دهمین ساخته مجید مجیدی روایتگر داستان علی ، یک نوجوان کار است که در یک اوراقی لاستیک کار میکند و مادرش هم به خاطر مشکلات روانی در بیمارستان بستری شده است. او که وضع مالی چندان خوبی ندارد توسط یکی از خلافکاران مشهور محل از وجود یک گنج در زیرزمین مدرسه ای آگاه میشود و تصمیم میگیرد با دوستان خود در یک ماجراجویی تازه به سراغ این گنج برود.
آخرین ساخته مجید مجیدی فیلمی است با دغدغه های انسانی و این بار هم مجیدی به سراغ مضمونی رفته است که در آن تخصص دارد و به حق باید گفت هر گاه این فیلمساز، دنیایِ تخصصی خود را مورد تجربهای جدید قرار میدهد، اثرش نیز موثرتر به بار مینشیند و با آن سینمایی مواجه میشویم که از مجیدی و فیلمهایی چون بچههای آسمان، رنگ خدا و آوازگنجشکها میشناسیم.
زهره در فیلم «دشمنان» روایت زنی پا به سن گذاشتهاست که با مادر پیر و فرتوت خود در آپارتمانی واقع در شهرک اکباتان زندگی میکند. همسر زهره او را ترک گفته و راهی دیار شمال شده و پسر زهره با نام شهاب نیز چند روزی است که گم شده و یگانه دختر زهره با نام شیوا پیش مادر و مادربزرگش زندگی میکند.
سینما شهر قصه پنجمین ساخته کیوان علیمحمدی است که این بار علیاکبر حیدری را جایگزین همکار دیرینش امید بنکدار کرده است.
از محاسن آخرین ساخته پیمان قاسم خانی شاید همین باشد که اگرچه فیلم کمدی ست و کمدی ها چندان جشنواره پسند نیستند و کمتر پیش می آید جدی گرفته شوند اما فیلم براساس زبان سینما ساخته شده و به همین جهت می تواند چه مخاطب عادی و چه منتقدان سختگیر را با خود همراه سازد.
«درخت گردو» یک فیلم تلخ و تأثیرگذار است که ادای دین آن به مردم کردستان احترام برانگیز است.
فیلمنامه اساسا عاری از شخصیت پردازی و خلق موقعیت خاص است تا اقلا با آن مخاطب را به جریان قصه متصل نگاه دارد. هرچه می بینیم ارتباطات دونفره و دیالوگ های بی ثمر است (حضوری یا تلفنی)که کارگردان تلاش کرده از دل آن، شخصیت های غایب اما موثر داستانش را به همراه موقعیت های فَشَل اما بی اثر، به مخاطبش معرفی کند.
پایان بازِ مغز استخوان، سهل ترین و در عین حال هوشمندانه ترین انتخاب برای فیلمساز بوده است. اگر چه این پایان، فیلمساز و فیلمش را به یکباره از اوج به زیر کشیده اما به تعبیری شاید بهترین انتخاب برای عبور از یک خط شکنی اخلاقی- عُرفی بوده باشد.
خون، خاک، وطن، ناموس و این بار، خانه مفاهیمی که به اشکال مختلف در سینمای کیمیایی دیدهایم.
برادران محمودی که اصالت افغانستانی دارند در پنج فیلمی که تهیه و کارگردانی کرده اند موضوع رنج و سختی افغانی ها را دستمایه اصلی ساخت فیلمهایشان کردند و به نوعی صدای مردم افغانستان در آثار شان بودند. تصویر زندگی سخت و فلاکت باری که محمودی ها در فیلم هایشان از بیغوله های تهران و وضعیت سخت افغانی ها در ایران نشان می دهند موضوع مهمی است که حالا در پنجمین فیلم آنها می تواند با دقت و تمرکز بیشتری مورد واکاوی قرار گیرد.
دشمنان اثری کم دیالوگ است که به همراه ریتم کُندی که دارد، شاید تماشایش برای بیننده ایرانی سخت باشد؛ ولی اگر علاقمند ادبیات (بهویژه مدرن) و درونیات انسانها هستید و خاطراتی از شهرک اکباتان دارید، احتمالاً برای شما جذاب خواهد بود.
اینکه چه وضعیتی در فیلم وجود دارد که دوستان انتظار بیشتری از حاتمی کیا داشته اند یک مسله است و اینکه چه چیزی در فیلم وجود ندارد و باعث دلخوری شده است مسله دیگری ست. گویا قرار بوده است که حاتمی کیا به خاطر مناسباتی که در روابطش دارد محاکمه شود نه به خاطر فیلمی که قطعا بی ایراد نبوده است.
