نمایش بیپدر به نویسندگی و کارگردانی سیدمحمد مساوات در سالن لبخند در حال اجراست. این نمایش برگرفته از داستان آشنای شنگول، منگول و حبهانگور است ولی با پیکربندی متفاوت. این پیکربندی داستانی به موضوع از خودبیگانگی میپردازد، موضوعی که در چندین وضعیت قابل تعمیم است.
نمايش «نان» ارجاعي هم دارد به «نان و عروسك» پيتر شومان. گو اينكه عروسكهاي شومان قرار است امپراتوري سرمايه را افشا كنند و با ماسكها و ژستها و شيوه جمعي توليد تئاترشان، همچون «نان» يك ضرورت باشند براي امكان احياي امر سياسي آن هم با تاكيد بر رهاييبخشي عروسكها. اما از منظر نصير ملكيجو با توجه بر يادداشتي كه بر اجراي نان نوشته، با آن اختتاميه هراسناك و فاقد اميدورزي - كه در چيدن بلوكهاي آجري در مقابل چشم تماشاگران و ناپديد شدن چشمانداز روبهرو، آشكار ميشود - تئاتر بيش از آنكه يك ضرورت باشد، بهتر آن است كه به كار «خوب» كردن حال و روز مردمان خاورميانه بيايد كه نانشان اين روزها آجر شده. اينجاست كه بهنظر ميآيد تجربهگرايي فرمال نصير ملكيجو، در نمايشهايي چون نان، مسخ، كرگدن، كولا، سفيد برفي و هفت كوتوله در تمناي رسيدن به همين حال خوب باشد و نه بحراني كردن وضعيت موجود.
«عاشقانههای خیابان» به ابتذال کشیدن کارگر است، جایی که بدون گفتن واقعیت دستفروشان، از اسم و رسمشان، طبقه بورژوای تهرانی را ارضا میکنی و گیشهات را پر پول.
نمایش از همان اول تصویری از مقصد ارائه داده و سپس به مسیر رسیدن به آن میپردازد. این نوع پردازش به شکل یک آزمایش روانکاوانه (به شکلی که ما دیدیم) بسیار ضعیف و الکن بوده و از هیچ نظام ساختاری تبعیت نمیکند. سه فرد در سیزده سال پیش جرمی را به اشتباه مرتکب میشوند و تاکنون با عذاب وجدان آن دست و پنجه نرم میکنند. آنها در پی درمان خود در یک آزمایش شرکت میکنند تا شاید دردی از درد آنها را دوا کند.
«آدمها حق دارند زندگی کنند و عاشق شوند» ولی این حق اگر موضوع یک تئاتر تعاملی با درامی در بستر مسائل اجتماعی روز، آن هم در ارتباط با اقشار خاصی چون زنان دستفروش باشد، میتواند روایتی تلختر از آنچه انتظارش را دارید، به شما عرضه کند. نمایش «عاشقانههای خیابان» به کارگردانی شهرام گیلآبادی و نویسندگی مشترک محمد چرمشیر و بهمن عباسپور از همین جنس است.
آریان رضائی در نمایش دروغ هنرمندانه عمل کرده و اجرایی زیبا، دراماتیک، گیرا و تئاتری ارائه داده است.
همانطور که سیزیف برای کیفر فریبکاریش از سوی خدایان محکوم به کاری بیفرجام و بیپایان شد، بازیگران و ستارگان عرصه سینما و تئاتر نیز در روزمرگی و پوچی حیات گرفتار هستند. به عبارتی آنها مجبورند برای خلق اثری جاودانه و نامیرا در چرخه زاییدن و میراندن نقشها غرق و مشقتهای بیشماری را متحمل شوند.
با نیم نگاهی به «نفرین قحطیزدگان» متوجه این موضوع میشویم که تا چه اندازه این متن حتی در فضا و فرهنگ آمریکایی خود نیز سطحی و عقبافتاده است. ماجرای جنگ ویتنام، شعارهای دهان پرکن سیاستمداران بعد از جنگ، بازگشت به دوران طلایی آمریکا و ساختوساز و آبادانی کشور به دست دلالان از جمله موتیفهای اصلی شپارد در این نمایشنامه است.
نمایش «چشم به راه میرغضب» نوشته و کار حسین کیانی در دوشنبههای نقد تئاتر مورد بررسی واقع شد. نمایشی که یک متن و اجرای دگرگون و متفاوت نسبت به «در انتظار گودو»ی ساموئل بکت است و هنوز در آن دو بُعد تراژدی و گروتسک در کنار کمدی نیازمند تقویت هستند و در عین حال بازیگران اجرا را به روانی پیش میبرند.
