«نگهبان شب» فیلمی سهل و ممتنع است، حاصل مهارت، پختگی و تجربهگرایی جسورانهٔ رضا میرکریمی. فیلمی که قصههای معمولی و کوچک و فضای رئالیستیاش را با شاعرانگی درمیآمیزد و مثل آن پرواز و رهایی آخر اوج میگیرد. مثل «معجزه در میلان» ویتوریو دسیکا که آدمهای بیچاره و بیخانمان در ضیافتی ذهنی بر بالنی خیالی سوار میشوند تا رها شوند از دنیای مصیبتبارشان.
چارسو پرس: سکانس شروع نگهبان شب را به یاد میآورید؟ مهندس در حین رانندگی فرمان را میدهد دست رسول که ترسیده، شناسنامهاش را ورق میزند، گاز میدهد و میپرسد: «ترسو نباشی یهوقت؟» و رسول با صدایی لرزان پاسخ میدهد: «نه آقا، برا چی؟ نمیترسیم.» و تصویر فید میشود در سیاهی، با صدای رادیو که آوازی از صدیق تعریف را پخش میکند: مرا عشق رویت بیچاره کرده… . از همینجاست که سرگشتگی یک شخصیت سادهدل در تهران بیرحم شروع میشود. یک الگوی قدیمی برای فیلمنامهنویسها و فیلمسازهای سینمای ایران؛ حضور شماتیک یک قهرمان معصوم در دل انبوهی از نازیباییها. «نگهبان شب» با استفاده از این الگو مصالح داستانی کاملاً دراماتیزهای در اختیار دارد؛ موقعیت اجتماعی جوان کارگر، یک ماجرای عاشقانه، فقر، شخصیتهایی که با استفاده از رانت، کلاهبرداری و فساد به دنبال ثروت هستند، اختلاف طبقاتی، فراموشی پدر خانواده، جوانمرگی پسر خانواده، تقابل دارا و ندار و…
نگهبان شب با ترکیبی از این مصالح داستانی میتواند نمونهای متعارف از کنتراست شدید میان زندگیهای مردم پاییندست و بالادست جامعه بسازد، میتواند در نمایش انبوه سیاهیها و تلخیها غرق شود، میتواند مثل انبوهی از فیلمهای اجتماعی سینمای ایران، وضعیت اجتماعی روزگار و جامعه ما را بیظرافت و گلدرشت آسیبشناسی کند، میتواند روایتی جعلی و تکراری از داستان عاشقانه یک پسر کارگر و یک دختر کمشنوا بسازد و میتواند به بیانیهای شعاری در باب بیعدالتیهای اقتصادی تبدیل شود اما رضا میرکریمی جهان دیگری را انتخاب میکند. همه این مایههای تماتیک در «نگهبان شب» هست و نیست. همهشان بادقت و ظرافت در لایههای مختلف فیلم رقیق شدهاند و ترکیبی دلپذیر و تأملبرانگیز ساختهاند. ترکیبی متعادل که نه از نمد فقر و فلاکت برای خودش کلاهی میدوزد، نه مسیر واقعگرایی افراطی را پیش میگیرد.
نگهبان شب اتفاقات و مضمونهای قصههایش را زیادی دراماتیک نمیکند و شروع میکند به روایت یک قصهٔ مینیمال با تعادل در لحن، در دوری و نزدیکی به شخصیتها، در شیوهٔ انتقال اطلاعات، در شدت واقعگرایی، در میزان طنز، در تمرکز روی جزئیات، در کاشتها و برداشتهای دقیق و در اندازهٔ دراماتیک شدن وقایع. فیلم در عین انتخاب رویکرد مینیمالیستی، در اکثر موقعیتها به خطرهای تمثیلگرایی هم کاملاً آگاه است. تمثیل بهآسانی میتواند فیلم میرکریمی را به یک بیانیه تبدیل کند اما نوعی خودآگاهی در روایت به چشم میخورد که «نگهبان شب» را تا حد زیادی از آسیبهای متعارف این نوع فیلمها دور نگه میدارد.
