نخستین فیلم بلند بهرام افشاری از این حیث اثر قابل احترامی به شمار میآید که یک کمدی سرپاست و بدون اتکا به شوخیهای سخیف و لودگیهای مرسوم چنین فیلمهایی قصهاش را پیش میبرد و مهمتر آنکه در داستانگویی کم نمیآورد.
در آستانه ورود به سال میلادی جدید، انیمیشن دیگری از کارگردان «مری و مکس» (Mary and Max) یک بار دیگر تحسینها و تشویقها برانگیخته است که بهدرستی و عمیقاً لایق آن است. نقد انیمیشن «خاطرات یک حلزون» را در این مطلب بخوانید.
«ملاقات با جادوگر» به هیچوجه ارزش سینمایی و هنری ندارد. حتی ارزش نقد هم ندارد. اینجا صرفاً نکاتی در این باره گفته شود که هر فیلمی که مخاطبش را به هر قیمتی بخنداند، لزوماً کمدی نیست. شاید خیلی بیشتر از اینها بشود با بالا پایین کردن ریلزها و پستهای اینستاگرام خندید.
ظاهراً دوستداران ژانر هنوز نمیتوانند باور کنند که جهان دیگر بلد نیست قصه عاشقانه تعریف کند یا عشق، به معنای رمانتیکش، دیگر خریدار ندارد. این دو فیلم عاشقانه هم درباره رابطه عاشقانه هست اما درباره عشق نیست. بیشتر درباره زنان در رابطه عاشقانه است. نکته مثبتش این است که از دوربین مردانه، یعنی نگاه مردانه به عشق فاصله گرفته، که با توجه به چرخش سینمای هالیوود به روایتهای زنانه چندان تعجبآور هم نیست. نکته منفیاش این است که آن جادو را از سینمای عاشقانه گرفته است.
فیلمی دغدغهمند اجتماعی که با بودجه پایینی ساخته شده اما به سبب اینکه سینمای اجتماعی دیگر در ایران وجود ندارد با ایراداتی که دارد گوهر شب چراغ شرایط فعلی سینمای ایران محسوب میشود.
رویکرد فیلمساز، نگاه سرد و بی رحمانه ای است که زندگی را در سخت ترین و ناامیدترین شکل ممکن تصویر می کند.
فیلم Goodrich اثری قابل قبول در ژانر کمدی-درام است که نسبت به آثار کمدی گیشهای و رذل هالیودی جایگاهی بالاتر دارد و با نمایش اهمیتِ حضور جسمی و ذهنی یک فرد در خانواده، نسبت به آن آثار در جایگاهی بالاتر قرار میگیرد.
اگر فیلم «The Substance» را سینما بنامیم، توهین بزرگی است به همه هنرمندانی که در این زمینه فعالیت داشتهاند. فیلمی که بهشدت محتوا محور است و همه قواعد هنری سینما از جمله تکنیک، شخصیتپردازی، داستان و نوع روایت آن و در نتیجه فرم هنری را فدای محتوا کرده است. تکرار و تاکید بیش از حد کارگردان روی صحنههای منزجر کننده هم ابژکتیو بودن این مدیوم را زیر سوال میبرد و هم ناخودآگاه ضد زن، ضد مرد و ضد انسانی کارگردان را نمایان میکند.
ویژگی اصلی فرنچایز «لبخند» در ترکیب متعادل دو عنصر نهفته است: این فیلم دقیقاً به ترسناک «روانشناختی» تعلق ندارد، اگرچه موضوعاتی مانند سلامت روان را لمس میکند. اما هدف هر دو فیلم اول و دوم در درجه اول سرگرم کردن بیننده است. دنباله فیلم لبخند این کار را انجام میدهد، زیرا موفقیت نسخه اصلی بودجه بیشتری را برای سازندگان آماده کرده است. بنابراین اگر قسمت اول را دوست داشتید، قسمت دوم را به همان اندازه هیجان انگیز خواهید یافت. اما اگر از اساس آن فیلم را دوست نداشتید، ادامه آن نیز بعید است که شما را شگفت زده کند.