نمایش نفرین قحطیزدگان یک درام خانوادگی – اجتماعی با پایان تلخ است که اشکان خطیبی اجرایی محتوادار و دیدنی از آن ارائه داده است.
نسخه اولیه پورتال سراسری تولید، ویژه حمایت از تولیدات حرفهای و نیمه حرفهای پس از طی مقدمات اولیه و انتخاب اعضای شوراهای تخصصی تولید،راهاندازی شد.
ساناز بیان با کارگردانی – به معنای دقیق کلمه تئاتریش – موفق میشود بازیگرانش را در نقشهای ویژه خود تثبیت کند و با دادن میدان آزادی دید به مخاطب، او را در ادراک و دریافت مفاهیم مدنظر مختار کند.
«مختلف الاضلاع»، نمایشی که کمی بدبینانه به تاریخ و شخصیتهای مهم آن مینگرد. اثر قصد واکاوی شخصیتهای تاریخی را ندارد اما برایش مساله است که چرا و چگونه به ماندگاری در تاریخ رسیدهاند و چه کردهاند که از آنها یاد میشود. یکی با نمایشنامههایش، یکی با نقاشی، آن یکی با بلاهت و دیگری با دیکتاتوری.
«است» به کارگردانی پرنیا شمس برگزیدهی جشنوارهی دانشجویی امسال و بازنمایی جذاب و مورد مداقهی مفاهیم اجتماعی، با طرح دریکی از نهادهای مستقر در جامعهست که بدون شک با تجربهای ملموس و زیستی، مخاطب را نیز براحتی همراه خود میکند.
کرونوس،نمایشی با ایده ی شکست زمانی و فرجام بشر در سده های آتی ست. و از عامل به خاطر آوردن که مبتنی بر ادراک و شهود ذهنی و یادآوری خاطرات است، وجهی از زمان را به نمایش می گذارد؛ که اگر قادر باشد از تله ی زمانی عبور کند، نجات یافته است.
لیلی عاج قصد دارد برشی از زندگی کارگران کُرد را نشان دهد و ما را به همدلی با آنان دعوت کند؛ اما ابزار او برای این بازنمایی توارثی است که به بخشی از باور عمومی این مرد بدل شده است و گویا قرار نیست شکسته شود.
نمایش «لانه خرگوش» قربانی یک فقدان برنامه است، فقدانی که باید در اجرا نمودار شود. نمایش صباغی ایدههای خوبی برای خوانش متن محبوب لیندزی ابر دارد؛ اما در لانه خرگوش تئاتر شهر حرام میشود.
پتانسیل فرم و میزانسن «است» برای ارائه مطالب مورد نظر خود آنقدر بالاست که در همین حالت تکبعدی خود، مخاطب را خسته نکرده و موجبات آزارش را فراهم نمیآورد. از آن جا که نمایشنامه برای اجرای بدین صورت نمایش به نگارش درآمده، هوشمندی خاصی را در ساختار خود رعایت کرده است. مدرسهای را تصور کنید که فقط در آن دانشآموزان حضور دارند و نه معلمی هست و نه مدیر و نه حتی ناظمی. اما این حضور تنها به شکل فیزیکی غایب است و تحکم و جبرشان پابرجاست. این اختیار هوشمندانه، خشونت ظریفی که در رفتار دبیران وجود دارد را به شکلی زیرکانه نمایش میدهد و قطعا جذابش میکند اما به هیچوجه کنش نمیسازد.
نمایش آپرکات در این اوضاع نابسامان اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی ایران میتواند ترزیق کننده امید به جامعه به ویژه زنان ایران باشد.
حسن معجوني از چارچوب مفهومي اين نمايشنامه به جامعه معاصر ايران پل ميزند. او با هوشمندي، به همراه دراماتورژي جالب توجه مهدى چاكرى، موقعيتها، ديالوگها، شخصيتها و كنايههايي را بيان ميكند كه به طور مستقيم به تماشاگر ايراني مربوط ميشود.
وقتي غمي نباشد لابد ماتمي هم نيست و سوگواري بيمعناست. اما حداقل ميتوان به ميانجي مرگ مادر، بار ديگر در كنار هم قرار گرفت و خانواده شد. در يكي از همان خانههايي كه يادآور سليقه، ذوق و زيباشناسي دهه هفتاد شمسي است. خانههايي مملو از چيزهاي سرد.