رضا میرکریمی ساختمان روایت «نگهبان شب» را با استفاده از شیوه روایت سینمای مدرن شکل داده است. شیوهای که با قرار دادن نقاط اوج و لحظات بیاهمیت زندگی در کنار هم و استفاده از تکنیکهایی مثل جامپکات و برداشت بلند، در یکدستی روایت کلاسیک اختلال ایجاد میکند. در این شیوه پلات چندداستانی است، شخصیت نوسانات روانی دارد، جنبههای نمادین فیلم افزایش پیدا میکند و به واقعیتی چندوجهی میرسیم. رسول، شخصیت اصلی این پلات، یک قهرمان منفعل است؛ هم از مهندس حساب میبرد، هم از دایی. نمیتواند «نه» بگوید. هم به حرفهای مهندس تن میدهد، هم به نظرهای دایی. یکی برای او شر میآفریند و یکی خیر. یکی لباس آبی راهراه زندان بر تن او میکند و یکی کتوشلوار دامادی.
داستان نگهبان شب داستان همین تقابلها و تضادهاست. میرکریمی و محمد داودی در مرحلهٔ نوشتن فیلمنامه شخصیتها و موقعیتهای متعددی را قرینهسازی کردهاند؛ یک پیامبر معصوم و صادق در مقابل مهندسی که گرگ زمانه است. دایی که خیر مردم را میخواهد و مهندس که برای پول همه را قربانی خواستههایش میکند. جوانی که بر اساس غریزه و شهودش تصمیم میگیرد و دیگرانی که محاسبات دیگری دارند. فقر رسول و خانوادهٔ دایی و ثروت مهندس. گونیهای آبی اطراف آن غول سیمانی نیمهکاره و پردهٔ قرمز خانهٔ کوچک دایی. گفتنهای رسول و نشنیدنهای نسیبه. ساختمان نیمهکاره و بیقوارهٔ محل زندگی رسول و نسیبه و ویلای مجلل سهامدار بانک. رسول در دل انبوهی از تناقضها و ناسازگاریهای دیگر هم قرار میگیرد. مثل حضور در دل نمایشهای مختلف؛ در نمایش فعال بودن ساختوساز یک ساختمان نیمهکاره در بازدیدهای سرمایهگذارها. در نمایش محبوبیت یک کاندیدای نمایندگی مجلس که رأی نمیآورد.
در نمایش وام گرفتن و کلاهبرداری با اسناد و مدارک دیگران. در نمایش مهندسی که ظاهراً هواخواه رسول است اما او را راهی زندان میکند. در نمایش مهندس که در غیاب رسول بهجای او با همسرش گفتوگو میکند و… . تقابلهایی هم در فرامتن فیلم وجود دارد؛ مثل انتخاب یک شخصیت مثبت بهعنوان قهرمان فیلم که در مقابل انتخاب یک شخصیت منفی (مثل شخصیت جلال (حامد بهداد) در «قصر شیرین») چالشهای بسیار بیشتر و قابلیتهای کمتری برای درامپردازی دارد. مثل عاشقانهای که برخلاف عاشقانههای دیگر با دو چهرهٔ معمولی ساخته شده، نه چهرههایی کاملاً زیبا (مثل قصهٔ حسین و طاهره در «زیر درختان زیتون»).
