رویکرد فیلمساز، نگاه سرد و بی رحمانه ای است که زندگی را در سخت ترین و ناامیدترین شکل ممکن تصویر می کند.
«بیبدن» فیلمی متوسط است که میتوانست از پتانسیل درونی موضوع پرچالش و منحصر به فرد خود چه در اجرا و چه در روایتپردازی بهرهی بهتری بگیرد. با این حال همچنان فیلم بهتری نسبت به بسیاری از فیلمهای ضعیف فجر سال گذشته است و عدم حضورش در بخش رقابتی جشنواره جای سوال دارد!
باید اذعان داشت فیلم با اینکه خوش ساخت محسوب می شود و سوژه حیف نشد اما گاهی انسجام خود را از دست می دهد. در بی بدن گذر زمان برای مخاطب حس نمیشود و ما شاهد بازه زمانی از قتل تا قصاص نمیشویم.
به جای صداوسیما شبکههای ماهوارهای فارسی زبان خارج از کشور، مانند مجموعه کانالهای جم و پرشین و ... تقریبا تمام وقت در حال تبلیغ فیلمهای روی پرده مانند تمساح خونی و بی بدن و ... هستند.
این روزها برخی از چهرهها، ترجیح میدهند اخبارشان را در صفحات شخصیشان منتشر و بدین وسیله بیواسطه رسانهها و مردم عادی را از آخرین اخبار مربوط به خود مطلع کنند. در این میان رسانههای رسمی ـ به ناچار و برای جا نماندن از یک جریان رسانهای و گاه از روی تنبلی ـ به بازنشر خبرهای مندرج در این صفحات اقدام میکنند؛ اخباری که بهراحتی و با یک اشاره دست پاک میشوند اما تبعات آن تا مدتها دامنگیر رسانهی رسمی میشود و گاه به قیمت از دست رفتن مرجعیت و اعتماد مخاطب تمام میشود.
مسعود قربانی: درست مانند ماجرایی که برای قهرمان فیلم جفرسون اتفاق افتاده، فروش اغلب فیلمهای سطحی و در سینمای ایران نیز تضمین شده است، اما این قاعده در مورد ادبیات و کتاب صدق نمیکند.
فارغ از اینکه پشت پرده این پینگ پنگ سریالی یکتا ناصر و منوچهر هادی چه بوده است و چه کسی این وسط بیش از دیگری مقصر و چه کسی سمت درست و حق ماجرا ایستاده، آنچه پر واضح است آن است که فضای مجازی و سکویی مانند اینستاگرام محل طرح دعاوی روابط خصوصی و پیگیریهای اینچنینی نیست.
کارگردان با به نمایش درآوردن احساسات واقعی افرادی که به صورت حرفهای میتوانند خودشان را درک و بازی کنند در واقع بخش زنانه هر کدام از بازیگران زن سینمای ایران را نیز به تصویر کشیده است و از آنجا که هیچ بازیگری و نقش حرفهای در کار نیست، احتمالاً ما بدون واسطه با احساسات زنان برجسته سینمای ایران و در واقع با احساسات زن ایرانی آشنا میشویم و عشق را از نگاه زنان ایرانی روی پرده سینما میبینیم و درک میکنیم.
روحالله حجازی فیلمسازی شهودگراست و این موضوع از عوامل جذابیت سینمای او به شمار میرود. با اینحال نسبت به دیگر آثار این کارگردان، «روشن» فیلمی است که تا حدی بر اساس قواعد و ساختارهای معمول کلاسیک شکل گرفته است.
وقتی کسی نه با فضای فوتبال آشناست، نه درست و حسابی فوتبالیستها را میشناسد، نه بلد است یک صحنه باورپذیر داخل زمین فوتبال و بیرون زمین بسازد، نه تحقیق بدردبخوری کرده، نه تسلطی در فیلمسازی دارد و نه بلد است از زاویه درستی به ماجرا نگاه کند، نتیجهاش میشود یک فیلم یکسویهی سفارشی که نه به لحاظ تاریخی قابل اعتناست، نه از حیث سینمایی به حداقلها دست پیدا میکند.
حقیقتش را بخواهید، باید گفت پارادوکس غریبی را در تاریخ معاصر کشورمان تجربه میکنیم. در موقعیتی که سیر فزاینده شرایط بد اقتصادی باعث افسردهحالی جامعه و طبقات مطرح آن شده است، شاهد یکهتازی سینمای کمدی و فروش استثنائی فیلم «فسیل» (کریم امینی/ ۱۴۰۱) هستیم که تا تاریخ نوشتن این مطلب از مرز ۳۱۳ میلیارد تومان گذشته و در کنارش میبینیم که گرایش سینمادار و تولیدکننده به فیلم کمدی است.
