«شاباشخوان»، به کارگردانی رضا عربی، یک تئاتر لطیف و انسانی است. صحنه کوچک است و بازیگران در سه ضلع یک مربع نشستهاند. شخصیت اصلی نمایش در میانه نشسته است. این صحنهآرایی، یکی از عوامل لطافت است. در این طراحی هیچگونه خودنمایی وجود ندارد. پرهیز از خودنمایی تا پایان نمایش ادامه دارد. موسیقی زنده، بازیها، ریتم نمایش و حرکتها همه درهمتنیده و به یک کلیت نمایشی تبدیل شدهاند. هیچیک از عوامل بر دیگری برتری ندارد. هرکس تجربه و درک خود را از جهان بازمیگوید. تا اینجا نمایش یک کار موفق و دوستداشتنی است؛ یک تجربه خوب 60دقیقهای از هنر نمایش.
اجرای رحمت امینی در مقام طراح و کارگردان به فضای وودی آلنی وفادار است. اما بههرحال باید این نکته را هم فرض گرفت که درهمتنیدگی زمانی و مکانی، همان یونان باستان با آمریکای معاصر، چالشی است اجرائی که بهراحتی مهار نمیشود. تعینبخشی به شخصیتهایی که مدام در حال رفتوآمد میان چندین فضا هستند، احتیاج به تمرکز و مدیریت بالا دارد؛ نکتهای که در اجرای رحمت امینی سعی شده فعلیت یابد اما همچنان مفصلبندی دقیقی برای این تحرک و سیالیت متراکم نمییابد. شاید در کنار هم قرارگرفتن بازیگران حرفهای با انبوهی هنرجویان مشتاق و کمتجربه، این مسئله را اندکی تشدید کرده باشد. اما هرچه هست، نکتهای است که میتواند نقطه عزیمت فرازونشیب اجرا شود.
«هویت» و «اعتماد» دو عنصر جداییناپذیر برای بِرَند یک سالن نمایشی است که با اجرای نمایشهای عجیب و غریب به آن لطمه وارد میشود. لطماتی که شاید سالها طول بکشد تا بشود آن را جبران کرد.
اين روزها نمايش «مرگ و پنگوئن» به نويسندگي محمد چرمشير و كارگرداني پيام دهكردي، اقتباسي از داستاني با همين نام از «آندري كوركف» اوكرايني در مجموعه تئاتر شهر روي صحنه رفته است. رمان كوركف به خوبي فضاي خفقانآور جامعه اوكراين پس از جدايي از شوروي كمونيستي را نشان ميدهد
«عند از مطالبه» را باید همراستا با ادبیات حمیدرضا آذرنگ دانست؛ البته با اندکی کمدی بیشتر و اندکی عاطفهگرایی کمتر.
