نمایش «زندانی در دانمارک» به کارگردانی محمد مساوات، خوانشی جسورانه و پستدراماتیک از «هملت» شکسپیر است که به جای وفاداری به متن اصلی، بر واسازی رویداد اجرایی تمرکز دارد. در این اثر، شبح هملت از تابوت تاریکی برمیخیزد تا در جهانی از فساد و تباهی، مخاطب را به رویارویی با «امر واقعی» دعوت کند و با دستکاری لذت تئاتری سنتی، تجربهای متفاوت رقم بزند.
"مرثیهای برای مرگ یک دختر" سعی دارد که وجوه تراژیک و جنون ناشی از تجاورز را جایگزین وجه سیاسی "دوشیزه و مرگ" آریل دورفمن کند.
«زهرماری» شبیه به سنت نوشتاری اسماعیل خلج، علیرضا نادری و آن فرم اجرائی است که بهترین شیوه بازنمایی فقر و مناسبات آن را در رئالیسم تمامعیار میبیند. اغلب فقر به تخیلزدایی از ذهن دامن زده و خشونت را شدت میبخشد. در نبودِ آرمان جمعی مردمان مصیبتزده، از مهلکه جستنهای فردی است که اهمیت مییابد. «زهرماری» بر همین غیاب آرمانگرایی و برآمدن فردگرایی مفرط و سترون اشاره دارد. هرکس میخواهد گلیم خود را از آب بیرون کشد و به گوشهای امن پناه ببرد.
آمادئوس، به کارگردانی جواد مولانیا، نمایشی است که به نظر میرسد از امکانات و دستمایههای بالقوه مستتر در متن پیتر شفر، از جمله رویکرد حماسی-تراژیک، جدلی، نقد قدرت، انرژی دراماتیک موسیقیایی و.. بهره قابل توجهی در اجرا نبرده است و به دلیل رویکرد گاه سرسری و حتی میانمایه نسبت به مضامین و نیز شیوهی طراحیها، امکان تاثیریگذاری عمیق و چندجانبه را در جلوههای نمایشی آن محدود نموده است.
نمایش نظام آباد یک روایت تلخ توام با طنزهای ظریف و کوتاه خود و صرفن این ویژگی های زبانی و شخصیتی نیست بل که روایتی واقعی از داستان آدم ها و زندگی های عادی و البته تراژیکی است که به خوبی کنه شخصیت و زندگی آن ها را نشان می دهد که شاید بسیاری از ما هر روزه آن ها را می بینیم یا درباره ی شان می شنویم.
نمایش «مرزداران» معطوف است به یکی از بحرانیترین مرزهای سیاسی تمام این سالها. مرز ایران و افغانستان، نزدیک شهر تایباد، گرفتار بادهای صد و بیست روزه، ترانزیت مواد مخدر و تغییرات اقلیمی. منطقهای محصور میان بیابان، با چشماندازهای زیبا و البته تجارت پرسود مواد مخدر و گرفتار در چنبره فقر ساختاری مردمانش. جایی که فراموشی و آوارگی بیش از همه جا فراگیر شده است.
حمیدرضا شعیری، استاد معناشناسی دانشگاه تربیتمدرس طی یادداشتی به نمایش «آمادئوس» پرداخت
اگر بخواهم بدون مقدمه و حرف پیش، در مورد نمایش آمادئوس نظر بدهم باید بگویم آمادئوس نمایش بدی است. از آن نمایشهایی که بد بودنش اصولی است و گزینهی مناسبی برای اساتید دانشگاهی رشتهی نمایش است که ساعتها بخواهند در موردش توضیح بدهند و بگویند به چه دلایلی یک نمایش بد خواهد بود. البته من نه استاد نمایش هستم و نه قصد اظهار فضل به خوانندگان این نقد را دارم. به همین دلیل تنها از منظر نشانهشناسی تئاتر ارزشگذاریام را توضیح خواهم داد.
من این یادداشت را به این اختصاص دادهام که نشان دهم حذفیات در حال اجرا در تئاتر مستقل، با حذفیات اجراشده در سالن چهارسو چه تفاوتی دارد و نشان بدهم چگونه «حذفیات» با یکسری حذفیات ساده در اجرای اخیر نسبت به اجرای قبلی، از ویژگیهای شایان تأملش فاصله گرفته و به اثری کلیشهای بدل شده است.
نمایش «مرزداران» تجربهایست آبرومند از یک اجرای شریف دانشجویی. متین است و ملیح. متعالی نیست اما از ابتذالنمایی برخی تئاتریها نیز فرسنگها فاصله دارد. به عنوان مخاطب میتوان دریافت که رهجوی و ملکی دغدغه درام دارند و تلاش میکنند که بر تکنیک مسلط شده و اثری سر و شکلدار به تماشاگر ارائه دهند. هرچند این مهم به شکلی دست و پا شکسته به سرانجام میرسد اما با توجه به تجربه کمی که دارند، این مساله قابل اغماض است.
«شیطونی»، نمایشی است که بر خلاف طراحی ظاهرا مبتکر و جستجوگرایانهاش به لحاظ محتوایی، بسیار واپسگرا و متصلب مینماید. این نمایش به طور مینیمال و کنایهآمیزی، بازتولید تمامعیار از مناسبات و انگارههای مردسالارانه فیلمفارسی تبهکارانهی معاصرشدهای است که در سینمای امروز ایران نیز بعضا در شکلهای مختلف بازتولید میشود و علیرغم رویکرد گاه گنگ و فرصتطلبانه سازندگانش نسبت به معضلات اجتماعی طرح شده، با اقبال عمومی نیز مواجه شده است.
