مرگ یکی از درون مایه های جدی کارهای هنرمند است . شخصیت آثار برتر او بیشتر با مرگ دست و پنجه نرم می کنند . گاهی هم با مرگ شوخی شان می گیرد . مرد عوضی ، مومبابی ، زیرتیغ به نوعی با مفهوم مرگ و نگرانی از مرگ جلو می روند . بیشتر از مرگ ، فانتزی است که ذهن محمدرضا هنرمند را درگیر کرده است. پس در سینمای او مرگ بعلاوه فانتزی باید حاصل جمع تازه ای داشته باشد .
«ناگهان درخت» فیلمی است که به همان سبک و سیاق فیلم قبلی صفی یزدانیان ساخته شده است. فیلمی مملو از شعر، رنگ، نوستالژی و قاب بندی های زیبایی که بیشتر به تابلوی نقاشی می مانند تا فیلم.
تیغ و ترمه را میتوان اقتباسی ناموفق از رمان «کی از این چرخ فلک پیاده میشوم» اثر گلرنگ رنجبر عنوان کرد.
دفاع از حقوق زنان مسئله اغلب فیلمهای جشنواره امسال است و متاسفانه اغلب فیلمسازان مرد حتی به نوعی زن ذلیلی و حمایت از جامعه نسوان بدون درک و دریافت اجتماعی عمیق از جامعه بانوان و دختر جوان مشغول هستند.
در مواجه با فیلمهایی با مضمون قصاص، یا قتل متوفی دیده میشود، یا اعدام کردن قاتل یا درد و رنج خانوادههایی که قصد گرفتن رضایت را دارند. هر سه وضعیت رنجآور است.
پادزهر اولین فیلم جواد رضویان است که به اکران وشرکت در مسابقه فیلم های فجر رسیده است. پی رنگ اصلی فیلم روایتی یک خطی وساده از تحول شخصیتی آدم هاست.اما در کنار این پی رنگ ،مخاطب شاهد خرده پی رنگ های متعددی با گرایش های واقعی وطنز است که اندازه های اثر را کمی متفاوت تر از نمونه های مشابه آن ساخته است.
در میان فیلم های جشنواره که تاکنون به نمایش درآمده اند باید حساب فیلم غلامرضا تختی را جدا کرد. اثری که راوی زندگی جهان پهلوان تختی است. فیلم جسور است و در همان ابتدای راه تکلیفش را با مخاطب روشن می کند و سکانس ابتدایی تا انتها مخاطب را پای فیلم مینشاند.
بنفشه آفریقایی» جدیدترین ساخته ی مونا زندی حقیقی، فیلمی بی ادعا و خوش ساخت است که ایده ی مرکزی جالب توجهی دارد. زندی حقیقی به عنوان یک فیلمساز زن، از احساسات ناب زنانه خود بهره برده است تا درامی را شکل دهد که به لحاظ احساسی بی سانسور باشد و عواطف انسانی را به شکلی قیچی نشده و خالص بر مخاطب نمایان سازد.
روایت پلیسی که به فیلم الصاق میشود، غلط املایی روایی فیلمساز است. چهل سالگی و این فیلم ثابت میکند که رئیسیان دریافت دقیقی از نحوه دخالت پلیس و دستگاه قضایی در پروندههای مختلف ندارد.
رسول صدر عاملی بعد از ۹ سال دوباره فیلم ساخت اما انگار در گذشته فیلمسازی خود جا مانده است.
«معکوس» خروج نسبتاً موفقیتآمیز پسر از زیر سایه پدر است و شروع قابل قبولی در کارنامه فیلمسازی پولاد کیمیایی به شمار میآید
صدرعاملی با «سال دوم دانشکده من» نشان میدهد که درک درستی از روابط نسل جوان به خصوص در حوزه زنان و دختران جوان دارد و این درک با ورود و تولد نسل جدید بهروز میشود.
پوراحمد یک قصهگوی کلاسیک است و بهتر است به جایی بازگردد که در آن استاد است.
قدرت کارگردانی اسعدی هم نمیتواند، ضعفهای فیلمنامه را بپوشاند. اگر لایههای روایی فیلم را رج بزنیم و بکشافیم چندین مورد در محتوای فیلم قابل ارزیابی است.
«قانون مورفي» مصداق بارز تکچشم در شهر کورهاست و اين نميدانم تعريف است يا تحقير؛ اما ميشود اينگونه آغازيد که فيلم در ميان کمديهاي «بفروش» اين سالها، کمتر لودگي و بيشتر تلاش در راستای سينمايي تمامسرگرمي است و استراتژياش ديوانهبازي در راستاي «سرکاري»هاي هوشمندانه و آغازش نهچندان بد.
