ملاقات با روانکاوی است که به او یادآوری کرده اصلا چرا میخواسته فیلمساز شود. او واقعا خوشحال بود. پدرم از هیچ چیز پشیمان نیست. این فیلم مانند فرزندی است که گم کرده و اکنون آنها دوباره به هم رسیدهاند.»
فعل معلوم و مجهول در درس ادبیات فارسی معنای مشخصی دارد. فعلی که انجامدهنده آن مشخص نباشد، مجهول مینامند. بر این اساس در اولین پلان فیلم «جنگل پرتقال» کارگردان جوان برای مخاطب مجهولاتی ایجاد میکند از نحوه رفتار و تدریس معلم. معلمی که گویا مجهول ذهنش زیاد است. سر جنگ با پیرامون دارد.
«زخم کاری: بازگشت» به قول طلوعی یک «هیچِ هیچِ هیچ» بزرگ است و ثابت کرده جلو زدن از منبع اقتباس نتیجه خوبی ندارد، فرقی نمیکند با فصل هشتم «بازی تاج و تخت» طرف باشیم یا تازهترین اثر محمد حسین مهدویان! درواقع کارگردان نمیداند کدام شخصیتها را باید مقابل هم قرار دهد و کدام شخصیتها را کنار یکدیگر بگذارد معلوم نیست رقیبِ مسعود طلوعی؛ مالک مالکیست یا پانتا بایندر یا پسر فرنهاد که پدرش را منفجر کرد یا سمیرا یا سیما؟
نکته قابل توجه در فیلمنامه «نبودن» این است که اگرچه خرده روایت هایش هر کدام به تنهایی قابلیت ایجاد فضایی پر التهاب در ادامه فیلم ایجاد میکند اما به هیچگاه تنشی از نوع کلیشههای رایج در سینمای ایران ایجاد نمیکند و مصفا با همان آرامش آغازین فیلم، بحرانهایش را مدیریت میکند.
آخرین ساخته منوچهر هادی، بازگشت کارگردان به خاستگاه اجتماعی خود است. فیلمی که اگرچه کارگردان را به دوران طلایی خود بازنگرداند اما روند بازگشت به سینمای اجتماعی و تداوم احتمالی فعالیت در این گونه قابلاحترام است.
مصفا که همیشه آثاری شخصی ارایه داده و همیشه مخاطبانی از جنس خاص را با خود همراه ساخته بود حالا یکی از شخصیترین فیلمهای خود را با نام «نبودن» در پراگ ساخته و درباره این فیلم در یک جمله میتوان گفت: فرزند زمان خویشتن است. حال اگر بخواهیم از ظرافتها و البته ظرفیتهای این فیلم سخن بگوییم نکات بسیاری قابل شمردن است. قصه این فیلم که بیربط به اوضاع سیاسی ایران و جهان نیست، جدال سیاسی کهنهای را بازخوانی میکند و در عین بازخوانی با دلایل منطقی و داستانی آن را بیهیچ برخورد شعاری آسیبشناسی میکند.
عنصر ارتباطی تلفن است، همان تلفنی که مهدی به قاسمی میزند تا از دست کمیته خلاص شود، همان تلفنی که جلالی را سر قرار گیر میاندازد و در نهایت همان تلفنی که مشکاتیان را از همه چیز آگاه میکند.
جدیدترین فیلم مسعود اطیابی با سوژه تکراری مردان هوسباز که روابط مخفیانه دارند شوخی میکند. داستان فیلم بیشتر در چند لوکیشن ثابت میگذرد که حکایت از علاقه کارگردان به ساخت فیلمهای راحت و کمهزینه و بیدردسر دارد. او فرمول کمدیسازی را یاد گرفته است و حالا دیگر جز جذب گیشه به چیز دیگری فکر نمیکند.
عادل تبریزی به عنوان فیلمسازی جوان که از سینمای کوتاه قدم به سینمای حرفه ای گذاشته سعی می کند اصولی را برای اثر خودش بنا کند که گرچه ظاهری مدرن و امروزی ندارد ولی می تواند تا حدودی راه را برای رسیدن به سینمایی خاطره انگیز و در عین حال جذاب برای نسل جدید ناآشنا،با آنچه در سال های آغازین سینمای بعد از انقلاب بر آن رفته است،هموار کند.