ساختار روایی فیلم همزمان به دو سنت متفاوت روایی گرایش نشان میدهد؛ هم تلاش میکند جذابیتهای روایتهای کلاسیک (درام، کشمکش، تضاد، نقطهٔ اوج) را داشته باشد، هم متأثر از سنتهای سینمای هنری اروپا است. برای درک بهتر جزئیات این گرایش بهتر است نگاهی داشته باشیم به بخشهای مختلف فیلم و تمهیدات روایی و سبکی میرکریمی. مجموعهٔ وقایع فیلم به ترتیب ازاینقرار است:
روایت نگهبان شب مانند تصویری پرجزئیات است از تعدادی شخصیت که به شکل ارگانیک به هم متصل شدهاند. همهٔ بخشهای فیلم هم بهنوعی تنش دراماتیک دارند؛ بخش ۱ شامل معرفی شخصیت سادهدل رسول و تقابل او با شخصیت حیلهگر مهندس و گرهافکنی (ورود به یک ساختمان دردسرساز) است. بخش ۲ شروع ماجراهای عاشقانهٔ فیلم است. بخش ۳ حاصل بگومگوهای بیپایان دایی و مهندس در پیش از شروع و حین پلات است. در بخش ۴ تنش دراماتیک در درگیری رسول و نگهبان قبلی ساختمان در دزدی شبانه شکل میگیرد. بخش ۵ شروع بازیهای پنهانی و اجرای نقشهٔ مهندس و دوستدخترش با رسول است. در بخش ۶ رسول با کمشنوایی دختر مواجه میشود. بخش ۷ در ادامهٔ بخش ۶ روایتهایی دارد دربارهٔ شخصیت غایب داستان که دایی در دنیای ذهنی و اوج گرفتن حواسپرتیها و فراموشیهایش مدام با خاطرات گذشتهٔ او درگیر است.
بخش ۸ قطعهای دیگر از بازیهای و نمایشهای مهندس در به دست آوردن پول از طریق نامزد انتخابات است. گلدرشتترین بخش اشارههای فرامتنی فیلم. در بخش ۹ رابطهٔ عاشقانهٔ رسول و دختر متجلی میشود. بخش ۱۰ شامل سفر رسول به یک سرزمین عجایب است. بخش ۱۱ اوجگیری مشکلات خانوادهٔ دختر و درگیر شدن رسول با آن مشکلات را نمایش میدهد. مسئولیتپذیری رسول در مواجهه با دختر، دایی و خانوادهاش و بعدتر کشمکش با مهندس، موقعیتهای متضادی میسازد که مانع از یکبعدی شدن روایت میشوند. در بخش ۱۲ مایهٔ دیگری که از ابتدای فیلم برای آن زمینهچینی شده و با نمایش موقعیتهای مختلف (ساختوساز نمایشی ساختمان، کشمکشهای دایی و مهندس و…) گسترش پیدا کرده، اوج میگیرد و انواع و اقسام تنشهای دراماتیک شکل میگیرد؛ از بحث و جدل و درگیری فیزیکی رسول با فرهنگیان متقاضی مسکن تا مطلع شدن ضمنی رسول از نقشههای مهندس. بخش ۱۳ هم رسول را غافلگیر میکند، هم بیننده را.
روایت این بخش آنقدر ظرافت دارد که با تغییر گریم رسول (از آن تهریش شلخته به سبیل) و نمایش لباس راهراه بر تن او، یک ضربهٔ بزرگ به درونیات معصوم او را تصویر کند. بخش ۱۴ اوج تقابل رسول زخمخورده و مهندس است. با جدل رسول و ایستادگی او مقابل مهندس، کنشی کاملاً دراماتیک شکل میگیرد. رسول به مهندس اعتراض میکند که «روزی که من رو توی میدون سوار کردی، فکر میکردم از طرف خدا اومدی…» اما واقعیت این است که انگار خودش -درست مثل معنای اسمش- فرستاده شده تا به مهندس تلنگر بزند و جای خالی پسر ازدسترفتهٔ دایی را پر کند. در ابتدای فیلم رسول سوار ماشین مهندس میشود و حالا در آخرین ملاقات او با مهندس، از ماشینش پیاده میشود. تفاوت رفتارها و دیالوگهای رسول و مهندس در ابتدا و انتهای فیلم، از مقایسهٔ همین دو سکانس آشکار میشود. و بالاخره پایانبندی فیلم (بخش ۱۵) هم حاصل مسیر پرتنشی است که رسول از آشنایی با مهندس و دایی، در دو مسیر جداگانهٔ شر و خیر، طی کرده. یک پرواز استعاری بر فراز شهری خاکستری که شبیه یک کارگاه ساختمانی میماند. اینجا هم رسول -مثل ابتدای فیلم- به مربی پرواز میگوید نمیترسد.