فیلم It Ends with Us به کارگردانی جاستین بالدونی فیلمی درام-عاشقانه است که براساس رمانی به همین نام ساخته شده است. این فیلم موفق شده با فروشی ۳۵۰ میلیون دلاری، ۱۳امین فیلم پرفروش سال تا بدین لحظه لقب بگیرد و با اختلاف فاحش، بالاترین فروش را در میان آثار درام و عاشقانه سال داشته باشد.
«Sing Sing» نهتنها فیلم خوبی است بلکه بهشدت نیز قابل احترام است. درک کارگردان از مدیوم تئاتر و هنر بهقدری عمیق است که او را در ساخت یک اثر خوب هنری یاری رسانده است.
فیلم The Damned اثری خستهکننده، با دوربینی بد و فیلمنامهای افتضاح است (اگر فیلمنامهای در کار باشد). فیلم همهچیز خود را مدیون یک کانسپت شعاری است که تنها در دام نماد افتاده و ابدا موفق به خلق دغدغه نشده است.
در مقالهی امروز به بررسی فیلم Salem’s Lot اثر گری دابرمن میپردازیم که سومین اقتباس سینمایی/تلویزیونی از رمانی به همین نام به قلم استفن کینگ افسانه به شمار میرود.
فرانسیس فورد کوپولا در فیلم «مگالوپلیس» قصد دارد که از هر دری سخن بگوید. او به پیر فرزانهای میماند که شدیدا نگران آیندهی فرزندانش است و از سرنوشت آنها و مسیری که میروند هراس دارد.
ویژگی هایی هست که خورشید آن ماه را قابل تامل می سازد. مهمترین آن، نقد فرهنگی است که زنان را در برابر هم می شوراند و مردانی که می توانند تبدیل به خونریزانی متحرک شوند. گلوله هایی که می توانند هر کجا را به آتش بکشند.
یک عنصر دیگر که دارد در کارهای صحت به کلیشه تبدیل میشود، استفاده از موسیقی است. در «صبحانه با زرافهها» اسم شخصیت عروس، مریم است. صحت برای میانپردههای فیلمش چند ترانه قدیمی که یک مریمی تویش دارد، انتخاب کرده است که به جز علاقه صحت به استفاده از ترانه و موسیقی در کارهایش هیچ توجیه دیگری ندارد.
هر فریم از این فیلم با تمرکز بر خلوت و تنهایی طراحی شده و با دقت از صدا و رنگهای لطیف و کمرنگ بهره میبرد تا به نوعی سکون و ماندگاری در ذهن مخاطب ایجاد کند. The Outrun اثری است که نه تنها از طریق داستانگویی، بلکه از طریق استفادهی دقیق از عناصر بصری و تکنیکهای هنرمندانه، تجربهای عمیق و هنری را ارائه میدهد.
The Wild Robot در کنار مفاهیم نسبتا مهم خود، انیمیشنی مخاطبپسند به دور از مبتذلبازیهای اخیر هالیوود است و من خوشحالم که در دام ووک جماعت نیافتده و مفاهیم رنگین کمانی ندارد. همانطور که در ابتدا نوشتم The Wild Robot اثری به شدت انسانی است با اینکه درون اثر خبری از انسان نیست.
منتقدان نظرات خودشان را درباره فیلم Gladiator II منتشر کردند و این اثر توانسته نمرات خوبی از منتقدان بگیرد.
«کیک محبوب من» متریال داستانیاش به اندازه یک فیلم کوتاه است و با اضافه کردن بیهوده سکانس مواجه گشت ارشاد با کاراکتر مهین، میخواهد این زن مسن محافظهکار را تبدیل به پرسوناژی معترض کند.
سروش صحت خیلی علاقهمند بوده که فیلم خودش را که حاصل همزیستی شخصی و جهان ذهنی و فلسفیاش بوده است، بسازد، اما دریغ و صد دریغ که فیلم در ورطه تصنعی، فریبندگی، مضموننمایی و خودشیفتگی افتاده و به ظاهری بیبدن و کالبدی بیروح بدل شده است.