برخی هراس دارند که در عصر نویسندگی مجازی تاثیر سابق ژانر نقد کاهش یافته و نسبی شده است. رسانههای مجازی جامعتر، کمهزینهتر و کمتر سلسلهمراتبی هستند. هرچند تجزیه و پراکندگی مخاطب در نتیجهی ترویج رسانهی مجازی ممکن است تاثیر گستردهی ژانر نقد را هم در علم و هم در هنر بکاهد، تغییرات در رویکرد، پلمیک و مباحثات به طور کلی ممکن است لزوماً اهمیت خود را از دست ندهند، چرا که اینترنت چنین اشکالی از ارتباط را بازتعریف میکند، نه حذف. کاربران رسانهی مجازی تولیدکننده نیز هستند و در کنار هم قواعدی را برای خواندن و نوشتن به عنوان موضوع منافع مشترک میسازند. این فرآیندِ ایجاد قواعد جدید، رسانههای پیشین را دگرگون میکند اما تا حدی به آنها تکیه دارد و بیشتر نقش نقد را حفظ میکند. نقد یکی از مستقیمترین ژانرهای نوشتار پلمیک است. چه نقد هنر باشد، چه بررسی آکادمیک یا بازخوانی متون، تولیدات هنری و دیگر تولیدات فکری منتشر شده، نقد عملی بازسازی کننده و برانگیزاننده است. به این معنا، نقد عمل بنیادین برخورد آزاد دیدگاهها، بازسازی و مباحثه است. خود نامش گویای به اجرا درآوردن آزادی مخالفت اندیشهها و علنی کردن استدلالها و اعتراضات برای مخاطب است. به عنوان عرصهی تاثیر همگانی اطلاعات و استدلال، نقش توزیع اجتماعی دانش را نیز بر عهده دارد. در ادامه به بررسی این موضوع خواهم پرداخت که آیا کاهش تاثیر ساختاری نقد منتشر شده در رسانه چاپی لزوماً نقش اجتماعی هنجاری آن را تضعیف میکن
در این مجال به نقد و بررسی نمایشی میپردازیم که شاید میانگین سنی کارگردان وعواملش از نوزده سال تجاوز نکند. برای من بسیار مهم و قابل تامل است که در این وضعیت اسفبار فرهنگی و اجتماعی که ابتذال از در و دیوار کشور فرو میریزد و روز به روز در کمال وقاحت سخیفتر و سطحیتر میشود، چند جوان گرد هم میآیند و تلاش میکنند نمایشی آبرومند خلق کرده و به روی صحنه بیاورند. درست است که این نمایش از نظر من بیارزش تلقی شده است اما قطعا این ارزشگذاری با برخی نمایشهایی که ممکن است پیشتر چنین نمرهای از منتقدان اگزیت گرفته باشند تفاوت دارد.
چهاردهمین نشست نقد صحنه با حضور علی عابدی، وحید آقاپور، زری کریمی، سعید یزدانی، سینا آزاد و بهزاد صدیقی عصر روز شنبه 3 شهریور ماه 97 با همکاری موسسه ی افرامانا در سالن استاد ذوالفقاری فرهنگسرای ارسباران برگزارشد.
نمایش، «فیل در تاریکی» بر اساس اقتباسی از رمانی به همین نام به قلم قاسم هاشمینژاد، نوشته شده است. این رمان یکی از اولین و تاثیرگذارترین رمانهای پلیسی، جنایی نوآر ایرانی محسوب میشود و ظاهرا قرار است در نمایش هم با چنین حال و هوایی مواجه باشیم.
چهاردهمین نشست نقد صحنه با حضور علی عابدی، پرستو گلستانی، وحید آقاپور، زری کریمی، سعید یزدانی، سینا آزاد و بهزاد صدیقی و با همکاری موسسه ی افرامانا در سالن ذوالفقاری فرهنگسرای ارسباران برگزارمی شود.
علی منصوری درجایگاه کارگردان نمایش نخستین گام را که انتخاب نمایشنامه است، پرقدرت و هوشمندانه برداشته است. متنی را که انتخاب کرده - و خودش هم آن را ترجمه کرده - نه تنها سرشار از جذابیت های دراماتیک و محتوایی است بلکه اثری است بی زمان و بی مکان. زخم های وحشتناک زمین بازی از حال و روز انسان حکایت می کند؛ فارغ از آنکه در چه زمان و جغرافیایی به سر برد.
اتفاق که هماکنون در تالار کوچک مولوی روی صحنه میرود، بر اساس نمایشنامهای اقتباسی است، برگرفته از داستان «اتفاق» نوشته هاینریش بل. همه ماجرا به شکل بسیار سادهای بازگوشدنی است. همهچیز از آنجا شروع میشود که کارمند سادهای که مانند هر آلمانی دیگری در آن سالها خاطرات بسیاری را از زمان جنگ با خود دارد، وقتی به اداره میرود،
حال میتوان به میانجی ترجمه رشکبرانگیز عبدالله کوثری از نمایشنامه «هیپولیت» یا همان «ایپولیتوس»، با جهان به نسبت رئالیستی «اوریپید» یا همان «ائوریپیدوس» به شکل بیواسطهتری مواجه شد؛ روایتی که یادآور داستان یوسف و زلیخاست.
