پس از مدت‌ها انتظار، فیلم «مگالوپلیس» (Megalopolis)، اثر پرهیاهوی فرانسیس فورد کوپولا در بخش اصلی جشنواره کن ۲۰۲۴ به نمایش درآمد؛ همان‌طور که پیش‌بینی می‌شد، نقدهای این فیلم به‌شدت ناهمگون هستند، بعضی از منتقدان آن را فوق‌العاده توصیف کرده‌اند و برخی دیگر آن را یکی از بدترین فیلم‌های کوپولا می‌دانند.
 چارسو پرس: «مگالوپلیس» که بودجه‌ی نجومی ۱۲۰ میلیون دلاری آن را کوپولا شخصا تقبل کرده است، داستان یک ابرشهر مدرن به نام «روم جدید» را روایت می‌کند که در آستانه‌ی فروپاشی است. سزار (آدام درایور)، معماری که قدرت کنترل زمان را دارد، می‌خواهد شهر را بازسازی کند اما شهردار فاسد شهر، فرانکلین سیسرو (جانکارلو اسپوزیتو) به او اجازه‌ی این کار را نمی‌دهد.
کوپولا فیلم را مدتی قبل برای استودیوهای بزرگ به نمایش گذاشت تا شاید کسی حاضر شود هزینه‌های تبلیغات گسترده‌ی آن را برعهده بگیرد اما اعضای استودیوها نه‌تنها فیلم را نادیده گرفتند بلکه در رسانه‌ها به آن حمله کردند.

نقدهای فیلم «مگالوپلیس» از هر نظر ضدونقیض هستند

همان‌طور که بالاتر هم اشاره شد، فیلم «مگالوپلیس» به همان اندازه که نقدهای مثبت دریافت کرده، با واکنش‌های منفی هم روبه‌رو شده است. این فیلم در حال حاضر با ۳۷ نقد، میانگین امتیاز ۵۱% را در سایت راتن‌تومیتوز دارد و با توجه به اینکه اکثر منتقدان بزرگ نظر خود را اعلام کرده‌اند، به نظر نمی‌رسد که امتیاز آن در ادامه بهبود خاصی پیدا کند.

واکنش تماشاگران اما تا اینجا اندکی مثبت‌تر بوده و امتیاز فیلم در سایت آی‌ام‌دی‌بی ۷.۱ است که احتمالا پس از اکران رسمی پایین‌تر خواهد آمد. در ادامه می‌توانید گوشه‌هایی از نقدهای فیلم «مگالوپلیس» را مطالعه کنید.

تایم – استفانی زاکارک

حین تماشای «مگالوپلیس» ممکن است دلتان بخواهد بخندید؛ شاید وسوسه شوید از سینما بیرون بروید. و اینکه آن را خودبزرگ‌ بینانه بنامید هم اشتباه نمی‌کنید. اما مگر فیلم‌های دلخواه تماشاگران را به اندازه کافی ندیده‌ایم؟ فیلم‌هایی که فقط به دنبال راضی کردن طرفدارانِ دوآتشه‌ هستند؟ من به معنای واقعی کلمه، در حین تماشای «مگالوپلیس» به پرده [سینما] نزدیک‌تر شدم تا دقیقا بفهمم کوپولا می‌خواهد چه چیزی را منتقل کند. شاید در بهترین حالت فقط یک‌سوم آن را فهمیدم، اما باز هم این فیلم خیال‌پردازنه‌ی آشفته را به آثار شسته‌رفته‌ی استودیویی ترجیح می‌دهم.
و اگر هر کدام از فیلم‌های کوچک و مستقلی که کوپولا اوایل دهه ۲۰۰۰ ساخت را دیده‌اید، به‌ویژه فیلم رازآلود و جنایی او در سال ۲۰۱۱، «تویکست» با بازی ال فانینگ، «مگالوپلیس» ممکن است آنقدر عجیب به نظر نرسد. کوپولا در سال‌های پایانی فیلم‌سازی، خود را رها کرد تا با تصاویر خیالبافانه عشق‌بازی کند، و اینجا هم همین کار را انجام می‌دهد. چیزهایی که در فیلم می‌بینید به چه معناست؟ واضح است که کوپولا از تحریف، تغییر و کنار گذاشته شدن آرمان‌های آمریکایی -یا در واقع آرمان‌های انسانی- احساس ناراحتی می‌کند.
به نظر می‌رسد که دیگر از مُد رفته که به آینده کشور اهمیت بدهیم. شما بارها شعار «همه‌چیز را بسوزان» را شنیده‌اید. رفتن به مسیر پوچ‌گرایی همیشه آسان‌تر است. با «مگالوپلیس»، کوپولا ممکن است در تلاش برای یافتن تعریف جدیدی از میهن‌پرستی باشد، یک دیدگاه ضدحزبی که هیچ ربطی به میهن‌دوستی‌های بی‌فکرانه ندارد و همه‌چیز به حفظ و تقویت همدردی میان ما -به عنوان شهروندان کره‌ی زمین- خلاصه می‌شود. او پولش را جایی گذاشته که قلبش است و ایمان دارد که ما با او در این مسیر همراه خواهیم شد. اگر تلاش کنیم، چیزی از دست نمی‌دهیم اما ممکن است چیزهایی به‌دست بیاوریم.