هر چند که کمدی فیلم بر دوش محسن تنابنده است و حتی بازیاش یک سر و گردن از نوید محمدزاده بالاتر بود، فیلم را به جلو میکشاند و نوید نقش مکمل را داشت. اگر از این داستان طولانی و لوس، این دو ستاره را بیرون بکشیم، زودپز برای ارایه هیچی ندارد حتی یک موقعیت طنز.
فیلم تلقین یا اینسپشن، محصول امریکا و انگلستان، به کارگردانی کریستوفر نولان است که با دریافت دهها جایزه ازجمله فیلمبرداری، صدا و جلوههای ویژه اسکار، همچنین نمره ۸/۸ IMDB، نشان میدهد بیدلیل نیست که از تاثیرگذارترین فیلمهای تاریخ است.
زوئی کراویتز در Blink Twice اولین تجربه کارگردانی خود را به نمایش میگذارد و در کل، کارگردانی او ترکیبی از عناصر بصری قوی و تلاش برای ایجاد تعلیق روانشناختی است، اما نقاط ضعف قابل توجهی نیز دارد. کراویتز به خوبی از محیط جزیره برای ایجاد حس انزوا و تنش استفاده کرده است.
در فیلم Afraid، شخصیت AIA نماد پیشرفتهترین شکل هوش مصنوعی و تکنولوژی خانگی است که به عنوان دستیار دیجیتال وارد زندگی خانواده کورتیس میشود، و با جمله «به خونه خوش اومدی ایا» شروع به کار میکند اما با هیچ جملهای خاموش نمیشود.
فیلم Don't Move در بخشهایی از نگاه سرگرمی سینمایی قابل قبول است، اما در مجموع یک تریلر کلیشهای درباره «شکارچی و طعمه» است. این فیلم شامل معمایی نیست که باید حل شود، بلکه یک تجربه بیمووی سرگرمکننده است که برای تماشاگرانی ساخته شده که به دنبال یک تمرین ژانر ناب کوتاه و مستقیم هستند.
مگر میشود کسی دوستدار سینما باشد و نام تیم برتون را نشنیده باشد؟ مرد دوستداشتنی و عجیب و غریب سینما در بیستمین اثر بلند سینماییاش به سراغ دنبالهسازی برای فیلم Beetlejuice سال ۱۹۸۸ کرده است. در ادامه خواهیم دید که به چه شکل، برتون پس از گذشت ۳۶ سال کماکان ذهن خلّاق و عجیب و غریبش را دارد و علیرغم تمامی ضعفهای اثر، او بیننده را درگیر کاراکترها و جهانسازی خاص خودش میکند.
فیلم «The Platform 2» ساخته گالدر گازتلو–اوروتیا کارگردان اسپانیایی و دنبالهای بر فیلم «The Platform» است که بر خلاف قسمت اول نتوانست نظر مردم و منتقدین را به خود جلب کند. اما آیا این حجم از انتقادات نسبت به این فیلم منطقی است؟ در نقد این اثر سینمایی به این موضوع میپردازیم.
«ترس از اشکهای واقعی» که اکنون در حال اکران در گروه سینمایی هنر و تجربه است، میتوان تجربهگرایی امیراحمد قزوینی بهعنوان بازیگر در مقام یک کارگردان دانست و این با درونمایه خود فیلم هم نسبتی معنادار دارد که قصه آن درباره یک بازیگر است که تجربه بازیگری را نه بهعنوان یک حرفه که بهمثابه شکلی از زیستن تجربه میکند و گویی بحرانها و تضادهای درونی او بهعنوان یک انسان در مرز بین بازیگری و زندگی مماس شده و بازنمایی میشود.
مشکل اساسی صبحانه با زرافهها دقیقا همین است که میخواهد هستی و چیستی مرگ و زندگی را در قالب یک «استونرمووی»، بهعنوان یکی از سابژانرهای کمدی به تماشاگرش انتقال دهد، درحالیکه مخاطب برای دیدن فیلمی از سروش صحت با آن سابقه درخشان در امر سریالسازی و تجربه موفق در ساخت آثار کمدی پا به سالن سینما گذاشته و از او انتظار «خلق موقعیت» و ساخت لحظات خندهدار دارد.
