«آبادان يازده 60 » از سوژه نوين و جذابي برخوردار است. همانند فيلم هاي؛ روزهاي زندگي (پرويز شيخ طادي) و جنگ نفتكشها (محمد بزرگنيا) اين نكته را يادآور ميشود كه تنها نيروهاي مسلح ايران نبودند كه در برابر متجاوزان ايستادند و پزشكان، مهندسان، هنرمندان، خبرنگاران و... در جنگ هشت ساله به زيبايي و بدون ادعا و سهمخواهي به وظيفه مليشان عمل كردند.
«آشيانه» فيلم قوي و پيچيدهاي است كه در نگاه اول، فقط داستان زندگي خانوادهاي است كه در محيط جديد زندگي، چيزي را كه دوست دارند پيدا نميكنند و روز به روز در انزواي فزاينده فرو ميروند. فضايي حاكي از دورماندههايي عميقتر و مخوفتر از آنچه ما به واقع با آن مواجه هستيم و به نوعي ابقا و انباشت گذشته در حال.
جزئیات و توجه به آن ها از مولفه های همیشگی آثار بهرام بهرامیان است. این توجه به جزئیات حالا و در «پریناز» نیز به کارش آمده است و برخی ظرایف و ریزه کاری های به بار نشسته ی فیلم حاصل همین نکته بینی و نکته سنجی او هستند.
«گیلدا» در اجرا فیلم تمیز و شسته رفته ای است. زوایای نامتعارف دوربین و قاب هایی که گاه غافلگیرکننده می شوند، همچنین اهمیت کنتراست نورها و بهره گیری از تونالیته های رنگی خاصی در برخی صحنه ها که به نحوی تداعی کننده ی همان فضای جریان سیال ذهن هستند از انتخاب های درست دو کارگردان فیلم است.
هيچ چيز در اين ميان جدي نيست، نه مرگ و نه زندگي، نه دغدغه محيط زيست، نه ازدواج، نه دوستي، نه زيستن در هر شرايطي و نه حتي خود آدمها كه نه خودشان را جدي ميگيرند و نه آدمهاي اطرافشان را.
لتیان باران کم جان بهاری بود که با بر آمدن خورشید و رنگین کمان از آن نامی و یادی بر جای نمی ماند با این همه نامهای بزرگ که خود بسان سدی قوی در سینمای ایران هستند.
اکران فیلم سینمایی «آبادان یازده ۶۰» به کارگردانی مهرداد خوشبخت و تهیه کنندگی حسن کلامی از چهارشنبه ۲۶ شهریور در سینماهای سراسر کشور آغاز شد. اثری با مضمون دفاع مقدس که به دلیل قصه گویی درست و همچنین استفاده از بازیگران یکدست مورد اقبال اهالی رسانه و مخاطبان قرار گرفت.
فيلم نه شروع جذاب و نه پايان تكاندهندهاي دارد و نه تماشاگرش را به جايي ميرساند. وقتي هم فيلم تمام ميشود هيچ چيزي دست تماشاگر را نميگيرد.
فیلم سینمایی «روزهای نارنجی» به کارگردانی «آرش لاهوتی» از چهارشنبه وارد چرخه اکران سینماها شده و تاکنون فروشی معادل چهل و دو میلیون تومان را برای خود به ثبت رسانده است.
آيا «در سكوت» قرباني سرعت در توليد شده است؟ توضيحات ژرژ هاشمزاده در همان نشست نقد و بررسي نشانههايي از اين دارد كه گويا «در سكوت» در يك زمان كوتاه ممكن و در يك پيشامد استثنايي توليد شده است. مدت زماني كه كارگردان فرصت چنداني براي تصميمگيري درباره جزييات فيلمنامه و توليد را نداشته.
كن لوچ تلاش ميكند با به تصوير كشيدن مشكلات معيشتي و اقتصادي و فشردگي كار و كمبود وقت براي خانواده و پشت كردن به فرديت اشخاص درگير در اين طبقه، بازتابي روشن و بدون تمارض از جوامع كلانشهري ارايه دهد.
براي فيگور جهانوطني چون ايليا سليمان كه تلاش دارد از طريق ساختن فيلمي در رابطه با فلسطين، خشونت فراگير جهان معاصر را بازتاب دهد اين غرب رويايي، بودجه و امكانات چنداني در اختيار او قرار نميدهد.