آنچه از فهیمه عامه پسند روی پرده است نسبتی با اراده فردی یک زن مستقل در دنیای واقعی امروز ندارد. این مشکل در فیلم به عدم شناخت و عدم واکاوی نمونه های موفق در دنیای واقعی پیش از نگارش فیلمنامه باز می گردد.
خون شد را نمی شود بی خون دل تماشا کرد. فیلمی که انگار پایان یک فیلم ساز مهم در سینمای ایران است و چند فیلم آخر و حتی قاتل اهلی در برابرش یک شاهکار است! اثری به غایت بی نظم و شلخته که می خواهد مفهوم نیم قرن پیش را بازسازی کند بی آن که بخواهد یا بتواند این مفاهیم را در شکل امروزی بازسازی کند.
«روز بلوا» کاری متوسط رو به ضعیف در کارنامه شعیبی به شمار میرود. فیلمی که شاید با پرداخت بهتر و فیلمنامه ای محکمتر، بخاطر سوژه اختلاس که سوژه این روزهای جامعه است، فیلمی قابل دفاع تر از آب در می آمد.
سالور که در فیلمهای “تمشک” و ” سیزده ۵۹” تلاش کرده به سینمای قصه گو نزدیک شود، این بار در “سه کام حبس” هم به همین مسیر ادامه داده است ولی همچنان از عدم پرداخت درست و به اندازه شخصیتها غافل شده و انتخاب بازیگران توانمندی چون تنابنده و ایزدیار هم نتوانسته فیلم را نجات دهد.
روز صفر را می توان به شکلی مفصل مورد تحلیل قرار داد که البته قسمت مهمی از این خوانش بی شک فرامتنی است و به نظر درباره این فیلم و استقبال مردمی در روزهای باقیمانده جشنواره درباره آن بیشتر خواهیم شنید. فیلمی که بیش از هر چیز می توان گفت سینماست… .
فعالیت در سینمای مستند و همزمان شناخت بالای کارگردان از آدم های قصه اش و جایی که از آن می آیند باعث شده تا با به کارگیری جزییات در گریم و صحنه پردازی، خرده داستان های متعدد و متفاوت و درعین حال عجیب ولی باورکردنی را روایت کند که در دنیای خودشان اصالت دارند و باورپذیر هستند.
تازه ترین فیلم محمد حسین مهدویان شبیه هیچ کدام از فیلم هایش نیست، چون این بار از یک واقعه تاریخی معاصر که در اذهان زنده است، رونمایی کرده است و به شکل هولناکی بر روح و جان مخاطبش می تازد و احساسات او را با تکیه بر عناصر درام هدف می گیرد.
“پوست” اولین اثر بلند برادران ارک هم بر پایه ى این تقابل اساطیرى شکل گرفته است. داستانى عاشقانه که عاشق و معشوق باید از میان باد، طوفان، آتش، رنج و بیماری که ماحصل ستیز این دو نیرو است، عبور کنند تا در انتهاى قصه همدیگر را در آغوش کشند.
سهیل بیرقی در حالی از سومین اثر سینمایی خود در جشنواره فیلم فجر رونمایی کرد که قهرمان این فیلم هم مانند آثار گذشتهاش، یک زن است.
درخت گردو که بر اساس داستان اقتباسی نوشته شده بیشترین موفقیتش را مرهون فیلمنامه دقیق و پر جزئیات در کنار پرداختی دراماتیک و جذابش است چیزی که مهدویان پیشتر هم نشان داده بود نسبت به فیلمنامه های آثارش وسواس زیادی دارد و پروسه تحقیق و نگارش فیلم از اولویتهای اصلی او بوده است.
آیا این بار ناله متظاهرانه این دو برادر فیلمساز، نسبت به این سرگذشت خانوادگی، پایان این نوع داستانسرایی خواهد بود؟ آیا دست از سر ایرانی که به آنها امکان فیلمسازی و حتی رساندن آثار آنها به اسکار (اگرچه با نام افغانستان) را داد، بر می دارند؟ و آیا ما در فیلم بعدی آنان، فقط تحول جامعه شناختی افغانیان را شاهد خواهیم بود؟
می توان انسان بود. می توان درک کرد. می توان اشتباه غیرعمد را فهمید. و در نوعی جمود و خود گویی و خود خندی، فرو نرفت!
