نمایش مارمولک از شبکه چهار که اساسا دخلی به تغییر نگرش کلی مدیران رسانه ملی ندارد و در واقعیت امر آنچه میتوان به دلایل و انگیزه پخش فیلم اشاره کرد، بیشتر معطوف به نگرانی از بایکوت رسانه ملی از طرف مردم و در خوشبینانهترین حالت تغییر نگرش مدیران فعلی نسبت به پیام فیلم و به تعبیری تلاش برای بازسازی اعتبار و اعتماد عمومی از روحانیت است که در ذهنیت مردم به درست یا غلط مسبب معضلات و مشکلات و بحرانهای ریز و درشت اجتماعی و سیاسی میدانند.
بحران کرونا از اسفند ماه سال گذشته وارد کشور شد و به طور کلی تمامی فعالیتهای فرهنگی و هنری از جمله تئاتر، سینما و موسیقی را تحت الشعاع خود قرار داد. اتفاقی که اذعان بسیاری از هنرمندان تاثیری طولانی مدت بر بدنه فرهنگی هنری کشور خواهد داشت.
شاید آقاخانی این سالها به اندازه برخی هم دوره هایش بر سر زبانها نبود چه که بی حاشیه کار کردن، چنین پیامدهایی هم دارد و در دورهمی های ثابت این سالها حضور نداشت، ولی مزد تلاش شائبه اش را زمانی میگیرد که خنده هایی که بر لبان مخاطب می نشاند؛ ماندگاری اش چه بسا افزونتر و جاودانه تر است.
ثقفی در «روسی» عشق و حسرت را با خشم و انتقام گره میزند و با یک رویکرد فرمالیستی و وسترنگونه از خاک و باد و باران، برای قهرمانانش جهانی آخرالزمانی پدید میآورد. اینبار قصه نخنما و تکراری تجاوز و انتقام و عشقهای نافرجام، در دایرهای از فضاسازی، رمزپردازی و با اغراق در بدن و بیان بازیگران روایت میشود.
جدایی فیلمی است که هر شخصیت مهمش تلاش میکند با وجود محدودیتهای مشابه، زندگی خوبی داشته باشد. این نگرش آنها را به ناهماهنگی و محضر قاضی میکشاند؛ چون احساس انسانی قانونبردار نیست. فیلم به شکلی مستقیم و غیرمعمول تماشاچی را درگیر میکند؛ زیرا گرچه میتوانیم منطق ورای تصمیمهای هرکس را ببینیم، ولی احساس ما شاید با آنها موافق نباشد.
مهمترین کاربرد فیلم «مردهها نمیمیرند»، این است که منتقدان سینمایی را بهسرعت از خود متنفر میکند؛ سینمادوستانی که توقع دیدن صحنههای جذاب «گوست داگ» یا لذتبردن از آشنایی با شخصیتهای نایاب «مرد مرده» را دارند و حالا با دیدن این فیلم، نمره منفی را در کارنامه فیلمسازی جارموش ثبت میکنند.
فیلم «جودی» سقوط تراژیک و فروپاشی یک استعداد بیبدیل را به نمایش میگذارد که در 47سالگی، شش ماه پس از کنسرتهای لندن در تنهایی تراژیک و طردشدگی ژرف بر اثر اوردوز و سوءمصرف باربیتورات و مواد مخدر، در حمام خانه خود در لندن، جهان هستی را بدرود گفت.
رویکرد فیلم این برداشت را برای من ایجاد میکند که مخاطبین زیادی فیلم را پرترهای نه از طرح برگزیت کهنه احمقانه؛ بلکه از مشکلات مردم در حبابی از لندن میبینند. آیا کارگردان چنین قصدی داشته است؟ من نمیدانم؛ اما میتوانم بگویم که اتحادیه اروپا جایی است که به حقوق کارگران بها میدهد و خارج از آن جایی است که مردم باید بیشتر و با بدبینی، ستم بیشتر، انزوای اقتصادی بیشتر و به صورت استثمار شده کار کنند. این فیلم درخشان ذهن را بسیار درگیر میکند.
سينماي كن لوچ شايد در نظر بسياري خيلي دور از سينما به معناي تخيلورزي و بيان هنرمندانه باشد، اما به اصليترين نياز يك انسان كه همانا تلاش براي ادامه زندگي است، ميپردازد. كافي است صحنه پاياني متاسفيم جا ماندي را با خود مرور كنيم تا عمق درد و رنج يك انسان درمانده و زخمي را در منطق خشك زندگي مدرن و صدالبته سيستم سرمايهداري دريابيم.
دیگر نه از عددسازی و جعل آمار کاری برمیآید، نه میشود سر سرمایهگذارهای تازهکار را بسادگی شیره مالید. قیمت تولید معقول و دستمزدها منطقی خواهد شد. هر کسی در این بازار سالم میتواند به قدر هوش و عرضه و توان و خلاقیتش رقابت کند و شاید دیگر شرافت معادل تنگدستی نباشد.
