تکلیف نمایش آن جایی حتمی و مشخص میشود که در تراژیکترین لحظاتش نیز مخاطب دست از خنده برنداشته و گویی عوامل و بازیگران را به سخره میگیرد. البته که دوستان متخصص در امر خنده گرفتن از مخاطب به خود غرّه نشوند چرا که اساسا تکلیف این مخاطبان مثل روز روشن است. در فضایی که مردمانش هیچ ارتباطی بین خود و مساله شادی و نشاط حس نمیکنند.
توحید معصومی با تکیه بر قدرت کمیک بازیگرانش، نمایش خوشریتمی از متن نویسنده مجاری پدید میآورد؛ اما در این میان برخی مناسبات سیاسی و اجتماعی زمانه ایشتوان اِرکنی از میان میرود.
اجرای اژدهای طلایی ایرانشهر با وجود بهرهمندی از بازیگران حرفهای تئاتر ، توانسته کارکترها را بفهمد و بازآفرینی کند و وجه طنز را حفظ نماید. اگرچه به هماهنگی و پیوند منسجمتری نیازست که نقشها به پختگی بیشتر با فاصله گرفتن از انقطاعهایی که موجب از ریتم افتادن اجرا میشود، دست یابند.
سوزاننده جسد» محصول 1969 چكسلواكي به كارگرداني يوراي «هرتز»، از مهمترين فيلمهايي است كه به ظهور نازيسم در اروپاي شرقي يا به عبارت بهتر استحاله به پديده فاشيسم ميپردازد. «سوزاننده جسد» روايت مردي با نام كيفركينگل است؛ مردي كه بهطور بيمارگونهاي منضبط، مودب و اهل خانواده است و مكاني را كه اجساد را در آن ميسوزانند، اداره ميكند.
مهارت و ظرافت گرل در «عاشق يكروزه» را اما – تقريبا همچون هر اثر ديگر او - بايد پيش از هرچيز جايي وراي روايتِ به ظاهر ساده داستان فيلم جستوجو كرد؛ در ژرفا و غناي تكتك لحظاتي كه او با بيپيرايگي و ايجاز بسيار، خويشتندارانه و فروتنانه از پيوندها و ارتباطات عميق انساني تصوير ميكند، به نحوي كه گويي دوربين گرل براي او واسطه و امكاني است تمامعيار به منظور دستيابي و به چنگ درآوردنِ جانمايه ديرپاي آنهها و لمحاتِ گذرا از حضورهاي انساني - چه آنگاه كه يك شخصيت به همراه ديگري در صحنه حضور دارد يا هنگامي كه صرفا در خلوت يا تنهايي خويش و در برابر دوربين ظاهر ميشود.
مهران رنجبر در نمایش «مارلون براندو» این سوال اساسی را مطرح کرده است که ما چقدر مارلون براندو واقعی را می شناسیم؟ وقتی از مارلون براندو حرف می زنیم از چه کسی حرف می زنیم؟ نحوه روبرو شدن ما با زندگی و زمانه مارلون از چه نظرگاهی رقم می خورد؟ مخاطب در قبال چهره ها و رخدادها چه میزان دایره آزادی برای قضاوت و تحلیل دارد؟ چه میزان دست و پا بسته باید با این موقعیت روبرو شود؟ و …
«لانچر 5» نمايش سادگي است. همهچيز از يك خودكشي و دو قتل در يك پادگان آغاز ميشود. افسر واحد بازرسي مجبور به كشف معماي سه مرگ ناگهاني است. سر نخش شكاكيت به يكي از افسرهاست و انتهاي اين نخ تسبيح پرده برداشتن از يك فاجعه انساني است. بدون هيچ ديالوگ شاعرانهاي، بدون هيچ مونولوگ احمقانهاي. همهچيز در خدمت داستاني است كه پويا سعيدي و مسعود صرامي روايتش ميكنند. دو ساعت ميخكوبوار براي مخاطب محصول سادگي است و البته اين سادگي نتيجهاش نوعي پيچيدگي است.
دراماتورژي و بازنويسي ايوب آقاخاني و توحيد معصومي از نمايشنامه ايشتوان اركني، به اجرايي قابل اعتنا و تماشاگرپسند منجر شده، اما مناسبات تاريخي مردمان مجارستان در جنگ جهاني دوم را به نوعي به محاق برده. حذف شخصيتهايي چون پستچي، تومايي كشيش و سيپرياني پروفسور و... به همراه تقليل دادن تمام مكانها به فضاي اندروني خانواده تُت، به اجرايي ميدان داده كه بازنماييكننده يك مجارستان تاريخزدايي شده است.