اما وجوه بصری و ساختمان سبکی فیلم بدون شک از فیلمنامه پیشی میگیرد و ضعفهای آن را پنهان و کماثر میکند. اتفاقی که حاصل مهارت و زیباشناسی رضا میرکریمی و مدیر فیلمبرداری فیلمش (مرتضی هدایی) است؛ از طراحی تماشایی میزانسنها تا طراحی پر ظرافت صحنه و لباس. از ترکیب شگفتانگیز بازیگران تا ظرافتهای کارگردانی. از استفادهٔ سنجیده از عمق میدان تا برداشتهای طولانی که فضای فیلم را رئالیستیتر کرده است.
«نگهبان شب» متکی به میزانسنهایی قابلاعتنا است. مثلاً به یاد بیاورید کارگردانی و فیلمبرداری در سکانس نصب پنجرههای خانه را؛ پنجره سه لتی است، رسول در قاب در لت میانی پنجره بیحرکت میایستد و دایی در حین گفتوگو با رسول میان دو لت کناری و پیشزمینه و پسزمینهٔ پنجره حرکت میکند و گاهی فوکوس تصویر روی رسول است و گاهی روی دایی. استفاده از جامپکات در ساختمان روایی، تدوین فیلم را هم جذاب و خوشریتم کرده است؛ کافی است نگاه کنید به برشهای بسیار کوتاهی که از رسول در زندان میبینیم یا کات خوردن اشک ریختن دایی به صحنهای عروس و داماد کنار هم نشستهاند. بازیها هم حیرتانگیز است و همهٔ بازیگرها بینقص یا کمنقص بازی کردهاند؛ از تورج الوند و لاله مرزبان در نقشهای رسول و نسیبه تا علیاکبرخان اصانلو در نقش دایی و محسن کیایی در نقش مهندس.
«نگهبان شب» فیلمی سهل و ممتنع است، حاصل مهارت، پختگی و تجربهگرایی جسورانهٔ رضا میرکریمی. فیلمی که قصههای معمولی و کوچک و فضای رئالیستیاش را با شاعرانگی درمیآمیزد و مثل آن پرواز و رهایی آخر اوج میگیرد. مثل «معجزه در میلان» ویتوریو دسیکا که آدمهای بیچاره و بیخانمان در ضیافتی ذهنی بر بالنی خیالی سوار میشوند تا رها شوند از دنیای مصیبتبارشان.
منبع: فیلیمو شات
نویسنده: علی سیفالهی
نگهبان شب با ترکیبی از این مصالح داستانی میتواند نمونهای متعارف از کنتراست شدید میان زندگیهای مردم پاییندست و بالادست جامعه بسازد، میتواند در نمایش انبوه سیاهیها و تلخیها غرق شود، میتواند مثل انبوهی از فیلمهای اجتماعی سینمای ایران، وضعیت اجتماعی روزگار و جامعه ما را بیظرافت و گلدرشت آسیبشناسی کند، میتواند روایتی جعلی و تکراری از داستان عاشقانه یک پسر کارگر و یک دختر کمشنوا بسازد و میتواند به بیانیهای شعاری در باب بیعدالتیهای اقتصادی تبدیل شود اما رضا میرکریمی جهان دیگری را انتخاب میکند. همه این مایههای تماتیک در «نگهبان شب» هست و نیست. همهشان بادقت و ظرافت در لایههای مختلف فیلم رقیق شدهاند و ترکیبی دلپذیر و تأملبرانگیز ساختهاند. ترکیبی متعادل که نه از نمد فقر و فلاکت برای خودش کلاهی میدوزد، نه مسیر واقعگرایی افراطی را پیش میگیرد.
نگهبان شب اتفاقات و مضمونهای قصههایش را زیادی دراماتیک نمیکند و شروع میکند به روایت یک قصهٔ مینیمال با تعادل در لحن، در دوری و نزدیکی به شخصیتها، در شیوهٔ انتقال اطلاعات، در شدت واقعگرایی، در میزان طنز، در تمرکز روی جزئیات، در کاشتها و برداشتهای دقیق و در اندازهٔ دراماتیک شدن وقایع. فیلم در عین انتخاب رویکرد مینیمالیستی، در اکثر موقعیتها به خطرهای تمثیلگرایی هم کاملاً آگاه است. تمثیل بهآسانی میتواند فیلم میرکریمی را به یک بیانیه تبدیل کند اما نوعی خودآگاهی در روایت به چشم میخورد که «نگهبان شب» را تا حد زیادی از آسیبهای متعارف این نوع فیلمها دور نگه میدارد.