ای.وی. کلاب – جیسون گوربر

«مگالوپلیس» مثل این است که سریال «رُم» شبکه اچ‌بی‌او توسط هزاران میمون بازنویسی شده باشد. «مگالوپلیس» فیلم‌های بحث برانگیز اخیر مانند «بو می‌ترسد» و به ویژه «بابیلون» را تداعی می‌کند. با این حال، با وجود آشفتگی جذاب آن دو فیلم، آن‌ها آثاری استودیویی بودند که همچنان بخش‌هایی از قصه‌شان به خاطر مخاطبان تغییر پیدا کرده بود (استودیوها اغلب به فیلمسازان اجازه نمی‌دهند که فیلم مورد نظر خود را بسازند). صداقت هنریِ دستکاری‌نشده‌ی «مگالوپلیس» کمتر یادآور داستان‌های رومی و بیشتر یادآور داستان‌های یونانی است که معمولا با غرور و کنایه پیوند خورده‌اند؛ البته کسانی که با کارنامه‌ی هنری کوپولا آشنایی دارند، چندان متعجب نخواهند شد.
«مگالوپلیس» تظاهر نمی‌کند از آنچه که به تصویر می‌کشد باهوش‌تر است، اما مطمئن نیستم که در بررسی‌های عمیق‌تر [مضمونی] حرف‌های زیادی برای گفتن داشته باشد. مخاطبانی وجود خواهند داشت که از جنون‌آمیز بودن آن سرگیجه بگیرند، برخی دیگر هم از هدر رفتن استعداد کارگردانی [کوپولا] خشمگین خواهند شد. اما برای اکثر مخاطبان عام سینما، واکنش‌ها منفی‌تر خواهد بود: بی‌تفاوتی. «مگالوپلیس» فیلمی نیست که در حین شوم‌گردی تماشایش کند. بخش عمده‌ای از لذت فیلم در این است که آن را در یک سالن سینما، همانطور که من دیدم، با تماشاگرانی که رفته‌رفته عصبانی‌تر می‌شوند ببینید.
با این حال، تماشاگران مجذوب [فیلم] بودند، شاید کمی شوکه شده بودند، و حتی شاید برانگیخته؛ همان غریزه اولیه که باعث می‌شود برخی از مردم به تصادفات رانندگی در کنار جاده خیره شوند. اینکه بگویم «مگالوپلیس» را دوست داشتم، بی‌احترامی به تلاش‌های آن است، اما در عین حال، غیرمنصفانه است که این نکته را نادیده بگیرم که این فیلمِ در ظاهر بی‌معنا، به دیدگاه فرد دیگری نیاز داشت که از بیرون قضیه به آن بنگرد و کمک کند تا قصه‌اش قابل‌درک‌تر شود (انتقاد اصلی جیسون گوربر این است که اگر کوپولا از دیگران مشاوره می‌گرفت، می‌توانست فیلم بهتر و -عامه‌پسندتری- تولید کند).
«مگالوپلیس» یک سازه‌ی جادویی، پرپیچ‌وخم و دیوانه‌وار است که نشان می‌دهد «فرآیند آزمون‌وخطا» نه‌تنها با مفاهیم دوگانه‌ای مانند «موفقیت و شکست» رابطه نزدیکی دارد بلکه بالاتر از آن‌ها قرار می‌گیرد. من اینجا نیامده‌ام تا داستان سزار را دفن یا آن را ستایش کنم، بلکه می‌خواهم فیلم را برای جاه‌طلبی‌‌اش تحسین کنم. چه کسی می‌تواند بگوید که این عمارت [مگالوپلیس] پابرجا خواهد ماند؟ من حداقل خوشحالم که کوپولا شجاعت به خرج داد و چنین خانه‌ای را ساخت.