مترسک مهرداد خامنهای، برداشت آزادی از نمایشنامه چهارصندوق، بهرام بیضایی است و با اینکه به متن آن تقریبا وفادار مانده اما در شیوه اجرایی به شکل تقلید چهارصندوق (نمایش شاد ایرانی) مقید نیست و با آگاهی جاهطلبانهای در جستجوی طراحی و استخراج مابهازاءهای مفاهیم و ایدهها در نمایشنامه و فراروی از آنها به زبان و شکل قرن بیستویکم است.
سیزدهمین نشست نقد صحنه با بررسی تئاتر ریچارد نوشته و کارگردانی حمیدرضا نعیمی با حضور حمیدرضا نعیمی (نمایش نامه نویس، کارگردان و بازیگر)، محسن حسینی(کارگردان و کارشناس تئاتر)، حامد کمیلی، شقایق فراهانی، بهناز نازی (بازیگران) مهرداد پازوکی (آهنگساز) نیما خسروی (طراح حرکت) و بهزاد صدیقی (نمایشنامه نویس و دبیر نشست نقد صحنه) و با همکاری موسسه ی افرامانا عصر روز شنبه 13 تیرماه ۹۷ در سالن استاد ذوالفقاری فرهنگسرای ارسباران برگزارشد.
ویران، مجموعهداستان کوتاهی از «ابوتراب خسروی» است که «مهدی نصیری» یکی از داستانهای آن به نام «مرثیه باد» را تحت عنوان نمایشنامهای با نام «این قصه را آهسته بخوان» در تماشاخانه مهر، واقع در حوزه هنری روی صحنه برده است. ماجرای داستانی که «ابوتراب خسروی» نوشته است به صورت روایت اولشخص مفرد است که با خاطرات منصور و وداع او با زنش (اشرف) توأم است. او عازم پادگانی در جلدیان است و در یک منطقه مرزی جنگی در سومار بهعنوان یک دیدهبان مشغول پستدادن است.
نمایش آنشرلی با موهای خیلی قرمز، ضرورت به میان کشیدن بحثی را ایجاد میکند که در چند صفحه نقد نمایش یا حتی یک مقاله به نتیجه نخواهد رسید. اما از طرفی اشاره نکردن به آن، جنبههای متفاوت و معنادار اثر را نادیده میگیرد و نمیتوان مدعی داشتن نگاهی جامع به اثر بود. تئاتر به صورت کلی، مجموعهای از روایتها و نشانههای درونیست که در حین اجرای نمایش بروز پیدا میکنند به اضافهی روایتها و نشانههایی که بیرون از اثر به گوشههای آن متصلاند. بیتوجهی به اولی، نقد را یکسویه و سطحی کرده و فراموش کردن دومی بحث و نقد را در وادی انتزاع رها خواهد کرد. به همین دلیل سعی میکنم از جنبههای متفاوت اثر را مورد سنجش قرار دهم.
نمایش «ریچارد» به نویسندگی و کارگردانی حمیدرضا نعیمی شنبه ۱۳ مرداد ساعت ۱۸ در فرهنگسرای ارسباران نقد می شود.
. نویسنده نه در پی ساختارزدایی بنیادین شخصیت نمایشش بود و آنچنانکه در آغاز میشد گمان برد قرار بود به تئاتر ابزورد راه ببرد. حالا او میخواست دقایق سرشتپردازانهای را بهمدد این فضاسازی غریب پیش بکشد و دریافتم شخصیتی محوری دارد که در ناکجاآبادی گیر افتاده و دو بازیگر دیگر احیانا یا موجوداتی خیالیاند یا موجوداتی برآمده از درون خود او. ماجرا را از سوی دیگر پی گرفتم، داشت جالبتر میشد.
