نمایش مارمولک از شبکه چهار که اساسا دخلی به تغییر نگرش کلی مدیران رسانه ملی ندارد و در واقعیت امر آنچه میتوان به دلایل و انگیزه پخش فیلم اشاره کرد، بیشتر معطوف به نگرانی از بایکوت رسانه ملی از طرف مردم و در خوشبینانهترین حالت تغییر نگرش مدیران فعلی نسبت به پیام فیلم و به تعبیری تلاش برای بازسازی اعتبار و اعتماد عمومی از روحانیت است که در ذهنیت مردم به درست یا غلط مسبب معضلات و مشکلات و بحرانهای ریز و درشت اجتماعی و سیاسی میدانند.
فریدون گُله اثری را ساخته که تنها می توان آن را از منظر فُرم و ساختار مورد بررسی قرار داد، بلکه می توان آن را از لحاظ جامعه شناسانه و درک مناسبات اجتماعی حاکم بر آن برهه تاریخی بررسی کرد و این خود منجر می شود که فیلم «کندو» در نظر من در دسته آثار ماندگار سینمای ایران قرار گیرد.
سالهای اخیر و خصوصاً دوران پساکرونا را میتوان دوران به قهقرا رفتن سینمای مستقل اجتماعی ایران نامید؛ دورهای که در آن تولید و اکران این دسته از فیلمها به شکل رسمی و قانونی و غیرزیرزمینی به نازلترین میزان ممکن رسیده است.
«در سایه سرو» تلاش چشمگیری است که بیش از هر چیز، اهمیت دغدغهمندی و سادگی در قصهگویی را در میان انیمیشنهای پرزرقوبرق به رخ میکشد و به یاد هنرمندان میآورد که تازه پس از جنگ باید بیدار شد و اثرات آن را روایت کرد.
اینکه بلیت سینما افزایش پیدا کرده برای سال جدید؛ باتوجه به وضع اقتصادی این روزهای جامعه، امر دور از ذهنی نبود و نیست. اعتراض بدان نیز تا حدود زیادی درست نیست. سادهترین دلیل آن، گرانی همه شئونات زندگی است. بحث اما بر سر آن است که فرهنگ و دنبالههای آن نباید آنچنان گران شود که عده زیادی از مردم دور آن خط بکشند.
آیا زمان آن نرسیده که سینمای کمدی ایران دوباره به ریشههای اصیل خود بازگردد و همانند «لیلی با من است»، بار دیگر ترکیبی از طنز، تفکر و نقد اجتماعی را ارائه دهد؟
در چهل و سومین جشنواره فیلم فجر هنگامی که فیلم اعجاببرانگیز «پیرپسر» اُکتای براهنی پس از چند سال توقیف در سالن همایشهای برج میلاد فقط در یک سانس برای اهالی مطبوعات به نمایش در آمده بود، بار دیگر این پرسش پیش آمد که آیا همان ساز و کار برای رنجاندن و رماندن هنرمندان اینبار نیز درصدد دور کردن هنرمند نخبهای دیگر است؟
غلام باستانی گویا قدمتی دیرینه در نهان همهمان داشت. حال نه به شدتی که دیدهایم. شاید گوشهای از نادرستیهایش را همگان دارا باشیم. حال در مقام پدر یا انسان امروزی. حسن پورشیرازی این آیینه کدر را زدود.
مساله مهم دیگر به خارج کردن فیلمهای قابل توجه و باکیفیت از بخش مسابقه و نمایش آن در بخش خارج از مسابقه مربوط بود به نحوی که به استناد جمعیت حاضر در سالن نمایشهای میلاد، فیلمهای خارج مسابقه به مراتب از فیلمهای حاضر در بخش سودای سیمرغ موفقتر و شلوغتر شدند.
منطقیاش این است که سرمایهگذاری فیلم را بسازد و بعدتر در فرایند اکران عمومی و حواشی آن از فیلم درآمدزایی کند. اما در عمده موارد برای فیلمهای ایرانی قضیه اینطوری پیش نمیرود. سینمای ایران بهشدت به بودجههای دولتی وابسته است.