همه چیز در «زودپز»، خیلی زود از روی اجاق برداشته شده و ناپخته است؛ از موقعیتهایی که با شتابزدگی موشکهای درون فیلم پشت سر هم ردیف میشوند تا خلق رابطه بین دو کاراکتر اصلی که بار آن را به تمامی، خودِ تنابنده به دوش میکشد.
فیلم Small Things Like These با هنرنمایی کیلین مورفی در نقش اصلی توانسته نمرات بسیار خوبی از منتقدان بگیرد.
فیلم سینمایی Heretic با هنرنمایی هیو گرنت توانسته نمرات بسیار خوبی را از منتقدان دریافت کند.
گابریل شرمن در نقش فیلمنامه نویس و علی عباسی به عنوان کارگردان فیلم «کارآموز» سراغ بخشی از زندگی او رفتهاند که کمتر کسی از آن با خبر است؛ دوران پیش از اوج گرفتن ترامپ و آشنایی وی با روی کوهن که نقش استاد و مراد او را دارد و باعث میشود دانلد ترامپ از زیر سایهی پدرش خارج شود و رفته رفته به جایگاهی برسد که امروز در آن قرار دارد.
برای مخاطبان حرفهای سینما که کارنامه محسن امیر یوسفی، سعید ملکان و رضا عطاران را میدانند چنین ترکیبی از سازندگان نویدبخش یک اثر خاص و خلاقانه بود و از ماهها پیش خبرهای تولید و اکران آن را دنبال میکردند، انتظاری که با تماشای فیلم به غافلگیری تبدیل شد، رشد برقآسای فروش در روزهای اول پخش و سقوط ناگهانی گیشه نتیجه همین غافلگیری است.
صداقت تاد فیلیپس در جوکر۱ تبدیل بهنوعی محافظهکاری و عدمصداقت در جوکر۲ شده است و همین مسئله اصلیترین عامل شکست فیلم بهنظر میرسد. فیلیپس با حق دادن به نولان و واگذار کردن جوکر به او، گویی بهاشتباه خود اقرار کرده و حفظ نظم موجود را به شورش و اعتراض ترجیح داده است.
پول و پارتی بیش از آنکه فیلم باکیفیت و ماندگاری باشد، فیلم مهم و قابلتاملی است. اهمیت این فیلم بدان جهت است که نشان میدهد تا چه اندازه روح فیلمفارسی در سینمای این سالهای ایران زنده است.
بخش قابل توجهی از فضای فیلمهای رسولاف و بهطور ویژه فیلم دانه انجیر معابد به نمادگراییها و فضای استعاری مربوط میشود. از قضا، این تمهید فیلمساز به مذاق بسیاری از هواداران فیلم خوش آمده و آن را یکی از امتیازات هنری و ادبی بودن آن عنوان میکنند و از سویی به اعتباری برای فیلم بدل شده، اما آنچه مشخص است، این است که کارکرد دراماتیک این نمادگرایی چقدر بوده و تا چه حد توانسته به درک بهتر و ماندگاری آن کمک کند؟
فیلم رامبد جوان نمیتواند رسالت و هدف اصلی خود را به عنوان یك اثر كمدی به انجام برساند.
تاد فیلیپس در حال نمایش چگونگی تبدیل شدن یک آدم معمولی به جوکر است و بعدا قرار است در فیلمهای آینده به دنبال قصههای وی در شهر گاتهام برای بر هم زدن نظم برود و احتمالا با بتمن مبارزه کند. این برداشت کمی مبهم به نظر میرسید؛ چرا که آرتور فلک آشکارا آدم کودنی بود و نمیتوانست هیچگاه به آن ابرشرور دیوانه تبدیل شود که هوشی سرشار دارد. نقد فیلم «جوکر ۲» یا همان «جوکر: جنون مشترک» را با تکیه بر همین بر هم زدن توقعات مخاطب توسط تاد فیلیپس آغاز میکنیم.