گروه اجرائی نگاهی هم به فیلم هامون دارد. مواجهه پوریا شکیبایی با اکبر مشکاتی، یادآور مواجهه علی عابدینی با حمید هامون است. اکبر مشکاتی چه در مقام سوزنبان و چه در نقش علی عابدینی، قرار است میل به زندگی را در شخصیتهای فروپاشیده و در آستانه انتحار بار دیگر احیا کند.
محافظهکاری نویسنده کار دست خود و قلم و اثرش داده است. او یا به ناچار مجبور به خودسانسوری شده و یا هنوز به عمق پردازش عصیان و نشان دادنش در صحنه واقف نشده است (البته من امیدوارم که بخش دوم درست بوده باشد چرا که با مطالعه و بررسی قابل حل است). همین احتیاط اثر را در حد و اندازه یک ایده خام داستانی نگه داشته و حالتی ایستا به خود گرفته است. ایدهای که میتوانست جانمایهی یک درام بومی و اصیل متعلق به جنوب کشور باشد، به ضد خود تبدیل شده و مانند خودسوزی احمد، به نابودی خود اقدام کرده است. وضعیت حاکم نیز از این اختگی تئاتر به نفع خود استفاده کرده و از حضور چنین آثاری در جشنوارههای مختلف پفکی خود استقبال میکند.
نمایش خود یک «دروغ» است و خود بازتابدهنده شرایط «دروغ» و حال با یک پرسش روبهرو میشویم که یک «دروغ» میتواند در تقبیح «دروغ» باشد.
نمايش جنايت و مكافات (جنايات و مكافات) مساله فقر و فلاكت اقتصادي و نابرابري اجتماعي و سياسي است؛ امري كه مبناي مادي و عيني رنجهايي است كه شخصيتها از آن رنج ميبرند و آنها را به جنگ و جدال و جنايت و گناه آلوده ميسازد و وادار ميكند كه رذالتهاي دروني خود را آشكار كنند.
مخاطب طی ۷۰ دقیقه روایت هولناک علیرضا کوشک جلالی از بانوی آوازخوان هر صحنه و در هر آینه با سیلی های سختی مواجه می شود که ولو به عنوان مخاطب در پارهای از موارد تاب تحمل آنرا ندارد. سیلی هایی که تماماً مزه حقیقت می دهند و چه خوش مثالی است این ضرب المثل که حقیقت تلخ است!
ود آنکه «وانیک» یکی از پرطرفدارترین و پراجراترین نمایشنامههای روز دنیاست، برخی اشکالات در نحوه اجرا و شاید اهمال در پرداختن به زیرلایههای متن و کشف ابعاد مهم و پنهانمانده آن اجرای جدید آن را به اجرائی بسیار معمولی بدل کرده که قطعا جای کار بیشتری داشت؛ اجرائی که کار را در اندازه یک نمایش سرگرمکننده نگه میدارد.
«جنایات و مکافات» آینه زشتیها و پلیدیهای یک شهر بزرگ و بازتابدهنده رنجهای انسانهاست؛ انسانهایی شکستخورده و مغموم، بهگونهای که مخاطب را میان خوب و بد، میان عمل درست و نادرست، به قضاوت میخواند؛ قضاوتی که برای آن دسته از مخاطبان که به اصول اخلاقی و مذهبی اهمیت بیشتری میدهند، دشوارتر و جدیتر خواهد بود.
اجرای رضاییراد از زندگی سراسر تلخی و رنج و محنت این نامدارترین منتقد و تحلیلگر روزگار یادشده، یکی از حیرتآورترین اجراهای سالهای اخیر است؛ نمایشی در سه ساعت که جز چند لحظه کوتاه، از ریتم نمیافتد و تماشاگرش را بر روی صندلیهای نسبتا خوب سالن چهارسوی تئاتر شهر میخکوب میکند.
چگونه ميتوانيم درباره تازهترين اثر سينماگر منحصربهفرد، تجربهگرا و سرسخت فرانسوي، كلر دُني، سخن گفته يا تجربه استثنايي مواجهه با آن را در قالب كلمات به رشته تحرير درآوريم؟ اين شايد اصليترين و مهمترين پرسشي باشد كه در وهله نخست پيشروي هر يك از مخاطبان فيلم قرار دارد و تماشاگر را به يك چالش اساسي دعوت ميكند
محسن تنابنده در نقش قنبر با لهجه ی قمی کنار آمده و با این که تماشاگر او را با لهجه مازنی می شناسد آرام آرام این لهجه (قمی ) را از او می پذیرد.