آيا فتح جوايز بينالمللي براي نگاه نو به سينماي بدنه ايران ملاك مهمتر كارگردان و تهيهكننده محترم اثر بوده يا بهانههاي واهي آنها بعد از 3 سال عرضه آن در روزهاي نااميدي مردم در دوران تورم اقتصادي و پاندمي كرونا و بيات شدن بخش مهمي از محتواي فيلم شان؟
بی حسی موضعی شاید در نگاه اول مسخره و خنده آور باشد، خنده ای که حتی گاهی به نظر پوچ و احمقانه می آید. اما در لایه های زیرین خود درکی عمیق از انسان امروز و رابطه با خویش و دنیای اطرافش را به نمایش می گذارد و مخاطب اهل تفکر را وادار به اندیشیدن می کند. فیلمی شریف که با دیدنش لحظاتی مفرح را نیز می شود تجربه کرد.
«بنفشۀ آفریقایی» به دلیل قصۀ تازه و جالبی که تعریف میکند و بیشباهتیاش به سینمای گیشه و تکرارنکردن مداوم تولیدات سینمای ایران، فیلم قابل دفاعی است که پس از مدتها مخاطب را به دیدن قصهای دعوت میکند که پیش از این مطرح نشده است.
در طول این مستند مدام به چهرههای آشنای سینمای ایران برمیخوریم که اغلب بار اول نامشان را از تیتراژی منتخب از یکی از آثارشان میخوانیم و معمولا بعد از آن، تیتراژی را میبینیم (و میشنویم) که یا، به آن علاقه دارند، یا از جنبه زیباییشناسانه بررسیاش میکنند.
دومین اثر مونا زندی به تهیه کنندگی علیرضا شجاع نوری، یک درام عاشقانه و روانشناسانه است. در این فیلم سعی شده تا سه عنصر عشق، اخلاق و انسانیت در جزئیات و کلیات روایت مورد توجه قرار گیرد. نمودِ آن را می توان در چگونگی شکل گیری روابط میان کاراکترها و پیشامدها به وضوح رویت کرد.
نشست نقد و بررسی فیلم سینمایی «دشت خاموش» به کارگردانی احمد بهرامی با حضور عوامل این فیلم در موزه سینما برگزار شد.
موزه سینمای ایران میزبان عوامل و بازیگران فیلم «دشت خاموش» برنده جایزه بهترین فیلم بخش افقهای جشنواره فیلم ونیز می شود.
«خط باریک قرمز» موضوعی را دنبال میکند که مسئله روز همه جوامع است. فیلم ما را با آدمها و موقعیتهایی روبرو میکند که در جامعه به راحتی به آن دسترسی نداریم. شرح وقایع و حوادث از زبان آنها حتما پندآموز است.
علی تیموری کارگردان فیلم سینمایی "لتیان" گفت: من دوست نداشتم مخاطب را غافلگیر کنم. فیلم در روند روایت قصه، به مرحلهای رسید که گروهی از مخاطبان واقعا در تقابل با قتل پایان فیلم قانع میشوند.
فضای بصری «حمال طلا»، بیان زیباشناسانه سازمندی را پیروی نمیکند و شیوهپردازی کارگردان در میزانسنهای مختلف، رنگ ویژه و منحصربهفردی به لحن او در اجرای فیلمنامه نمیدهد. بنابراین نمیشود روبنای ظاهری اثر را مبنای تحلیل فیلم در بازگویی قصه «کارگران در سیاهی دستوپا میزنند» قرار داد.
با رونمایی از «خورشید» مجید مجیدی در جشنواره ونیز، منتقدان سینمایی درباره آن دست به قلم شدهاند؛ یکی از اولین این نقدها را منتقد «ایندی وایر» نوشت و فیلم مجیدی را هیجانانگیز توصیف کرد.
فیلم سینمایی «رادیواکتیو» از جمله آثاری بود که در سینمای پساکرونا و بعد از بازگشایی سالنهای سینما راهی هالیوود شد اما با وجود نقدهای مثبت منتقدان در حضورهای جشنواره ای خود با بازخورد منفی از سوی کاربران روبرو شده است، فیلمی بیوگرافیک که تاکنون فروش خوبی هم نداشته است.
«صدای انسانی» به کارگردانی پدرو آلمودوار با وجود اینکه فیلمی کوتاه در بخش خارج از مسابقه جشنوارهی ونیز ۲۰۲۰ است، اما یکی از مهمترین آثار حاضر در این رویداد به شمار میرود و حالا نخستین بررسیها و نقدهای این فیلم منتشر شده است.