«لیلا و چند مسافر» قرار است برایمان چند قصه تعریف کند؛ اما قصه کلیشه و نخنما هستند و وجه تازهای از یک رویداد مذهبی ارائه نمیدهد. رحمانیان از جهان درامهای مذهبیش فاصله گرفته است.
پل ریکور در مقاله «خاطرات و فراموشی» دو نوع رابطه برای نسبت خاطرات با گذشته در نظر میگیرد؛رابطه دانشی و رابطه کنشی. در رابطه دانشی، خاطرات به نسبت قابل اعتمادند اما در رابطه کنشی به هیچ وجه نمیتوان به خاطراتی که کلامی و ذهنی مرورشان میکنیم اعتماد کرد. او معتقد است ما تنها زمانی میتوانیم صحبت از استفاده یا سوءاستفاده از خاطرات کنیم که خاطره را یک کنش تلقی نماییم. کنشی که تمایلات و زخمهای روحیمان در آن دخیل میشوند و بیرحمانه به حذف قسمتی و اضافه کردن قسمتی دیگر مشغول میشوند.
فلیک از آن نمایشنامههاست که بر آستانه دو نظام پخش سینمایی ایستاده. یکی نظامی متعلق به گذشتهای در حال فراموشی که مبتنی است بر همان دستگاه آپارات و ساختار سلولوئیدی حلقههای سینمایی که میدانیم گران است و محدود. سیستم آپارات در مواجهه با شتاب سرمایهداری متأخر به نسبت کند بود و بتدریج کنار گذاشته شد. اما نظام دیگر همان ساختار دیجیتال، ارزان و قابل دسترستر سینماست. نمایش فلیک، بازنمایی تقابل این دو امکان تکنولوژی در رابطه با نمایش دادن فیلمهاست. آن هم در یکی از آن سالنهای قدیمی و از رونق افتاده شهری چون ورکستر کانتی ایالت ماساچوست.
در بوتولیسم، به برخی از دغدغهها و رفتارهای نسل جوان امروز (مشخصا متولدین دهه هفتاد شمسی) در چارچوب محدودههای مقرر، مستقیم و بیمحاباتر اشاراتی میشود. اما این روایت ظاهرا کمپروا در طرح برخی از مسائل، به دلیل رویکرد سطحیانگارانه، تقلیلگرا و نیز با اتکا به شیوههای مبتنی بر سرگرمسازی صرف برای جذب حداکثری مخاطب، امکان دریافت و واکاوی عمیقتر و آسیبشناسانهی اجتماعی، سیاسی، روانشناختی را در ارتباط با نسل جدید و روابطشان نامیسر میسازد. و مهمتر اینکه به دلیل نگاه بافاصله و قضاوتگر موجود در نمایشنامهی نوشین تبریزی که صرفا انگارههای رایج اجتماع از نسلهای جدید (دهه هفتادیها) را بازتولید میکند، نمایش کمکی در تعدیل نگاه غالب به مساله شکاف نسلها و درک نسل جدید، نمیکند
نمایش پروندهی شمارهی ۸۱ نمایشیست که فینفسه ارزش صحبت ندارد. نمایشیست که آنچنان از تمام اجزا لنگ میزند که بهسختی بتوان به انگیزهای که کارگردان را مجاب کرده که اثرش را به نمایش درآورد پی برد. اما از نگاه دیگری از آن دست آثاریست که باب گفتگوی مهمی را باز میکند که ارزش ساعتها صحبت و پژوهش دارد؛ اینکه پشت این قسم اجراهای ناهنرمندانه چه مقدار دانش و تجربهی تئاتری نهفته است؟ و از آن مهمتر اینکه این نوع تئاترهایی که خود را تجربی مینامند اما به وضوح تعبیر غلطی از آن را به نمایش میگذارند در کجای وضعیت امروز قرار دارند؟
این روزها سالن چهارسوی تئاتر شهر میزبان اجرای دیر راهبان بهکارگردانی کیومرث مرادی است. با متنی از محمد چرمشیر و فرهاد مهندسپور که نوعی بازخوانی از رمانی بههمین نام و به نویسندگی فرایرا دوکاسترو است؛ متنی که از همان ابتدا با پرسش آغاز میشود: چرا باید بیاموزیم؟ آموختن برای مؤمن چه ضرورتی دارد؟ اما پرسشهای این دیر سراسر سؤال به همین جا ختم نمیشود. پرسشها به جای ماندن در کلیشههای ابدی همه دیرها متمایل میشود به جنگی میان خیر و شر و آغازگر این مسیر پر چالش، موقعیتی است که نویسنده برای شخصیتهای نمایش ساخته است.