صحبتهای اواخر افخمی مخاطب را به این تردید میاندازد که نکند فرد یا افرادی کنترل ذهن او را در دست گرفتهاند
جغرافیای منزل آهو که به درستی در ذهن مخاطب شکل نمیگیرد، روزی از روزهای بیتابی در پیادهروی آهو برهای را وسط جنگل پیدا میکند. بره را نزد چوپان برده و مشغول گفتوگو میشود.
فرامرز قریبیان از دهه شصت که ستاره فیلمهای پرتحرک بود تااکنون و درآستانه ٨٢ سالگی که در سینما فعالیتی ندارد برایم مصداق یک بازیگر تمامعیارست. حفظ دیسیپلین مورد نیاز یک بازیگر مطرح در زندگی شخصی، اجتماعی، حرفهای و دوری از حواشی دنیای پر رنگ و لعاب بازیگری، از او ستارهای پرفروغ ساخته که جذابیت حضورش را تا این سن حفظ کرده است.
عباس امینی که برای فیلم «مرزهای بیپایان» از جشنواره رتردام و تیرانا جایزه گرفته است، ابراز امیدواری میکند تا با همراهی سرمایهگذارانش اکران فیلمش را در ایران پیگیری کند.
ساخته مجید توکلی، تلفیقی از قدرت و استیصال است؛ که در شکار ایده و بسط مضمونی سطحی آن قدرتمند ظاهر شده اما در پردازش نهایی و به نتیجه رساندن آن، دچار استیصال مفرطی میشود که اجازه نمیدهد کار در اندازه حقیقی خود بدرخشد و در حافظه تاریخی مخاطب ماندگار شود.
سهیل بیرقی در ساحتی فراگیر تلاش کرد تا ۳ زن از طبقات مختلف جامعه را در مواجهه با مشکلات سبک زندگی خودخواستهشان به تصویر بکشد، ماحصل کار سهگانه خوشرنگولعابی شد که متاسفانه نتوانست مهندسی هوشمندانهای را در چارچوب یک جامعه پرچالش طراحی کند و به همین دلیل این تریلوژی به نطفهای شبیه شد که سر زا رفت و نتوانست پیشروی کند.
مصطفی مستور نویسنده و پژوهشگر ادبی به بررسی نقاط ضعف و قوت فیلم سینمایی «جنگل پرتقال» از منظر روایت و ساختار سینمایی پرداخت.
هنرمندان سینما جزو داراییها و سرمایههای فرهنگی این کشور بوده و متعلق به این آب و خاکند و اعلام ممنوعالکاری آنها از طرف سازمان سینمایی در حیطه وظایف این سازمان نیست.
«جنگل پرتقال» فرصتی است برای روبرو شدن با خویشتن. برای جبران مافات و برای برداشتن سنگهای سخت به جای برگشتن به عقب!
میخواهم باز گردم، نمیدانم به دهه چند میلادی یا شمسی و در پاریس باشم و داریوش به من تلفن بزند برای بازی در فیلمی و من اعلام کنم که بازیگر بدی هستم و حالا نگاه کنم به بازیگران بد واقعی صحنهی قتل او، اما از همهچیز خالی هستم.
هرچه که هست، «جنگل پرتقال»، یکی دیگر از آن تلاشها، در سینمای ما است که مخاطباش را نه از دل هیاهوهای مرسوم و نگاه به طبقهای خاص، که مخاطباش را به واسطه اتمسفر پرانرژی و رنگ و لعابی که به کمک پیشبرد پیرنگ آمدهاند، به دست میآورد و تماشایاش میتواند به اندازه شخصیتهای رهای فیلم، رهاکننده و شورانگیز باشد.
گیجگاه در تقاطع کمدی-درام عاشقانه، نوستالژی و فیلمی در ستایش یا درباره سینما و آدمهایش نه به اندازه وسط میایستد و نمیداند کدام طرف بایستد.