این زنی که میتواند انقلابی را در زندگیاش صورت دهد، چگونه است که این همه سال کاری نکرده که خودش را از زیر سایه دهشتناک مردش نجات دهد؟ او که خوب میداند بدون مرد چگونه از پس خیلی از کارهای سخت برآید. این پرسشی اساسی است که فیلم نتوانسته به آن جواب دهد.
اینکه چرا فیلم «یلدا» در داخل ایران با انتقادهای فراوان و خارج از مرزهای این سرزمین با ستایش منتقدان مواجه شده، از اتفاقات عجیبی است که فقط در سینمای ما میتواند رخ دهد
نظرات منتقدان درباره فیلم سینمایی «انگاشته» جدیدترین اثر کریستوفر نولان منتشر شده و بررسی نوشتههایی که به نقد فیلم انگاشته پرداختهاند نشان میدهد گرچه یک رضایت عمومی از فیلم وجود داشته اما از نگاه منتقدان با یک شاهکار یا حتی فیلمی در میان بهترین آثار نولان طرف نیستیم.
بازي درخشان و حسي ويلم دافو در نقش ونسان ونگوگ در كنار زوج هنري خود اسكار آيزاك در نقش پل گوگن و تعارض زيستي و ديالوگمحوري، آنها را تا جايي پيش ميبرد كه عمده پرده دوم فيلم و روياروييهاي آنان را بر اساس جدلهاي ايدئولوگ محور در بر ميگيرد.
اثر درخشان الخاندرو گونسالس اینیاریتو کارگردان مکزیکی، درام تاثیرگذاری است که تماشاگر را به شکل ویژهای درگیر میکند و خالقش همچون یک شکارچی افکار، اجازه فاصله گرفتن از داستان را به مخاطب نمیدهد و درام را تا منتهی الیه مورد انتظار مشکل پسندترین تماشاگران و منتقدین، به سمت کمال سوق میدهد.
«جايی برای فرشته ها نيست» بيش از آنكه به تعاريف قديمي مستند نزديك باشد و تلاش كند تا درباره موضوعات مطروحه توضيح دهد يا چيزي به بيننده بياموزد، بيشتر پيروي نگاه تازه به مستند به عنوان ابزار قصهگويي و فرمي از روايت است.
بيشك حمال طلا به حد كارِ «گُله» خوش ساخت نيست و پايانش به شوخي ميزند اما از پس استعارههاش برآمده. زنده است. هر چند ميزان زيادي صرف اضافات شده- سعي در تلطيف آنچه ميگويد، دارد! و خب نميشود!
«هفت و نیم» از آن فیلمهای بدی است که در بهترین حالت به آن صفت شریف میدهند برای اینکه سازندهاش دغدغهمند است. متاسفانه از آنجایی که دغدغهی کارگردان سمت و سوی اشتباهی دارد نمیشود خیلی روی شرافت فیلم اصرار کرد.
تصور كنيد فرصتي به شما دست داده است تا فيلمي بسازيد كه هم مدعي باشد، حرفي براي گفتن داشته باشد و هم دلتان بخواهد اصلا حرفي براي گفتن نداشته باشد. راهكار شما براي ساختن چنين فيلمي چيست؟ اگر دوست داريد راهي براي چنين پارادوكسي بيابيد حتما به سراغ فرمول فيلمهايي برويد كه «شكار» اثر كرگ زوبل يكي از آنهاست.
گوين راثري در فيلم آرشيو دنياي برزخي جالبي خلق كرده است؛ خانهاي مهيب و رباتگونه كه به وسيله پلي محرك از دنياي زندهها جدا شده، پل جداكنندهاي كه يادآور برزخ است، فضايي گرفته، پوشيده از درختاني خشك پوشيده از برف، لوكيشني متناسب با روحيات و شخصيت آدمِ قصه
فیلم سینمایی «تیغ و ترمه» به کارگردانی کیومرث پوراحمد این روزها وارد شبکه نمایش خانگی شده است، این فیلم که در رونمایی خود در جشنواره فیلم فجر با نقدهای نسبتا منفی روبرو شد شانس خود را در این مدیوم جستجو می کند.
در فيلم پسر كشي- كه ايده اوليه آن سالها پيش، از سرنوشتِ يك بيمار واقعي به ذهن فيلمساز آمده- قرار است تعليق مهمترين دليل كشش دروني و پويايي قصه باشد اما از آنجايي كه هيچكدام از آدمهاي فيلم همچون فيلمِ قبلي كريمي (كمدي انساني) اسم و شناسنامه معلومي ندارند، به جاي تمركز بر فراز و فرودهاي عاطفي شخصيتها و نزديك شدن به جهان آنها، بر چگونگي زيستشان و حوادثي كه برايشان در گذشته رخ داده تمركز ميشود.