در این مطلب به نقد فیلم «شاهنقش» به کارگردانی شاهد احمدلو پرداختیم.
فیلم «زیبا صدایم کن» به کارگردانی رسول صدرعاملی، پس از سالها دوری او از سینمای ملودرام، بازگشتی تحسینبرانگیز به این ژانر است. این اثر، با اقتباس از رمان نوجوانانهای به همین نام نوشته فرهاد حسنزاده، داستانی پدر-دختری را در یک روز در تهران روایت میکند.
فیلم «صبحانه با زرافهها» ساخته سروش صحت به نظر میرسد یک اثر پیچیده و فانتزی باشد که میخواهد با شیوهای خاص به دنیای درونی شخصیتهایش بپردازد.
یکی از نقاط قوت فیلم، تغییر تدریجی ژانر آن است. در ابتدا، فیلم به نظر میرسد که صرفاً یک درام خانوادگی تلخ است، اما کمکم تبدیل به تریلری روانشناختی میشود که مخاطب را درگیر کرده و در نهایت با پایانی تراژیک، او را مبهوت رها میکند.
مدتی است که از سینمای رسمی ایران فیلمی به پرده های سینماهای غرب نیامده اما در عوض، فیلم های کاملا مستقل و بدون مجوز که بهشکل زیر زمینی و با امکانات مالی محدود ساخته شده، و یا کلا سینماگران ایرانی آنرا در خارج از کشور ساخته اند مورد توجه نه تنها جشنواره ها، بلکه پخش کنندگان نیز قرار گرفته است.
سینمای مستقل در ایران آخرین نفسهایش را میکشد. در شرایطی که تولیدات سینمایی کشور عمدتا به فیلمهای کمدی تجاری یا فیلمهای ارگانی محدود شده است، جایگاه سینمای مستقل بیش از هر زمان دیگری متزلزل به نظر میرسد. عدم حمایت نهادهای صنفی، سازمانهای فرهنگی و سیاستگذاران سینمایی از این جریان، باعث شده است که بسیاری از فیلمسازان مستقل، امکان تولید، اکران عمومی و حتی حضور در جشنوارههای داخلی را از دست بدهند.
یکی از اساسیترین سوالاتی که پیش میآید، این است که ما پروین را فقط در دو، سه پلان کوتاه در حال شعر گفتن البته غیر از شعر محتسب و مست در محفل ادبی شاعران دیدهایم. چرا اثر زیست شاعرانه ندارد؟ چرا در فضای شاعری، فیلمساز کمگویی را پیشه کرده است؟ پاسخ در اینجاست که ورزی میخواهد نشان بدهد سیاستمدار و فرد نظامی متوسل به دولت با زنش خوب تا نمیکند.
این فیلم، تجربهای است که نهتنها باید تماشا کرد، بلکه باید درباره آن اندیشید. بهرغم کندیهایی در روایت، اثر با عمق انسانی و اجتماعی خود، در ذهن مخاطب باقی میماند و او را به بازاندیشی درباره ارزشهای زندگی و جامعه وادار میکند.
سوال اینجاست که چرا باید فیلمهایی در این جشنواره به نمایش درآیند که حتی از ابتداییترین اصول سینما دور هستند؟ جای چنین فیلمهایی در یک رویداد فرهنگی مهم کشور نیست. این در حالی است که جشنواره فجر باید محلی برای نمایش آثار برجسته و جریانساز باشد، نه جایی برای نمایش کارهایی که هیچگونه نوآوری در خود ندارند.
«بچه مردم» فیلم کامل و بدون تقصی نیست. شاید بتوان گفت در مقیاس کلی به قاب تلویزیون نزدیک تر است تا سینما. اما بهدلیل نگاه جدید به موضوعات تلخ و نوآوری در پرداخت خلاقاته و فاتتزی، فیلم خوبی است.
«ناتور دشت» یک درام ملتهب و درگیرکننده است که تمام تخممرغهای خود را در سبد فصل فینال میگذارد و به جز این پایانبندی شکوهمند، اتفاق چندان خاصی را رقم نمیزند.