در دورانی که نمایشهای داستانگوی کلام محور در فضای تئاتری ما چیرگی دارند، نمایش آقامحمدخان بهطور جسورانهای فاقد زبان گفتاری و درام معمول است و با بهکارگیری و اجرای زیباییشناختی عواملی مانند نور، موسیقی، تصاویر ویدئو پروجکشن و... در تلاش برای خلق زبان متفاوت در روایت برمیآید. این نمایش اجرایی آبستره از زندگی آقامحمدخان قاجار است.
علی منصوری در سال 95 در تالار قشقایی و همچنین بازتولید آن در مجموعه مهرگان، با دوری از احساساتگرایی، با طراحی صحنه مینیمالیستی، با خلق فضای انتزاعی، با کنترل بازیها سعی دارد به این سویههای اجتماعی نزدیک شود. اما نوع بازنمایی بدن و کیفیت هر دم بحرانی شونده این رابطه، بنابر ملاحظات فرهنگی جامعه ما، این امکان را چندان مهیا نمیکند و اجرایی ملایم نصیب مخاطبان میشود.
در شرایطی که اجراهای تاتری این روزها به سبب خصوصی سازی تالارهای تاتربا هدف درآمدزایی و میزان کردن دخل و خرج، روز به روز بیشتر به سوی روزمرگی و جذابیت های سطحی و همسویی با نیازهای مخاطب پیش می روند و ازسویی شاهد وفور بازخوانی های ناهمخوان شبه پست مدرن از متن های بارها اجرا شده کلاسیک هستیم ، نمایش « تو مشغول مردنت بودی» در شکلی کوچک با صحنه پردازی ساده اش، تازگی و طراوت یک اجرای تجربی را در خود نگاه داشته و در این مسیر به دام جذابیت های آنی پر زرق وبرق و دکور و لباس های گران و....نیفتاده است.
دوازدهمین نشست نقد صحنه با حضور مهدی کوشکی، میلاد نیک آبادی، شهروز دل افکار و بهزاد صدیقی و با همکاری موسسه ی افرامانا در سالن ذوالفقاری فرهنگسرای ارسباران برگزارمی شود.
نوشتن درباره «گرنیکا» کار دشواری است و اعلان موضع نسبت به آن کاری دشوارتر. چرا که اثر پر است از تنیدگی مؤلفههای ارزشمند و بیارزش.
کانون ملی منتقدان ایران نمایش «راز پروانه ها» را نقد میکند.
نمایش پر است از طرح و نوشتههای گرافیکی که گاه فضاساز هستند و گاه فضاشکن. گاه نشانی از توهم میشوند و گاه کارکردهای تجملاتی نمایشی پیدا میکنند. با این تفاسیر اگر به فرض فضای توهم و معما گونه در اثر شکل گرفته باشد، سوالی که این جا یقهی ما را ول نمیکند این است که آیا ما در وهله اول با انسان مواجه هستیم یا با توهمش؟
در نمایش زهرماری علی احمدی پس از اجرای دو سه نمایش، نشان می دهد آرام آرام در ادامه ی تجرببات کارگردانی خود کارش به پختگی نزدیک شده است. او به عنوان کارگردان هم انتخاب های خوبی برای عوامل و عناصر صحنه اش داشته و هم تلاش کرده اجرای کم نقصی را برای صحنه خلق کند.