فیلم مرا به دوزخ بکشان یا همان «Drag Me to Hell» در سال ۲۰۰۹ توسط سم ریمی نویسندگی و کارگردانی شد. این پروژه اولین پروژهی ترسناک این کارگردان در بازهای حدود دو دهه بود و همچنین اولین فیلمی بود که پس از پروژه The Gift دیگر دربارهی مرد عنکبوتی محسوب نمیشد. پس از ساختن سه تا از بزرگترین فیلمهای دهه ۲۰۰۰، ریمی میخواست که مقیاس کار خودش را کوچکتر کند و به سبکی رجوع کند که در ابتدا سبب شهرت او به عنوان یک فیلمساز شده بود.
در این مطلب نقد فیلم «ترساننده ۳» (Terrifier 3) را با تمرکز بر تاکید فیلمساز بر ادغام بین کلیشههای مختلف زیرگونههای متفاوت ژانر وحشت را بخوانید.
بدون شک سینمای هالیود بدون جان فورد یک روایت ناقص است. فراتر از این باید گفت، یکی از نامهایی که سینمای کلاسیک با آن شناخته میشود «جان فورد» است.
در این نوشتار نگاهی میکنیم بر اولین فیلم بلند نیکلاس لارسن به نام Mother, Couch که با هنرنمایی ایوان مکگرگور و ریس ایفانز و بر اساس رمانی به همین نام اثر جرکر ویردبورگ توسعه یافته است.
فیلم «Wolfs» کمدی هدر رفتهای است. دو بازیگر نقش اصلی که بهتنهایی میتوانند بار طنز یک اثر سینمایی را به دوش بکشند، اسیر فیلمنامه ضعیف و کارگردانی ضعیفتر «جان واتس» میشوند که او را از سری فیلمهای «مرد عنکبوتی» با بازی «تام هالند» به خاطر داریم.
فیلم Caddo Lake، چیز تازهای برای گفتن ندارد، نه در داستان نه در روایت، به طوری که برجستهترین نکتهی آن، تنها بازی لورن آمبروز در نقش فرعی به شمار میرود. با این حال اگر به فیلمهای سفر یا بهتر بگویم، جابهجایی در زمان علاقهمندید، مخصوصاً اگر فاکتور علمیتخیلی نه بر اساس تکنولوژی، بلکه بر اساس ذات خود طبیعت عمل کند، مطمئناً تماشای این فیلم میتواند سرگرمتان کند. برای باقی تماشاچیان، فیلم نه قصهی جدیدی دارد و نه روایت تازهای، و با همان رویاپردازی در طول روز میتوانید داستانهای تازهتری نسبت به این فیلم خلق کنید.
فیلم سینمایی Venom: The Last Dance نقدهای پایینی از منتقدان دریافت کرده است.
«کیک محبوب من» یک تیزر تبلیغاتی کش آمده است. فیلمی که حتی در انتخاب شخصیت اصلیاش دچار اشتباه فاحش شده است. پیرزنی که به شکلی مفروض احساس تنهایی میکند، با پیرمردی آشنا میشود و در شب وصالشان، مرد بر اثر تداخل دارویی شراب و قرص ویاگرا میمیرد.
فرض کنیم همه عناصری که در فیلم «کیک محبوب من» موجب توقیف آن شده؛ در سینمای ما محلی از اعراب نمیداشت. بر منطق فرض محال لحاظ کنیم. آنگاه در یک فراغبالی ذهن و دور از همه حواشیهای به وجود آمده که در شرح و نقد اثر تاثیر میگذارد؛ به داوری آن بپردازیم.
فیلم The Crow (2024) یک عقبگرد بزرگ نسبت به نسخه اصلی آن در سال ۱۹۹۴ است. «کلاغ» ضعفهای فراوانی در فیلمنامه دارد و تصمیماتی که گرفته شده است باعث شده نه تنها با اثری با کمترین شباهت نسبت به کمیک بوک و فیلم اورجینال روبهرو باشیم که حتی با فیلمی ضعیف طرف باشیم!