بنیامین ژستی در میانهی تاریخست . تاریخی که از سویی برملاکنندهی فجایع عقاید فاشیستیست که دست به قتل و حذف روشنفکران مخالفش میزند و خرد و نخبهگری را ولو تنها به دلیل پایبندیهای عقیدتی و مذهبی، به کام مرگ میکشاند و ایدئولوژی برتر را نه از راه گفتمان و عقلانیت بلکه از منظر قدرت و سرکوبگری خشونتطلب، مسلط میکند
زاویه مدیوم از یک زن در بستری سیاه که پیراهنی سفید به تن کرده و صورتش نیز با پارچهای به همین رنگ پوشیده شده است. دماغک بینی دلقک روی صورت زن نیز قرار دارد. این تصویر نه نمادین است و نه تمثیلی از یک موقعیت دراماتیک. چنان پرتوپلا نسبت به عنوان اثر است که از چهارچوب آن خارج شده و به پدیدهای دیگر تبدیل شده است.
ايرانشهر و خطيبی چطور تصور كردند حق دارند براي اين تجربه سال اول دانشگاهي فضای تئاترهای جدي و حرفهای را اشغال كنند و از مردم بهای بليت اجراهای حرفهای را بخواهند؟ و البته از پيش ميدانم پاسخ اين است كه «دلم خواست»؛ چراكه اصولا اقتضای تئاتر سرمايهسالار همين است. پول دارم، تماشاگر دارم پس میسازم. ولی ناچارم يادآوری كنم كه تئاتر «بازی» نيست، حتی به شيوه برادوی
افسانه كمالي با تكيه بر متن سايمون استيونز تلاش كرده دو جهان موازي بيافريند؛ يك جهان آدمهاي معمولي كه مدام سگاندازي ميكنند و دوم جهان درونيات كريستين كه مملو از عجايب و غرايب است. اين دو جهان براي كريستين بدل به يك آشوب رنگارنگ ميشود. كمالي اثري آفريده كه نشان دهد جهان دروني يك اوتيسمي به چه ميزان ميتواند خيالانگيز باشد. در جهان دروني كريستين هر چيزي از شكل ثابتش خارج ميشود. در دنياي مثال او، يك آدم ميتواند سگ باشد و يك ماشين بزرگ، در حد يك اسباببازي كوچك ميشود.
نمايش «نان» ارجاعي هم دارد به «نان و عروسك» پيتر شومان. گو اينكه عروسكهاي شومان قرار است امپراتوري سرمايه را افشا كنند و با ماسكها و ژستها و شيوه جمعي توليد تئاترشان، همچون «نان» يك ضرورت باشند براي امكان احياي امر سياسي آن هم با تاكيد بر رهاييبخشي عروسكها. اما از منظر نصير ملكيجو با توجه بر يادداشتي كه بر اجراي نان نوشته، با آن اختتاميه هراسناك و فاقد اميدورزي - كه در چيدن بلوكهاي آجري در مقابل چشم تماشاگران و ناپديد شدن چشمانداز روبهرو، آشكار ميشود - تئاتر بيش از آنكه يك ضرورت باشد، بهتر آن است كه به كار «خوب» كردن حال و روز مردمان خاورميانه بيايد كه نانشان اين روزها آجر شده. اينجاست كه بهنظر ميآيد تجربهگرايي فرمال نصير ملكيجو، در نمايشهايي چون نان، مسخ، كرگدن، كولا، سفيد برفي و هفت كوتوله در تمناي رسيدن به همين حال خوب باشد و نه بحراني كردن وضعيت موجود.
«عاشقانههای خیابان» به ابتذال کشیدن کارگر است، جایی که بدون گفتن واقعیت دستفروشان، از اسم و رسمشان، طبقه بورژوای تهرانی را ارضا میکنی و گیشهات را پر پول.
نمایش از همان اول تصویری از مقصد ارائه داده و سپس به مسیر رسیدن به آن میپردازد. این نوع پردازش به شکل یک آزمایش روانکاوانه (به شکلی که ما دیدیم) بسیار ضعیف و الکن بوده و از هیچ نظام ساختاری تبعیت نمیکند. سه فرد در سیزده سال پیش جرمی را به اشتباه مرتکب میشوند و تاکنون با عذاب وجدان آن دست و پنجه نرم میکنند. آنها در پی درمان خود در یک آزمایش شرکت میکنند تا شاید دردی از درد آنها را دوا کند.