نمایش «آنتیگون» به کارگردانی علی راضی، نگاه محدود و کمسویی نسبت به رویکرد فلسفی وجودشناختی منتسب به جهان «آنتیگون» ژان آنوی دارد. پروتاگونیست نمایش راضی، فاقد شوریدگی تراژیک و مبارزهطلبی یک آرمانگرای سازشناپذیر است و در عینحال از ویژگیهای اگزیستانسیالیستی قهرمانی که نسبت به امیدهای واهی زندگی بدبین است و بار انتخاب و طغیاناش را بر دوش میکشد، کم بهره است.
متن بهشدت شلخته و شعاری و بیانیهوار است و مملو از واژگان عربی و گاه مترادف. مثلا: «زخمی و مجروح» یا اصطلاحات کاملا عربی که با جوهر این نمایش در تعارض قرار میگیرد و... «درست مثل برخی که در نوشتار و گفتار بین پارسی و عربی معلق ماندهاند و برای کمنیاوردن میگویند «سلام و درود» که خب میدانیم سلام همان درود است و درود همان سلام.
آنچه را که میتوان به نحو ضمنی در این نوشته بازخواند این است که بیایید در کلاسهای بازیگری من ثبتنام کنید تا از این دشواری برآیید. این کلاسها علمی و محترمند! اما در کمال ناباوری باید بگویم میتوان گفت این اجرا بهطورکلی نهتنها علمی نیست، بلکه میتوان گفت اصلا کارگردانی نشده است.
عنوان «شیطونی» با معنای محاورهای که با خود به دوش میکشد، در همان ابتدای امر خود را بهعنوان یک اثر برآمده از دلِ فرهنگ عامه مطرح میکند. به این معنا، مخاطب از همان بدو ماجرا انتظار دارد تا به درونِ اثری کشیده شود که از جنسِ گفتوگوهای زیست روزمرهاش است. کوشکی از این حیث همنوایی خوبی میانِ محتوا و فرم ایجاد میکند و ما را به درونِ نمایشی پرتاب میکند که دیالوگهای روزمره بسیاری دارد.
بهرام افشاری در عرصه نمایش کمدی به سبب فیزیک متفاوتش، به چهرهای جذاب و شاخص تبدیل شده است. بخشی از این اتفاق را باید به حضورش در آثار کوروش نریمانی – یکی از نویسندگان کمدی شاخص تئاتر عصر حاضر – ربط داد که از مشاورهاش در «جوجهتیغی» چندان هم دور از انتظار نبوده است.
تئاتر «پناهکاه» با به تصویر کشیدن جامعهای بهظاهر سالم در دنیای مدرن، نوع دیگری از جامعه آرمانی انسان امروزی را نمایان میکند. اما همین انسان امروزی در دور باطل چرخه اقتدارگرایی که برآمده از وجود آدمی است، غرق میشود و به همان دلیلی که پوپر میگوید: «بهشت تبدیل به دوزخی دیگر میشود».
تجربه تماشای «سانتیمتر» با داشتن موضوعی تراژیک که ساختار اجرا بر آن استوار گشته، بسیار شعفبرانگیز است و دلنشین چرا که به معنای واقعی کلمه تئاتر است و در خدمت صحنه و مخاطب. متین است. باوقار است. اثر سیاه است اما نگاهش سیاه نیست. زاویه نگاه صاحب اثر به مسالهای که با میزانسن درست و حسابشده طرح میکند، نوعی زبان میسازد که نه تنها در ذوق مخاطب نزده و به دام کلیشههای رایج در نمایشهای به ظاهر اجتماعی نمیافتد، بلکه همچون رود در ذهن مخاطب جریان مییابد و متبلور میشود.