اثر تحسین شده جیم جارموش، یکی از آثار کالت سینما محسوب میشود که نگاه متفاوتی از سینمای وسترن و جنایی را با خود به همراه آورده است؛ تصویری که به خوبی امضای جارموش را به عنوان یک کارگردان مولف به نمایش میگذارد.
کریمی سعی کرده در این سال ها به آثارش لایه ای از فلسفه دهد و در کنار همکاری با ستاره های سینمای ایران نظیر بهرام رادان، مهتاب کرامتی و… و انتخاب سوژه هایی متفاوت با سوژه فیلم های آپارتمانی، اثری متفاوت در سینمای ایران را ثبت کند. او این بار نیز مانند فیلم «کمدی انسانی» مخاطب را ناامید می کند.
فیلم سینمایی «کشتارگاه» در عمل چهارمین فیلم عباس امینی در مقام کارگردان پس از فیلمهای «والدراما»، «هندی و هرمز» و «من اینجا هستم» است؛ هرچند با توجه به آنکه فیلمهای پیشین امینی با پروانه ویدیویی تولید شده، از نظر ساختار اداری سینمای ایران، او فیلماولی محسوب میشود!
روایت «شنای پروانه» که تأکید مستقیمی بر ویژگیهای رفتاری حاشیهنشینان تهران دارد، خواسته یا ناخواسته به تفکیک پایگاه اجتماعی شهروندان به «جنوبشهریها» و «بالایشهریها» دامن میزند.
نقش صفيياري براي «خون شد» كمتر از خود كيميايي نيست. گويي كه گمشده سالهاي سال فيلمهاي او در اينجا پيدا شده است.
مسائلی که پیش از این، به عنوان آسیبهای فیلمنامهی “جهان با من برقص” مطرح شد، عموماً با تدبیری در کارگردانی، به نوعی پوشانده شدهاند. اما بزرگترین مسالهی فیلم که از همان پلان اول هم با آن مواجه هستیم، نامشخص بودن راوی فیلم است.
امیر تراژدی از زندگی و احوالات جوانانِ تلخ امروز است. شروع گسسته و مُبهمش مقدمه ای است بر پایان مخدوش و تلخ آن.
«آلفاویل: یک ماجرای عجیب لمی کوشن / Alphaville: Une étrange aventure de Lemmy Caution» یکی از آثار شاخص و مهم موج نوی سینمای فرانسه است که ایدههای مطرح در تئوریهای مربوط به این سبک از فیلمسازی را به خوبی بازنمایی میکند.
«حكايت دريا» فرصتي است براي بررسي واژه نامعين «سينماي روشنفكري» كه كموبيش بيمعني مانده است. از آنجا كه همه چيز در «حكايت دريا» بد اجرا ميشود شايد مطالعه نشانههاي كليشهاي فيلم فرصتي را بر مطالعه اين پديده فراهم سازد تا شايد بتوان از دل اين نشانهها معنايي براي اين واژه يافت.
آخرین ساخته بهمن فرمانآرا به موضوعاتي در جهان ذهني و رفتاري مردان نگاه دارد كه بيشتر اوقات از ديد زنان مسائل بحثبرانگيز، حساس و پرسشهاي ملتهبي بودهاند.
فیلم اگر به دست سینماگر باتجربه و صاحب جهانبینی و جسوری نوشته و ساخته شده بود، از شرح وقایع گذر کرده و ریشههای پیوند میان لمپنها را واکاوی میکرد. میتوانست به حضور مداوم اوباش از منظر اجتماعی بنگرد و حتی کنش شخصیت مرکزی را به بنبستی بزرگتر از خردهحسابهای شخصی بکشاند.
جنوب شهری که پدران و مادران ما در آن بزرگ شدند، شکل و شمایل دیگری داشت. جوانهای امروزی آن فضا را خیلی نمیشناسند و شاید همین عدم شناخت کافی از فضای جنوب شهر باعث میشود برخی فیلمسازان جوان در پرداخت فضا و روابط آدمها خیلی موفق نباشند و همهچیز مصنوعی جلوه کند».
چگونه میتوان پذیرفت این حجم از اشتباه و سطحینگری در یک فیلم کنار هم قرار بگیرند و در نهایت این اثر مورد تایید باشد و اجازهی اکران بگیرد. فیلمی که نه حرفش مشخص است، نه حتی یک قاب درست تحویل مخاطب میدهد.