آریان رضائی در نمایش دروغ هنرمندانه عمل کرده و اجرایی زیبا، دراماتیک، گیرا و تئاتری ارائه داده است.
همانطور که سیزیف برای کیفر فریبکاریش از سوی خدایان محکوم به کاری بیفرجام و بیپایان شد، بازیگران و ستارگان عرصه سینما و تئاتر نیز در روزمرگی و پوچی حیات گرفتار هستند. به عبارتی آنها مجبورند برای خلق اثری جاودانه و نامیرا در چرخه زاییدن و میراندن نقشها غرق و مشقتهای بیشماری را متحمل شوند.
نوزدهمین تجربه سینمایی بلند کمال تبریزی درست در ۳۰ سالگی فعالیت او به عنوان کارگردان به فیلمی رسید که شاید بار و نام کمدی را با خود به همراه داشته باشد ولی در عمل به اثری مانند است که تکلیفش با خودش و عواملش مشخص نیست چه رسد به مخاطب.
«كارت پرواز» براساس يك آمار تلخ و واقعي ساخته شده، رحماني تلاش كرده در فيلمش به واقعيت هراسناكي كه زنان، مردان و كودكان را احاطه كرده وفادار باشد و فيلمي درباره سرنوشت تراژيك آدمهايي بسازد كه در سوداي زندگي بهتر، قرباني مرگ ميشوند
نمایش نفرین قحطیزدگان یک درام خانوادگی – اجتماعی با پایان تلخ است که اشکان خطیبی اجرایی محتوادار و دیدنی از آن ارائه داده است.
منتقد هالیوود ریپورتر در یادداشتی درباره فیلم «قصر شیرین» آن را اثری معرفی کرد که با ظرافت نوشته شده و با حساسیت کارگردانی شده و میتواند نماینده اسکار سینمای ایران باشد.
تازهترین اثر حسین کیانی در دوشنبههای نقد کانون ملی منتقدان تئاتر ایران بررسی میشود.
ساناز بیان با کارگردانی – به معنای دقیق کلمه تئاتریش – موفق میشود بازیگرانش را در نقشهای ویژه خود تثبیت کند و با دادن میدان آزادی دید به مخاطب، او را در ادراک و دریافت مفاهیم مدنظر مختار کند.
«مختلف الاضلاع»، نمایشی که کمی بدبینانه به تاریخ و شخصیتهای مهم آن مینگرد. اثر قصد واکاوی شخصیتهای تاریخی را ندارد اما برایش مساله است که چرا و چگونه به ماندگاری در تاریخ رسیدهاند و چه کردهاند که از آنها یاد میشود. یکی با نمایشنامههایش، یکی با نقاشی، آن یکی با بلاهت و دیگری با دیکتاتوری.
کرونوس،نمایشی با ایده ی شکست زمانی و فرجام بشر در سده های آتی ست. و از عامل به خاطر آوردن که مبتنی بر ادراک و شهود ذهنی و یادآوری خاطرات است، وجهی از زمان را به نمایش می گذارد؛ که اگر قادر باشد از تله ی زمانی عبور کند، نجات یافته است.
لیلی عاج قصد دارد برشی از زندگی کارگران کُرد را نشان دهد و ما را به همدلی با آنان دعوت کند؛ اما ابزار او برای این بازنمایی توارثی است که به بخشی از باور عمومی این مرد بدل شده است و گویا قرار نیست شکسته شود.
نمایش پروانه الجزایری نوشته پیام لاریان و کار و طراحی سعید حسنلو در دوشنبههای نقد تئاتر با توجه و تامل دو منتقد کانون ملی منتقدان تئاتر ایران واقع شد و یکی به لحاظ برخورد با قصه و دیگر در مواجهه با اجتماع توانستهاند برآیندی مطلوبی از یک تئاتر را به صحنه بیاورند.
از آنجا که «طبقه متوسط» در اغلب جوامع دغدغه فرهنگ و هنر و بسیاری دیگر از مطالبات اجتماعی و سیاسی را به دوش میکشد، بهدنیاآوردن فرزند این خانواده به شکل نمونهوار با دغدغههای یادشده پیوند معنیداری پیدا میکند. بهوجودآمدن تنگناهای اقتصادی و فرهنگی برای افراد این طبقه مهم اجتماعی، بهخصوص در سالیان اخیر، گذشته از سایر دغدغههای زیستی و اجتماعی در فیلم «بهدنیاآمدن» مسئله بهدنیاآوردن فرزند و از اساس معنای «بودن یا نبودن» در جهان فعلی را به ذهن متبادر میکند، به صورتی که اگر در سایر فیلمها شاهد بهتصویرکشیدهشدن دغدغههای انسانی، اخلاقی و فرهنگی شخصیتهای طبقهمتوسطی بودهایم، در فیلم محسن عبدالوهاب به طور زیرپوستی و غیرمستقیم تا انتها با مفهوم وجود یا نبود این طبقه هم مواجه هستیم.