رضا میرکریمی ساختمان روایت «نگهبان شب» را با استفاده از شیوه روایت سینمای مدرن شکل داده است. شیوهای که با قرار دادن نقاط اوج و لحظات بیاهمیت زندگی در کنار هم و استفاده از تکنیکهایی مثل جامپکات و برداشت بلند، در یکدستی روایت کلاسیک اختلال ایجاد میکند. در این شیوه پلات چندداستانی است، شخصیت نوسانات روانی دارد، جنبههای نمادین فیلم افزایش پیدا میکند و به واقعیتی چندوجهی میرسیم. رسول، شخصیت اصلی این پلات، یک قهرمان منفعل است؛ هم از مهندس حساب میبرد، هم از دایی. نمیتواند «نه» بگوید. هم به حرفهای مهندس تن میدهد، هم به نظرهای دایی. یکی برای او شر میآفریند و یکی خیر. یکی لباس آبی راهراه زندان بر تن او میکند و یکی کتوشلوار دامادی.
«نگهبان شب»؛ شیپور بیدارباش رویاها
داستان نگهبان شب داستان همین تقابلها و تضادهاست. میرکریمی و محمد داودی در مرحلهٔ نوشتن فیلمنامه شخصیتها و موقعیتهای متعددی را قرینهسازی کردهاند؛ یک پیامبر معصوم و صادق در مقابل مهندسی که گرگ زمانه است. دایی که خیر مردم را میخواهد و مهندس که برای پول همه را قربانی خواستههایش میکند. جوانی که بر اساس غریزه و شهودش تصمیم میگیرد و دیگرانی که محاسبات دیگری دارند. فقر رسول و خانوادهٔ دایی و ثروت مهندس. گونیهای آبی اطراف آن غول سیمانی نیمهکاره و پردهٔ قرمز خانهٔ کوچک دایی. گفتنهای رسول و نشنیدنهای نسیبه. ساختمان نیمهکاره و بیقوارهٔ محل زندگی رسول و نسیبه و ویلای مجلل سهامدار بانک. رسول در دل انبوهی از تناقضها و ناسازگاریهای دیگر هم قرار میگیرد. مثل حضور در دل نمایشهای مختلف؛ در نمایش فعال بودن ساختوساز یک ساختمان نیمهکاره در بازدیدهای سرمایهگذارها. در نمایش محبوبیت یک کاندیدای نمایندگی مجلس که رأی نمیآورد.
در نمایش وام گرفتن و کلاهبرداری با اسناد و مدارک دیگران. در نمایش مهندسی که ظاهراً هواخواه رسول است اما او را راهی زندان میکند. در نمایش مهندس که در غیاب رسول بهجای او با همسرش گفتوگو میکند و… . تقابلهایی هم در فرامتن فیلم وجود دارد؛ مثل انتخاب یک شخصیت مثبت بهعنوان قهرمان فیلم که در مقابل انتخاب یک شخصیت منفی (مثل شخصیت جلال (حامد بهداد) در «قصر شیرین») چالشهای بسیار بیشتر و قابلیتهای کمتری برای درامپردازی دارد. مثل عاشقانهای که برخلاف عاشقانههای دیگر با دو چهرهٔ معمولی ساخته شده، نه چهرههایی کاملاً زیبا (مثل قصهٔ حسین و طاهره در «زیر درختان زیتون»).