کلایدر – چیس هاچینسون

چیس هاچینسون یکی از منفی‌ترین نقدهای فیلم را نوشته است: «مگالوپلیس» فیلمی در مورد سقوط یک جامعه است. این موضوع معمولا به شکل مونولوگ‌هایی مصنوعی و مضحک از سوی فاندی (لارنس فیشبرن)، راننده‌ و دوست سزار بیان می‌شود. بله، مضحک، حسی است که تماشاگران از فیلم دریافت می‌کنند. بخش‌هایی [در قصه] وجود دارد که به پوچی تمایل پیدا می‌کند، مانند یک صحنه‌ی احمقانه گلادیاتوری تا مونتاژ‌هایی که بیش از حد کشدار می‌شوند. در مجموع، بیشتر [ایده‌های] فیلم با لکنت عرضه و به کمدی [ناخواسته] تبدیل می‌شوند. بازی شایا لباف قرار است به عمد کمیک باشد، اما بازیگری او آنقدر اغراق‌آمیز است که آن را می‌توان بدترین نقش‌آفرینی کارنامه‌ی هنری‌اش دانست.
این فیلمی است که به جای عمق، به دنبال وسعت می‌گردد، به نظر می‌رسد در مورد همه‌چیز است اما در نهایت در مورد هیچ‌چیز نیست. شاید قرار است سزار، یک نابغه‌ی درک‌نشده که می‌خواهد دنیا را به جای بهتری تبدیل کند را به عنوان جانشینی برای خود کوپولا در نظر بگیریم. در حالی که این صادقانه‌ترین برداشت است، اما کسل‌کننده‌ترین و خودخواهانه‌ترین برداشت هم هست. شاید هم این نقدِ کوپولا به خودش و همه «مردان بزرگ» است که با وجود تمام ادعاهای خیرخواهانه‌شان، با تکبر و حرص معنا پیدا می‌کنند.
«مگالوپلیس» مانند تست رورشاخ (یک آزمون روانی که افراد برداشت‌های خودشان از لکه‌های عجیب جوهر را با روان‌کاو در میان می‌گذارند) است، همه‌چیز کش آمده و هیچ محتوایی ندارد.

اسکرین رنت – پاتریس ویترسپون

از همان سکانس افتتاحیه‌ی «مگالوپلیس» فهمیدم که تماشای جدیدترین اثر کوپولا، تجربه‌ای به‌یادماندنی خواهد بود. او بلافاصله با تصویرسازی‌های احساسی و تعلیق‌آمیز، ما را با توانایی‌های کنترل زمان سزار (آدام درایور) آشنا می‌کند. با خم شدن سزار روی یک آسمان‌خراش، او با یک فرمان ساده زمان را متوقف می‌کند و به همان سادگی با یک بکشن، آن را دوباره به جریان می‌اندازد. این سکانس ساده که با تیک‌تاک ساعت همراه است، مخاطب را درگیر خود می‌کند و ما مشتاقانه منتظر بررسی معنای عمیق‌تر همه‌چیز هستیم.
این زیباییِ «مگالوپلیس» است. یک فیلم پرزرق‌و‌برق و آلوده به هرج‌و‌مرج که در نهایت، داستانی ساده درباره‌ی پیچیدگی‌های انسانیت است؛ زمانی که یک نفر آرزوی تغییر و نجات جهان را دارد، در حالی که دیگران می‌خواهند آن را نابود کنند. کوپولا شخصیت‌هایی سیاسی را به ما نشان می‌دهد که برای جلوگیری از تغییر، فساد را در دستور کار قرار می‌دهند. در سوی دیگر، ثروتمندانی وجود دارند که آن‌ها هم همین هدف را دنبال می‌کنند (نابودی جهان) تا ثروت، قدرت و نفوذ خود را افزایش دهند.
کوپولا این شخصیت‌ها را بر اساس دنیای واقعی طراحی کرده است، اما ظرافت‌ها را حذف می‌کند و برداشتی اغراق‌آمیز از آن‌ها ارائه می‌دهد. پشت این هیاهوها، کورسویی از امید وجود دارد که کوپولا می‌خواهد آن را درک کنیم. «مگالوپلیس» سرشار از ارجاعات مختلف به دوران روم باستان و سقوط امپراتوری آن است. تمثیل‌های به کار رفته، سازوکارهای آدمی که به دنبال قدرت، ثروت و نفوذ است را به خوبی به نمایش می‌گذارند. اکثر مردم ایمان خود نسبت به دیگران، به رویای آمریکایی و به کل بشریت را از دست داده‌اند. و حتی با گذشت زمان، به نظر می‌رسد اوضاع بدتر خواهد شد.
«مگالوپلیس» صرفا یک فرار سرگرم‌کننده از واقعیت نیست، بلکه یک رؤیای تب‌آلود است که به‌ ندرت آرام می‌گیرد. فیلم تجربه‌ای پر‌سر‌و‌صدا است که شما را هوشیار نگه می‌دارد تا مطمئن شود که عظمت دنیای خیره‌کننده‌اش را حس می‌کنید. ساخت این فیلم شاید بیش از ۴۰ سال طول کشیده باشد، اما «مگالوپلیس» یک دستاورد سینمایی است و ارزش داشت که منتظرش بمانیم.