مستند MDMA به کارگردانی امید بنکدار و کیوان علی محمدی در پردیس سینمایی رازی نقد و بررسی میشود.
مسئول کمیته فرهنگی انجمن برنامهریزان و دستیاران کارگردان سینما از برگزاری کارگاه یک روزه نرمافزار «shotpro» در خانه سینما خبر داد.
مسعود فراستی در نقد فیلم «ما همه با هم هستیم» گفت: من میخواهم با یک فیلم گران سرگرمیساز طرف باشم، اما این فیلم ابداً کمدی نیست و یک سقوط است.
«وقتی کبوترها ناپدید شدند» میتوانست تلنگری به وضعیت ایران باشد؛ اما چنین نمیشود. در عوض نمایش به نفع پویایی فُرم و اجرا مسیری را طی میکند که در آن داستانگویی برجسته شود.
ترس در فیلم «یک مکان ساکت» جان کرازینسکی چیزی است هیولاوش. داستان فیلم در مورد موجودات بیگانه فضایی است که به زمین سلطه پیدا کرده اند. موجوداتی ترسناک با جنگال های بزرگ و با گوش هایی به شدت حساس به صدا که عامل هر صدای غیر طبیعی را در جا نابود میکنند. بشریت در آستانه نابودی کامل است.
نمایش آپرکات در این اوضاع نابسامان اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی ایران میتواند ترزیق کننده امید به جامعه به ویژه زنان ایران باشد.
بسیاری از فیلمسازان ما معتقدند که فیلمساز باید آینه جامعه باشد و چیزی که در جامعه در حال سیلان و حرکت است را ببیند و آن را حل و فصل کند. حال سوال اینجاست که آیا سینمای امروز ما در حال حل و فصل مشکلات روز جامعه است یا بیشتر به آن اضافه میکند؟
حسن معجوني از چارچوب مفهومي اين نمايشنامه به جامعه معاصر ايران پل ميزند. او با هوشمندي، به همراه دراماتورژي جالب توجه مهدى چاكرى، موقعيتها، ديالوگها، شخصيتها و كنايههايي را بيان ميكند كه به طور مستقيم به تماشاگر ايراني مربوط ميشود.
وقتي غمي نباشد لابد ماتمي هم نيست و سوگواري بيمعناست. اما حداقل ميتوان به ميانجي مرگ مادر، بار ديگر در كنار هم قرار گرفت و خانواده شد. در يكي از همان خانههايي كه يادآور سليقه، ذوق و زيباشناسي دهه هفتاد شمسي است. خانههايي مملو از چيزهاي سرد.
تارانتينو بر پايه شگردي پستمدرنيستي، صداي يك راوي داناي كل را احضار ميكند تا با يك فلاشبك به صحنه پيشين، جنبهاي از نظر پنهان مانده را تصوير كند كه عملا بدل منطق بنيادينِ اثر نميشود؛ يا وقتي در پايان، با حركت تيلت به پايين حضورِ شخصيت پنهان زير مغازه را رو ميكند كه تماما نسبت به حضورش بياطلاع بوديم. اين در حقيقت، ترفندي شوكآور، ضد-تعليقي و يك تروكاژ و رودستزدن به مخاطب است كه راه فرار را براي ادامه داستان باز ميكند.
براساس اعلام شورای صنفی نمایش فیلم کار کثیف در نوبت دوم اکران عید فطر راهی سینماها خواهد شد. فیلم سینمایی کار کثیف به کارگردانی خسرو معصومی در سی و ششمین جشنواره فیلم فجر اکران شد و نظرات متفاوتی را با خود به همراه داشت.
در نمايش «پروانه الجزايری» با اجرايي طرف هستيم كه با وجدان معذب بر اين نكته اعتراف ميكند كه توان روبهرو شدن با مصيبت زمانه را ندارد و ترجيح ميدهد از زندگي واقعي، بار ديگر به دنياي تئاتر پناه برده و گذشته را از نو روايت كند.