زمانی دکتر هوشنگ کاووسی، نویسنده و منتقد پیشکسوت سینما، در توصیف کلی ماهیت سینمای ایران در دوران فیلمفارسیسازی گفته بود: «در سینمای ایران هرگاه میخواهند فیلم تراژیک بسازند، کمدی از کار درمیآید و برعکس» (نقل به مضمون). در تکمیل حرف آن استاد باید اضافه کنیم که اغلب تولیدات سینمای ایران از بدو تولد تاکنون ملغمهای از همه گونههای سینمایی است و باید این ساختهها را ترشی هفتبیجار لقب داد.
«تمساح خونی» اثریست که سادگیاش در فرم و محتوا باعث دلنشینیاش شده است.
صراحتا نوشتم که فهم و درک این جماعت از موسیقی و هنر همین است و اگر جز این می کردند و فی المثل سراغ شجریان می رفتند باید تعجب می کردیم. نمی شود در عالم سیاست خیلی آدم متشخصی بود اما در موسیقی سطح و سلیقه نازلی داشت. نمی توان فی المثل طرفدار حمله به سفارت عربستان بود اما در موسیقی مثلا به پاوراتی علاقه داشت و در سینما به ویم وندرس.
در فیلم کمدی اکشن «تمساح خونی» شاهد امضای ثابت جواد عزتی در کارهایش یعنی طنازی همراه با ادب و شرافت هستیم.
شطرنج باد یادآور استعداد اوست و به نوعی ادای احترام گیتا اصلانی به میراث پدرش است. گیتا میگوید: «وقتی پدرم نسخه ترمیم شده را دید گفت مثل ملاقات با روانکاوی است که به او یادآوری کرده اصلا چرا میخواسته فیلمساز شود. او واقعا خوشحال بود. پدرم از هیچ چیز پشیمان نیست. این فیلم مانند فرزندی است که گم کرده و اکنون آنها دوباره به هم رسیدهاند.»
شاید در گذشته هنرآموزی به دلیل روابط استاد و شاگردی و محدود بودن رشتههای هنری، هزینه چندانی نداشت و چهبسا هنرمندان، خودساختگانی بودند که از جوشش درونی و استعداد ذاتی خود، کسوت هنرمندی بر تن میکردند و اساساً هنر نسبت نزدیکی با اقتصاد و پول نداشت که اعتقاد بر این بود «هنر برتر از گوهر آمد پدید.»، اما امروزه به واسطه توسعه رشتههای هنری و اضافه شدن تکنولوژی و تجارت به ساحت آن، هنر بهویژه سینما هویتی صنعتی پیدا کرده و آموزش آن از حالت اتوماتیک به متدهای آکادمیک، تغییر شکل داده است.
فسیل چه داشت که نه تنها گیشه را فتح کرد بلکه پس از اکران آنلاین در پلتفرم فیلیمو در ۲۴ ساعت اول نمایش،بیش از ۶ میلیارد درآمد زدایی کرد که یک رکورد شکنی محسوب می شود.
جاده خاکی یک روایت از زیست اجتماعی طبقه متوسط ایرانی است که مختصات این طبقه اجتماعی را در بستر یک سفر کوتاه با چینش دقیق، سنجیده و منطقی از گفتوگوها و موقعیتها، بازنمایی میکند و با ریتمی مناسب گرهگشاییها انجام میشود و در فصل پایانی یک پایانبندی در بافتار رویکرد شکلدهی ارایه میکند.
وقتی سیستم دولتی پاسخگوی نیازهای اساسی جامعه سینمایی کشور نیست و آن اندک ردیف بودجه اختصاص یافته دولت نیز عمدتا توسط افرادی خاص با تولیداتی ضعیف و بدون درنظر گرفتن ذائقه مخاطب و نیازمندیهای فرهنگی جامعه، عملا حیف و میل میشوند، بنابراین نمیتوان دست روی دست گذاشت و نظارهگر پسرفت و درجا زدن روزافزون سینمای این مرز و بوم بود.
روایت بیضایی در مرگ یزدگرد، همان طور که در ابتدای فیلم آورده است، نوعی طعنه به واقعیت آن تاریخی است که مورخان گفتهاند. او در این فیلم، نقبی بازیگوشانه به این تاریخ رسمی زده است و از لابهلای جنبههای مختلف «واقعیتِ» منقول، به دنبال «حقیقتِ» مغفول است؛ و چه نیک و درست و دقیق به این گستره نگریسته شده است.