رولینگ‌ استون – دیوید فیر

دیوید فیر، یکی از نقدهای مثبت فیلم را نوشته و به این نکته اشاره می‌کند که «مگالوپلیس» یک اثر بلاک‌باستری عادی نیست: فیلم، مخاطبان را راهی سفر می‌کند و به یک نسخه‌ی آینده‌نگرانه از رُم می برد، شهری که در آستانه‌ی فروپاشی قرار دارد. در مرکز قصه، با سزار (آدام درایور) ملاقات می‌کنیم، یک معمار نابغه که رویای خلق یک جامعه‌ی آرمانی به نام مگالوپلیس را دارد. رویکرد سزار تا حد زیادی افراطی است، بازسازی کامل شهر با هدف ایجاد آینده‌ای بهتر برای همه‌ی مردم اما همه با این ایده‌ها موافق نیستند، از جمله شهردار شهر، سیسرو (جانکارلو اسپوزیتو) که نماینده ساختار قدرت است، به سنت‌ها باور دارد و مصمم است که نظم موجود را حفظ کند. فیلم از پیچیدگی دوری نمی‌کند و درون‌مایه‌های آشنایی همچون جاه‌طلبی، فساد و مبارزه برای تغییر اجتماعی را در هم می‌آمیزد.
این پیچیدگی‌ها شامل سبک بصری فیلم هم می‌شود. کوپولا با همه‌چیز به آزمون‌وخطا می‌پردازد، از مناظری که توسط جلوه‌های ویژه تولید شد‌ه‌اند تا تکنیک‌های فیلم‌های صامت. روایت داستان فیلم هم پر از ارجاعات مختلف است و در آن همه‌چیز پیدا می‌کنید، از تاریخ (امپراتوری رم باستان) و فلسفه (پلوتارک و رالف والدو امرسون) تا ادبیات («سرچشمه» اثر آین رند و «بهشت گمشده» اثر جان میلتون).
«مگالوپلیس» اما ممکن است برای همه مناسب نباشد. شاید چشم‌انداز گسترده و زیربنای فلسفی آن برای بعضی‌ از تماشاگران طاقت‌فرسا و حتی برای برخی دیگر ساده‌لوحانه به نظر برسد. با این حال، از جسارت کوپولا باید قدردانی کرد؛ او یک فیلمساز ۸۵ ساله است که فرازونشیب‌های زندگی را دیده و قلب و روح خود را صرف پروژه‌ای کرده است که جرات می‌کند سوالات بزرگی بپرسد. این گواهی بر قدرت سینماست، یک یادآوری که هنر تا چه اندازه می‌تواند مسائل جدی را در کانون توجه قرار دهد و همزمان الهام‌‌‌بخش باشد.


منبع: دیجی‌مگ