اینکه فیلم بر اساس یک داستان واقعی ساخته شده نمی تواند پوشش مناسبی برای ضعف های بی شمارش باشد!
یک زن و شوهر ایرانی که در آمریکا زندگی می کنند پس از خروج از میهمانی دوستانشان به دلیل مستی و عدم تعادل مرد در هنگام رانندگی تصمیم میگیرند شب را در هتلی سپری کنند. ورود و حبس آنها در هتل باعث بروز ماجراهای زیادی برای این زوج می شود.
فیلم جدید نیک نژاد برخلاف دو اثرش قبلی اش لونه زنبور و زاپاس، و البته پیش بینی تماشاگر،کمدی نیست. داستان فیلم درباره دزدیدن یک گاوصندوق است توسط چند جوان که هرکدام مشکلی در زندگی شان دارند.
نخستین ساخته سعید ملکان طراح چهره پردازی اسبق و تهیه کننده سابق سینمای ایران روایتی متفاوت از دستگیری عبدالمالک ریگی به دست ماموران امنیتی ایران است.
گروهی از کارکنان رادیو نفت آبادان برای حفظ رادیو و مخابره اخبار با هدف مقاومت مردم در برابر دشمن بعثی از تخلیه شهر خودداری کرده و به مدت ۴۰ روز تلاش می کنند تا با فعالیت خود در رادیو شهر را زنده نگه داشته و از این طریق به دشمن خسارت روحی روانی وارد کنند.
ژانر وحشت یکی از پرتولید ترین و قابل توجه ترین گونه های سینمایی در تاریخ سینمای جهان می باشد که قطعا در سینمای ایران چندان به آن پرداخته نشده است و از ظرفیت های این ژانر سینمایی در جهت رونق سینما و جذب مخاطب خاص خود استفاده نشده است.
«دوزیست» تازهترین فیلم برزو نیک نژاد، میخواهد یک فیلم اجتماعی تمام عیار باشد اما از نیمه دوم روایت قصه اش سردرگم و به یک موقعیت از دست رفته تبدیل می شود.
فیلم ابر بارانش گرفته ساخته مجید برزگر برای مخاطب خاص. این جمله را بارها برای فیلم های مختلف به کار برده ایم اما آیا همین مخاطب خاص هم نباید از فیلم لذت ببرد؟ نباید حداقل های ویژگی های ساخت یک فیلم بلند رعایت شود؟
فیلم به جای اصرار به دادن رنگ و بوی معما به قصه اش میتوانست در همان بستر حادثه به آدم ها و روابطشان بیشتر نزدیک شود. به غیر از ماهیت شغلی پدران که یکی معلمی نمونه است و دیگری بنگاه خرید و فروش ماشین دارد چیز بیشتری درباره آن ها و خانواده هایشان نمیدانیم.
دزفولی زاده توانسته در بی صدا حلزون سراغ سوژه ای بکر برود و روایتی داستان گو ارائه کند و به خصوص از لحاظ اجرایی، فیلمی شسته و رفته در جهت انتقال مفاهیم مد نظر داستان، بسازد که می توانست به راحتی در بخش سودای سیمرغ باشد. آن هم در دوره ای که برخی فیلم های سودای سیمرغ را نمی توان تا نصف زمان فیلم هم تحمل کرد!
کاراکتر اصلی فیلم آراز است و قرار است بیننده با او همراه شود؛ بنابراین روند آشنایی مخاطب با جن ها و تاثیرشان در زندگی آراز، پله پله و هم گام با خود او شکل می گیرد.
«تومان» فیلم پربازیگری است. تعدد شخصیت ها می توانست از دقت کارگردان در هدایت بازیگران بکاهد اما بازیگران فیلم بازی های درست و به اندازه ای دارند. ریسک انتخاب نابازیگر (یا بازیگران کمتر شناخته شده) در فیلم کاملاً جواب داده و همه ی بازیگران بسیار باورپذیر ایفای نقش می کنند.
شنای پروانه به گمان ام فیلم شریفی است که علیرغم خشونت بسیار و عریانش دغدغه مهمی دارد و شجاعت تحسین برانگیز فیلم ساز در نمایش زوایایی از شهری که انگار روز به روز بی رحم تر می شود.
درخت گردو یک تراژدی انسانیِ شخصیت محور است. پی رنگ اصلی روایت درباره حال وگذشته زندگی مردی است که حقیقت تلخی به نام جنگ، زندگی آرام وعاشقانه اش را به آنی به یغما برده است.