ساختار روایی فیلم همزمان به دو سنت متفاوت روایی گرایش نشان میدهد؛ هم تلاش میکند جذابیتهای روایتهای کلاسیک (درام، کشمکش، تضاد، نقطهٔ اوج) را داشته باشد، هم متأثر از سنتهای سینمای هنری اروپا است. برای درک بهتر جزئیات این گرایش بهتر است نگاهی داشته باشیم به بخشهای مختلف فیلم و تمهیدات روایی و سبکی میرکریمی. مجموعهٔ وقایع فیلم به ترتیب ازاینقرار است:
- انتخاب و استخدام رسول
- آشنایی رسول با دایی و دخترش
- شروع ساخت یک واحد خانه در ساختمان نیمهکاره
- درگیری رسول با دزد ساختمان
- وام گرفتن با هویت و مدارک رسول
- خواستگاری
- گفتوگوی دایی و رسول دربارهٔ پسر مرحوم دایی
- عروسی رسول و دختر
- سکونت عروس و داماد در خانهٔ جدید در ساختمان نیمهکاره
- ملاقات با سهامدار بانک در ویلای خارج از شهر
- تفریح عروس و داماد، معاشرت رسول با خانوادهٔ عروس و اوجگیری آلزایمر دایی
- درگیری رسول با گروه فرهنگیان متقاضی مسکن
- زندانی شدن رسول
- آزادی رسول از زندان و مشاجره با مهندس
- پایانبندی: همراهی رسول با دایی و پرواز با چتر بر فراز شهر
درباره «نگهبان شب»؛ فیزیک میرکریمی و ذهن فرهادی
روایت نگهبان شب مانند تصویری پرجزئیات است از تعدادی شخصیت که به شکل ارگانیک به هم متصل شدهاند. همهٔ بخشهای فیلم هم بهنوعی تنش دراماتیک دارند؛ بخش ۱ شامل معرفی شخصیت سادهدل رسول و تقابل او با شخصیت حیلهگر مهندس و گرهافکنی (ورود به یک ساختمان دردسرساز) است. بخش ۲ شروع ماجراهای عاشقانهٔ فیلم است. بخش ۳ حاصل بگومگوهای بیپایان دایی و مهندس در پیش از شروع و حین پلات است. در بخش ۴ تنش دراماتیک در درگیری رسول و نگهبان قبلی ساختمان در دزدی شبانه شکل میگیرد. بخش ۵ شروع بازیهای پنهانی و اجرای نقشهٔ مهندس و دوستدخترش با رسول است. در بخش ۶ رسول با کمشنوایی دختر مواجه میشود. بخش ۷ در ادامهٔ بخش ۶ روایتهایی دارد دربارهٔ شخصیت غایب داستان که دایی در دنیای ذهنی و اوج گرفتن حواسپرتیها و فراموشیهایش مدام با خاطرات گذشتهٔ او درگیر است.
بخش ۸ قطعهای دیگر از بازیهای و نمایشهای مهندس در به دست آوردن پول از طریق نامزد انتخابات است. گلدرشتترین بخش اشارههای فرامتنی فیلم. در بخش ۹ رابطهٔ عاشقانهٔ رسول و دختر متجلی میشود. بخش ۱۰ شامل سفر رسول به یک سرزمین عجایب است. بخش ۱۱ اوجگیری مشکلات خانوادهٔ دختر و درگیر شدن رسول با آن مشکلات را نمایش میدهد. مسئولیتپذیری رسول در مواجهه با دختر، دایی و خانوادهاش و بعدتر کشمکش با مهندس، موقعیتهای متضادی میسازد که مانع از یکبعدی شدن روایت میشوند. در بخش ۱۲ مایهٔ دیگری که از ابتدای فیلم برای آن زمینهچینی شده و با نمایش موقعیتهای مختلف (ساختوساز نمایشی ساختمان، کشمکشهای دایی و مهندس و…) گسترش پیدا کرده، اوج میگیرد و انواع و اقسام تنشهای دراماتیک شکل میگیرد؛ از بحث و جدل و درگیری فیزیکی رسول با فرهنگیان متقاضی مسکن تا مطلع شدن ضمنی رسول از نقشههای مهندس. بخش ۱۳ هم رسول را غافلگیر میکند، هم بیننده را.