"مرثیهای برای مرگ یک دختر" سعی دارد که وجوه تراژیک و جنون ناشی از تجاورز را جایگزین وجه سیاسی "دوشیزه و مرگ" آریل دورفمن کند.
«زهرماری» شبیه به سنت نوشتاری اسماعیل خلج، علیرضا نادری و آن فرم اجرائی است که بهترین شیوه بازنمایی فقر و مناسبات آن را در رئالیسم تمامعیار میبیند. اغلب فقر به تخیلزدایی از ذهن دامن زده و خشونت را شدت میبخشد. در نبودِ آرمان جمعی مردمان مصیبتزده، از مهلکه جستنهای فردی است که اهمیت مییابد. «زهرماری» بر همین غیاب آرمانگرایی و برآمدن فردگرایی مفرط و سترون اشاره دارد. هرکس میخواهد گلیم خود را از آب بیرون کشد و به گوشهای امن پناه ببرد.
آمادئوس، به کارگردانی جواد مولانیا، نمایشی است که به نظر میرسد از امکانات و دستمایههای بالقوه مستتر در متن پیتر شفر، از جمله رویکرد حماسی-تراژیک، جدلی، نقد قدرت، انرژی دراماتیک موسیقیایی و.. بهره قابل توجهی در اجرا نبرده است و به دلیل رویکرد گاه سرسری و حتی میانمایه نسبت به مضامین و نیز شیوهی طراحیها، امکان تاثیریگذاری عمیق و چندجانبه را در جلوههای نمایشی آن محدود نموده است.
نمایش نظام آباد یک روایت تلخ توام با طنزهای ظریف و کوتاه خود و صرفن این ویژگی های زبانی و شخصیتی نیست بل که روایتی واقعی از داستان آدم ها و زندگی های عادی و البته تراژیکی است که به خوبی کنه شخصیت و زندگی آن ها را نشان می دهد که شاید بسیاری از ما هر روزه آن ها را می بینیم یا درباره ی شان می شنویم.
نمایش «مرزداران» معطوف است به یکی از بحرانیترین مرزهای سیاسی تمام این سالها. مرز ایران و افغانستان، نزدیک شهر تایباد، گرفتار بادهای صد و بیست روزه، ترانزیت مواد مخدر و تغییرات اقلیمی. منطقهای محصور میان بیابان، با چشماندازهای زیبا و البته تجارت پرسود مواد مخدر و گرفتار در چنبره فقر ساختاری مردمانش. جایی که فراموشی و آوارگی بیش از همه جا فراگیر شده است.
دهمین نشست نقد صحنه با بررسی تئاتر جعفرخان از فرنگ برگشته نوشته ی حسن مقدم و کارگردانی رحمت امینی و با حضور داوود فتحعلی بیگی، رحمت امینی، علی رضا نراقی و بهزاد صدیقی و با همکاری موسسه ی افرامانا عصر روز شنبه یکم اردی بهشت ماه ۹۷ در سالن استاد ذوالفقاری فرهنگسرای ارسباران برگزارشد.
پردیس تئاتر تهران در نظر دارد برنامه «چهارشنبه های نقد» را با محتوای نقد و تحلیل نمایش های روی صحنه این مجموعه برگزار کند.
اگر بخواهم بدون مقدمه و حرف پیش، در مورد نمایش آمادئوس نظر بدهم باید بگویم آمادئوس نمایش بدی است. از آن نمایشهایی که بد بودنش اصولی است و گزینهی مناسبی برای اساتید دانشگاهی رشتهی نمایش است که ساعتها بخواهند در موردش توضیح بدهند و بگویند به چه دلایلی یک نمایش بد خواهد بود. البته من نه استاد نمایش هستم و نه قصد اظهار فضل به خوانندگان این نقد را دارم. به همین دلیل تنها از منظر نشانهشناسی تئاتر ارزشگذاریام را توضیح خواهم داد.