داستان درخت گردو، داستان مردى است به نام قادر (با بازى پیمان معادى) که ظرف چند ساعت زندگى اش و هرآنچه داشته و نداشته را از دست مى دهد. قادر مرد ساکتی است. سکوت مى کند تا توانش را براى زندگى با آنچه که برایش باقى مانده حفظ کند. سکوت مى کند تا بجنگد و دوام بیاورد. سکوت مى کند تا سخن بگوید.
تومان فرشباف را باید چند بار دید تا بتوان هسته اصلی فیلم را به خوبی دریافت. او با ساخت فیلمی سترگ و سخت جانمایه فیلم را در خلاء ای قرار داده که مخاطب با او به سختی بتواند همراهی کند.
ردپا های بسیاری از فیلم های تارانتینو و سادربرگ و فیلم های تریلر و شاخص هالیوددی در تومان وجود دارند که به ویژه برای مخاطبان سمج سینما حاوی اشارات و شباهت های بسیار است. حتی صحنه ی در آوردن دندان داوود هم ما را به یاد فیلم رگ خواب حمید نعمت الله می اندازد.
حکایت «درخت گردو»، حکایت رنج و محنت و تنهایی است. حکایت برگهایی که بر زمین میریزند، طفلهای معصومی که شوربختانه پرپر شده و بچههای بهشت لقب میگیرند و مردی جوان که در اوج آرزومندی و خواست زندگی، داغدار غمی دائمی و حُزنی جانکاه میشود.
«خروج»، برخلاف ادعاهای مطرح شده، از نظر سیاسی فیلمِ آنچنان تند و رادیکالی نیست. آنچنان بُرّنده و مهاجم نیست. مخصوصا در شرایط ملتهبِ امروزِ این جامعه. «خروج» بیشتر «عاشقانه» است.
فیلم و فیلمنامه، بر اساس الگوی ژانری تریلرهای سیاسی جنگ سرد شکل گرفتهاند که پدرِ فرمی اکثرشان هیچکاک است چه در آثار خودش، چه در تمامی آثاری که پس از گرم شدن تنور «همه جاسوس شورویاند مگر آنکه خلافاش ثابت شود» در دوران مککارتیسم ساخته شدند
عامهپسند فیلمی دربارهی یائسگی است. زنان جوان در فیلم، بیش از هر کسی با زنان سالخورده در نبرد هستند تا زندگی و کسب و کار را از سالخوردهها بدزدند.
تجربه و ساخت آثاری توسط مردان که توانسته حس زنان، مسائل، مشکلات، دغدغه ها، نیازها و … زنان را به گونه ای بازنمایی کند که زنان با آن همذات پنداری داشته باشند، وجود «سبک زنانه» را نفی می کنند. به نظر می رسد سهیل بیرقی با سومین اثر خود توانسته تا حد زیادی این فاصله را از بین ببرد.
اما لباس شخصی با وجود همه هزینههای انجام شده برایش، جعلی است؛ منظورم صحت تاریخی روایات آن نیست، بلکه بهلحاظ فرمی ارژینال نیست و وامدار کارهای محمدحسین مهدویان است. حتی بازیگر نقش اول آن (مهدی نصرتی که از تئاتر آمده) بسیار تلاش دارد تا شبیه نوید محمدزاده ایفای نقش کند؛ حتی با گریمی شبیه به فیلم لانتوری.
سالور بار دیگر نشان داد که میتوان یک کارگردان و جامعهشناس بود و سیاهیهای جامعه را به مخاطب نشان داد. فیلم سالور فلاکتها را در چشم مخاطب فرو میکند و به او اجازه تنفس برای همراهی نمیدهد.
فیلم صناعی ها، روایت بی پناهی و تنهایی آدمهاست که چه در فیلمنامه و چه در کارگردانی، سعی شده مرز میان پسند مخاطب عام و خاص رعایت شود که در این راستا موفق بوده اند.
«سه کام حبس» مجموعه ای کامل از بازی های خوب جشنواره را در خود دارد؛ نقش پریناز ایزدیار در فیلم می توانست او را با خطر تکرار نقشش در «ابد و یک روز» و حتی «تابستان داغ» مواجه کند اما او نقش را از خود عبور می دهد و با برجسته ساختن خصوصیات منحصر به فرد رفتاری او میان بازی خود در «یک کام حبس» با دیگر فیلم هایش تفاوت ایجاد می کند.