روایت این بخش آنقدر ظرافت دارد که با تغییر گریم رسول (از آن تهریش شلخته به سبیل) و نمایش لباس راهراه بر تن او، یک ضربهٔ بزرگ به درونیات معصوم او را تصویر کند. بخش ۱۴ اوج تقابل رسول زخمخورده و مهندس است. با جدل رسول و ایستادگی او مقابل مهندس، کنشی کاملاً دراماتیک شکل میگیرد. رسول به مهندس اعتراض میکند که «روزی که من رو توی میدون سوار کردی، فکر میکردم از طرف خدا اومدی…» اما واقعیت این است که انگار خودش -درست مثل معنای اسمش- فرستاده شده تا به مهندس تلنگر بزند و جای خالی پسر ازدسترفتهٔ دایی را پر کند. در ابتدای فیلم رسول سوار ماشین مهندس میشود و حالا در آخرین ملاقات او با مهندس، از ماشینش پیاده میشود. تفاوت رفتارها و دیالوگهای رسول و مهندس در ابتدا و انتهای فیلم، از مقایسهٔ همین دو سکانس آشکار میشود. و بالاخره پایانبندی فیلم (بخش ۱۵) هم حاصل مسیر پرتنشی است که رسول از آشنایی با مهندس و دایی، در دو مسیر جداگانهٔ شر و خیر، طی کرده. یک پرواز استعاری بر فراز شهری خاکستری که شبیه یک کارگاه ساختمانی میماند. اینجا هم رسول -مثل ابتدای فیلم- به مربی پرواز میگوید نمیترسد.
اما وجوه بصری و ساختمان سبکی فیلم بدون شک از فیلمنامه پیشی میگیرد و ضعفهای آن را پنهان و کماثر میکند. اتفاقی که حاصل مهارت و زیباشناسی رضا میرکریمی و مدیر فیلمبرداری فیلمش (مرتضی هدایی) است؛ از طراحی تماشایی میزانسنها تا طراحی پر ظرافت صحنه و لباس. از ترکیب شگفتانگیز بازیگران تا ظرافتهای کارگردانی. از استفادهٔ سنجیده از عمق میدان تا برداشتهای طولانی که فضای فیلم را رئالیستیتر کرده است.
«نگهبان شب» فاقد معیارهای موفقیت در اسکار!
«نگهبان شب» متکی به میزانسنهایی قابلاعتنا است. مثلاً به یاد بیاورید کارگردانی و فیلمبرداری در سکانس نصب پنجرههای خانه را؛ پنجره سه لتی است، رسول در قاب در لت میانی پنجره بیحرکت میایستد و دایی در حین گفتوگو با رسول میان دو لت کناری و پیشزمینه و پسزمینهٔ پنجره حرکت میکند و گاهی فوکوس تصویر روی رسول است و گاهی روی دایی. استفاده از جامپکات در ساختمان روایی، تدوین فیلم را هم جذاب و خوشریتم کرده است؛ کافی است نگاه کنید به برشهای بسیار کوتاهی که از رسول در زندان میبینیم یا کات خوردن اشک ریختن دایی به صحنهای عروس و داماد کنار هم نشستهاند. بازیها هم حیرتانگیز است و همهٔ بازیگرها بینقص یا کمنقص بازی کردهاند؛ از تورج الوند و لاله مرزبان در نقشهای رسول و نسیبه تا علیاکبرخان اصانلو در نقش دایی و محسن کیایی در نقش مهندس.
«نگهبان شب» فیلمی سهل و ممتنع است، حاصل مهارت، پختگی و تجربهگرایی جسورانهٔ رضا میرکریمی. فیلمی که قصههای معمولی و کوچک و فضای رئالیستیاش را با شاعرانگی درمیآمیزد و مثل آن پرواز و رهایی آخر اوج میگیرد. مثل «معجزه در میلان» ویتوریو دسیکا که آدمهای بیچاره و بیخانمان در ضیافتی ذهنی بر بالنی خیالی سوار میشوند تا رها شوند از دنیای مصیبتبارشان.
منبع: فیلیمو شات
نویسنده: علی سیفالهی
https://teater.ir/news/61329