اتمیکیا اما در «خروج» بر خلاف «آژانس شیشهای» نمیتواند خواسته شخصیت اصلی معترض خود را محقق کند، چون زمانه عوض شده، سیاستها تغییر کرده، موضعگیریها دیگر همان موضعگیریها نیست، گرد و خاک جنگ حسابی خوب خوابیده و رزمنده آن روزگار پس سفیدی ریش و موی خود پنهان و مجبور به سکوت و تحمل ظلم میشود.
«خروج» علاوه بر مبارزه برای باز کردن مسیری تازه در سینمای ایران و هموار کردن راه برای ورود سایر فیلمسازانی که متقاضی اکران آنلاین آثار خود هستند، باید با کسانی هم که به دنبال عرضه نسخههای غیرمجاز و کپی شده این فیلم هستند، مبارزه کند.
«خروج» اثری معترض است. بله، پیکانش سوی دولت است، و این سیاست این روزها خیلی نرخ روز است، اما همه میدانیم که سطحِ اعتراضِ سینما نمیتواند از این بالاتر برود؛ ما اجازه داریم به دولت اعتراض کنیم، چون انتخاب خودمان است، وگرنه گمانتان میشود فیلمی ساخت که مثلاً اعتراض به دیگر ارکان یا قوهها باشد؟ بیتردید خیر!
در حالی که سینماهای آمریکا تا آینده نامشخص تعطیل هستند و شرکتهای فیلمسازی ساخت فیلمهای پرفروش را تا ۲۰۲۱ به تعویق انداختهاند، گزارشات از سقوط ۴۰ درصدی باکس آفیس در سال جاری خبر میدهند.
«ارتش سری» توانست در زمان محدود اکران خود مبلغ معادل یک و نیم میلیارد تومان را در گیشه سینما به خود اختصاص دهد، اما فروش خوب فیلم قاسمخانی در دو هفته اول با شیوع کرونا و تعطیلی طولانی مدت سینماها تبدیل به اتفاقی تلخ برای این کارگردان سینما شد.
استانیسلاو لِم، نویسنده لهستانی رُمان سولاریس، از نویسندگان مشهور داستان های علمی تخیلی در اروپای شرقی است. او رُمان سولاریس (مشهورترین و پرفروشترین اثرش) را در سال ۱۹۶۱ به نگارش درآورد. آندری تارکوفسکی در سال ۱۹۷۲ رُمان لم را به فیلم برگرداند؛ و البته تغییراتی در رمان ایجاد کرد؛ به گونهای که نمیتوان فیلم را اقتباس کاملا وفادارانه ای از رمان لم دانست.
ادعای کپی شدن فیلم «خروج» که اکران اینترنتی را تجربه میکند، در حالی منتشر شده که به نظر میرسد یا اقدامات قانونی برای مسدود کردن راههای دانلود مدام در حال انجام است یا این موضوع ادعایی بیش نبوده است. در این صورت این پرسش پیش میآید که آیا حتی در صورت واقعی بودن قاچاق فیلم یادشده، این اقدام ممکن است از سوی جریانهایی صورت گرفته باشد که منافع خود را با باب شدن اکران آنلاین فیلمها در خطر میبینند و اکنون به نفعشان است که نگرانیها از نبود امنیت کافی برای اکران آنلاین فیلمها بیشتر شود؟
بیستمین فیلم بلند ابراهیم حاتمیکیا را میتوان بازنماییِ آخرین تلاشهای جامعه برای گفتگو با سطوح بالای نظام سیاسی، جهت انجام «اصلاحاتِ اساسی» دانست.
اگر این نکته را در نظر بگیریم که “زمانه” محصول سال ۱۳۹۱ بوده است و آن زمان پریناز ایزدیارِ جوان شهرت چندانی نداشته است، می توان انتخاب او را برای اصلی ترین نقشِ مجموعه ریسکی بالا در نظر گرفت که حسن فتحی با شناخت هوشمندانه اش نسبت به بازیگر و درک پتانسیل، او نقش را به وی محول کرده و بی تردید می توان بازی پریناز ایزدیار را بهترین بازی این سریال در کنار هنرمندان پیشکسوتی چون حسین محجوب، هومن برق نورد و فریبا متخصص در نظر گرفت.
مینا اکبری خودش حضور در تحریریههای متفاوت و متنوعی را تجربه کرده. به همین خاطر هم هست که خوب میداند اتمسفر بودن در یک تحریریه چگونه است. با این حال نه در بند مرثیه سرایی گرفتار میشود و نه نگاه حسرتخوارانهاش به فرصتهایی که از دست رفتهاند را به غمی نوستالژیک پیوند میزند و گرفتار خاطرهبازی (واژهی مستعمل و نفرت انگیزی است) میشود. آغازِ میدان جوانان (سابق)، پایانِ به قول خود خانم اکبری دوران روزنامهنگاریاش است.
«سال دوم دانشکده من» یک نقطه امیدوارکننده نه فقط برای رسول صدرعاملی، بلکه برای پرویز شهبازی است. کنار هم قرار گرفتن دو فیلمساز که در عین تفاوتهای فاحش در شیوه فیلمسازی، نقاط اشتراک قابل لمسی دارند، باعث شده این فیلم یادآور پختگی در به تصویرکشیدن زندگی، زمانه و تفکرات دختران نوجوان ایرانی باشد.