مشکل آنجا گریبان خلاقیت گروه نمایش مونوشورایی را میگیرد که این تکصدایی مردانه با مسخره کردنی که در بالا اشاره کردیم ادغام میشود. در صحنهای که مانی، مهرداد را به خانهاش دعوت کرده است تا با او در مورد معصومه حرف بزند، جوکر از مخاطبان دعوت میکند تا در این بحران راهکاری ارائه دهند.
نوشتن در مورد نمایشی که بعد از دوبار به صحنه رفتن، بار دیگر برای بار سوم روی صحنه است و همچنان مخاطبان پر و پا قرصی دارد و نقدهای بسیار مثبت و پرشوری دربارهاش نوشتهاند کار سختی است. نمایش فهرست که این روزها با نام فهرست مردگان در حال اجراست، نمایش تحسینشده و پر مخاطبی است که مدافعان بسیاری دارد. اما سعی شده است که بیطرفانه نمایش را دوباره بررسی کنم و امید دارم تا اندکی توجه شما را برای تامل دوباره بر آن جلب کنم.
نهمین نشست نقد صحنه با حضور افشین هاشمی، گلاب آدینه، مونا فرجاد، ریحانه سلامت، محمدرضا مالکی، علیرضا ناصحی، رضا آشفته، بهزاد صدیقی و گروه موسیقی ول شدگان و با همکاری موسسه ی افرامانا عصر روز شنبه پنجم اسفندماه 96 در سالن ذوالفقاری فرهنگسرای ارسباران برگزار شد.
درامی با ساختار محکم و منسجم، تعداد کم شخصیتها، کم هزینه بودن دکور، تناسب متن با محل اجرا و ... از جمله دلایلی هستند که کارگردان را برای انتخاب یک متن مجاب میکنند. اما به واقع همین مقدار دلایل برای انتخاب یک متن کافیست؟
تفاوتی مهم میان بندبازی کردن و کارگردانی وجود دارد و آن این که بندباز نسبت به خود مسئول است و کارگردان نسبت به مخاطب. و چه گرانمایه است کارگردانی که چنین مسئولیتی را با جان و دل میپذیرد و با همه دردهایی که در نهاد خویش دارد، از این بندِ لغزان و لرزان عبور کرده و شرف و آبرویش را از دستان قدرشناس و ارزشسازِ مخاطب خود طلب میکند. اما در این مسیر کسانی هم هستند که قاعده بازی را عوض کرده، بند روی زمین میگذارند و با چشمانی بسته از رویش رد میشوند و زیرزیرکی خودشان را بندباز ماهر جا میزنند.
تئاتر زباله با این توضیحات شروع میشود. زمانی که میگویم شروع میشود منظورم دیدن تبلیغ یک اثر است. از نظر من از لحظهای که شما تبلیغات یک نمایش را در رسانهها میبینید، آن نمایش برای شما شروع میشود. این شروع میتواند با بیتوجهی شما همانجا تمام شود و یا به همت شما برای حضور در محل اجرا ادامه پیدا کند.
«سویکابوی»، درباره چند مرد ایرانی است که به تایلند سفر کردهاند و در هتل ارزانقیمتی در حوالی خیابان معروف سویکابوی، بانکوک اقامت دارند. ظاهرا قرار است به واسطه طرح داستان هریک و جدال برخی از آنها با یکدیگر، بخشی از مسائل و مشکلات مربوط به گروههایی از جامعهی ایرانی با چاشنی مطایبه به نمایندگی آنها بازگو شود.
نمایش «درنیومده» درباره چیست؟ درباره رازهای چند جوان است؟ درباره عصیان بازیگران نسبت به هم در جهت بهتر دیده شدن روی صحنه نمایش است؟ یا که در نگاهی کلیتر درباره سرگشتگی نسل امروز است که نمیداند چه میکند، چه میخواهد و به کدام سمت و سو میرود؟ نداشتن پاسخ شفاف از سوی اثر برای این سوالات اولین و مهمترین مشکل نمایش «درنیومده» است.
نمایش جنگ کثیف درگیر کلیشههای تئاتری امروز است. مسئلهاش بیشتر از آنکه جهانی و عام باشد، عقیم است چرا که حتی نشانههای خودش مانند مظلوم و ظالم را هم بیاثر میکند. فضایش بسیار احساسی است. برای مثال بازجویان یک عروسک بزرگ را به جای همسر مرد بازداشتشده به او قالب میکنند و او با گذشت یک صحنه با عروسک اخت میشود. اما چرا چنین اثری باید با افتخار لقب سیاسی به خود دهد؟
«باورپذیری ، خلاقیت و شگفتی» از یونان باستان تا امروز در زمرهی اصلهای تئاتر تجربی و علمی بوده است. باورپذیری در نتیجهی همذاتپنداری با تماشاگر ایجاد میشود که این همذاتپنداری چونان برخی آثار مدرن میتواند احساسی هم نباشد و با قراردادها به باور برسد اما هر چه هست نیازمند تجربه و ممارست بسیار بازیگر است تا با ابزارهای گوناگون خود که مهمترینش دربدن اوست به باور تماشاگر برسد.