پيمان معادي در دومين فيلم خود «بمب، يک عاشقانه» باز هم روابط انساني را نشانه ميگيرد و در فضا و اتمسفري وسيعتر به آن ميپردازد. عشق روايت جذابي است که در خلال ويراني و بمباران، عاشقانه بمب را ميسازد.
«درساژ» یک درام روانکاوانه با تمرکز بر رفتارشناسی نسل نوجوان امروز با مختصاتی شناسنامه دار است. ویژگی که اهمیت این فیلم آسیب شناسنامه را دوچندان می کند.
قانون مورفی تا ده دقیقه اول هم نشانه های همان کارگردان سرکش فیلم «نگار» را دارد، ولی بعد از ده دقیقه تا لایه های زیرین فاجعه در دم دستی بودن پیش می رود تا جایی که فکر می کنی رسمن دست ات انداخته اند.
آيا جهان سينمايي روحالله حجازي در واپسين ساختهاش توانسته است بر فراز جهانِ تاريك حقيقتها چراغي بيفروزد تا زير روشناييهايش، حقيقت جهانِ تاريك شده كودكان، قضاوتها، ازدواج و...را مشاهده كنيم؟ فيلم «اتاق تاريك» در مسير بازگويي روايتِ خود، ايماژهاي بصري فراوان و همراه با آن ديالوگهاي نسبتا طولاني را به كار ميبرد تا به سبب بهرهگيري از آنها ساختار روايت را با موضوعات بسيار جنجالي مانند قضاوت احساسي ما، ناسازگاريهاي همسران و تحمل مشقتبار مشكلات كودكان در هم آميزد
اغلب کنشگران حوزه نقد، نسبت به آخرین فیلم به نمایش درآمده کمال تبریزی، موضع تندی اتخاذ کردهاند و تمامی کنشگران، خاستگاه روشنفکری دارند.
«سرو زير آب» بهعنوان ششمين و آخرين ساخته سينمايي محمدعلي باشهآهنگر، نشان ميدهد که فيلمساز 56 ساله خوزستاني که بهواسطه تعلقش به اين خطه، منطقا از جنگ و تبعات آن درک و دريافتي عميق و ملموس دارد، همچنان به تداوم مسيري ميانديشد که نزديک به دو دهه پيش آن را استارت زده است.
«آستيگمات» فيلم مجيدرضا مصطفوي در اين آشفتهبازار كه فيلمها يا كمدي تجارياند يا ملودرام آپارتماني، يك فيلم استاندارد و بيادعاست. نكته مهم اين فيلم ايده، شكلگيري قصه و تبديل آن به فيلمنامه است. مصطفوي كه خود به همراه همكارش فيلمنامه را نوشته، قطعا ميدانسته قرار است كه يك فيلم ملودرام اجتماعي بسازد به همين جهت در قالب ژانر بسترسازي مناسبي براي بازگويي شرايط بحراني يك خانواده انجام شده، از سوي ديگر فيلمساز با تمركز در به وجودآوري لحظات رئاليستي كوشش فراواني كرده و توانسته به درستي به مسائل بحراني و بغرنج يك خانواده بپردازد.
در زمانهاي كه قريب به اتفاق فيلمهاي روي پرده از كمترين خلاقيت بصري برخوردار هستند و اغلب داستانها موضوعاتي تكراري با انبوهي از بازيهاي نچسب و تصنعي دارند، تماشاي «مغزهاي كوچك زنگزده» هيجاني به مخاطب منتقل ميكند كه تا ساعتها در ذهن و ضميرش باقي ميماند. اما همانطور كه براي تماشاي يك تابلوي زيبا و شاهكار هنري معمولا چند قدمي از آن فاصله ميگيريم تا از دور ابعاد مختلف آن توجهمان را جلب كند، بد نيست فيلمها را هم از منظري دورتر ببينيم تا به تحليل و آناليز بهتري دست يابيم.
«خوک» ملامت فیلمهای موسوم به هنری است؛ همان تفکری که در «مربع» روبن اوستلوند نیز جاری است و هر دو آثاری غیرسینمایی هستند؛ اما «مربع» را میتوان تحمل کرد؛ لااقل کوششی است به بار ننشسته؛ اما «خوک» چیزی دارد که موجب عذاب است؛ عذابی ستوهآور و آن، حضور چشمکورکن «منِ» فیلمساز است