از فیلمهای خوبی که این روزها بر پرده سینماها نقش بسته، «برف آخر» است که در ژانر اجتماعی و خانوادگی تولید شده و روایتی از روزهای تکراری زندگی یک دامپزشک است.
فیلم «مرتد» درگیر همان آفتهایی است که بسیاری از فیلمهای ترسناک هالیوودی این روزها با آنها دست در گریبان هستند؛ آفتهایی نظیر تلاش برای راضی کردن اکثریت مخاطبان، حتی مخاطبان غیرعلاقهمند به ژانر وحشت با باج دادنهای بیمورد به آنها، توضیح بیش از حد همه چیز برای پوشاندن خطاهای بسیار در فیلمنامه و اجرا و حتی بازیگری و در عین حال تلاش برای هوشمندانه به نظر رسیدن. هر سهی این موارد در این جا به وفور وجود دارند.
فیلم سینمایی Den of Thieves 2: Pantera اثری اکشن با بازی جرارد باتلر است که توانسته نمرات متوسطی را از منتقدان بگیرد.
هالیوود همچنان به طور منظم هر سال یک یا دو فیلم موزیکال مهم و پرسر و صدا تولید میکند که هنوز مخاطبان خودشان را دارند. فروش بالای فیلم «شرور» این را ثابت میکند. بهخصوص که اولین بار است فیلمی بر اساس این نمایش موزیکال محبوب برادوی ساخته شده است. نقد فیلم «شرور» را در این مطلب بخوانید.
نخستین فیلم انگلیسی زبان پدرو آلمودوار همچون دیگر آثار این کارگردان اسپانیایی اثری تاثیرگذار و بحث برانگیز است. این فیلم که براساس رمان what are you going through نوشته سیگرید نونز ساخته شده، زندگی دو زن با بازی تیلدا سوئینتون(مارتا) که خبرنگار جنگ بوده و جولین مور(اینگرید) که نویسنده ای موفق است، را به تصویر کشیده و روایتی منحصر به فرد از مواجهه با مرگ خودخواسته را به نمایش می گذارد.
جنازه، کویر، ون، راننده و چند مسافر که تا رسیدن به ایست و بازرسی مخاطب با احوالاتشان آشنا میشود. احوالاتی که به معنای دقیق کلمه در فیلم «ساخته» میشود. زرنگار از ضمیر شش نفر داستانی را روایت میکند که در جزئیات متحیرکننده و در بیان قصه گیراست، این یعنی زرنگار دقیقا آنچه از سینما طلب میشود را به مخاطب ارائه میدهد.
نقد فیلم «مجمع کاردینالها» – یا «ملاقات محرمانه» یا «نشست محرمانه»- (Conlave) را با بررسی همین رویکرد معمایی آغاز میکنیم.
اگر هنوز دهه ۱۹۹۰ بود و شان بیکر این فیلم را نمیساخت، رؤیای امریکایی آنورا همچون جولیا رابرتس «زن زیبا» محقق میشد. اما بیکر میخواهد تصویر این رؤیای امریکایی را در ذهن شما مخدوش کند و یک دهنکجی بزرگ به سینمای هالیوود و تمام کمدی عاشقانههای جریان اصلیاش. در دنیای او، نه آنورا سیندرلاست و نه وانیا شاهزاده سوار بر اسب سپید و فیلمساز خیلی زود، این حقیقت را توی صورت مخاطبش میکوبد.
فیلم سینمایی«برف آخر» درام درونی یک کاراکتر تنها، کم حرف و پر رمز و راز بر بستر سکون طبیعت و برف و سرما است که در انتها گرمایی به اندازه روشنایی چراغ های روستا از فاصله دور، درون و برون کاراکتر را گرم و تلطیف می کند.
فیلم «علت مرگ: نامعلوم»، فیلم پر جزئیات و خلاقانهای است و ردپای این دو ویژگی یعنی توجه به جزئیات و خلاقیت و نوآوری در جای جای فیلم قابل مشاهده است.
فیلم سینمایی A Complete Unknown با هنرنمایی تیموتی شالامی نمرات خوبی را از منتقدان دریافت کرده است.
نقدهای فیلم سینمایی Babygirl با بازی نیکول کیدمن منتشر شده و این اثر سینمایی نمرات بسیار خوبی را از منتقدان گرفته است.
«محفل» سراسر ایراد هم نیست. دو شخصیت اصلی داستان به قدر کافی جذاب هستند و محیط سرد ساخته شده توسط فیلمساز هم یقهی ما را میچسبد و رها نمیکند.
«ماریا» آخرین قسمت سهگانه پابلو لارائین، کارگردان چهل و هشت ساله شیلیایی، درباره زنان بانفوذ قرن بیستم میلادی است. نقد فیلم «ماریا» را در این مطلب بخوانید.
«بروتالیست» درام تاریخی، حماسی به کارگردانی و تهیهکنندگی بردی کوربت است و فیلمنامهاش را کوربت با همکاری مونا فستولد نوشته است. «بروتالیست» طراحی آمریکای پس از جنگ و تأثیراتی را که پایههای آن را شکل دادند، بررسی میکند. از ما میخواهد به این فکر کنیم که چطور «بروتالیسیم» میتواند در مورد چیزی غیر از معماری صدق کند.
باورکردنی نبود که این فیلم را تبریزی ساخته باشد. یک جریانی موسوم به فیلمهای شانه تخممرغی در سینمای چند سال اخیر ایران به راه افتاده که اساسا ربطی به سینما ندارند و بیشتر تجاری هستند و به دنبال کسب سود بیشتر!
این روزها فیلم «تعارض» به کارگردانی محمدرضا لطفی بر پرده سینماهاست. از آن دست فیلمهایی که قرار نیست مخاطب را سرگرم کند، بلکه سردرگمی او در این جهان پارادوکسیکال را به نمایش گذاشته و از تضادها و تعارضهای درونی آدمی حرف میزند.
ملاقات با جادوگر شاید عجیبترین و نازلترین آثار کمدی سینمای سالهای اخیر به شمار بیاید چرا که فیلم بهنظر متشکل از تعدادی از سکانسهای بیربط است که قرار است یک فیلم سینمایی را تشکیل بدهند! منطق روایی فیلم هم یکی از نکات چالشبرانگیز فیلم است چرا که توانایی متقاعد کردن تماشاگر را ندارد! به عنوان مثال سکانس جلسه با چینیها سطح فیلم و حس طنز آن را تاحد آثار نازل تلویزیونی پایین آورده است.
«رد وان» یک فرصت از دست رفته برای خلق یک فیلم اکشن-کمدی کریسمسی ماندگار است. فیلم در میان روایت کلاسیک و ژانر مدرن گیر افتاده است: نه آنقدر تازه و خلاقانه است که مخاطبان مدرن را جذب کند، و نه بهاندازه کافی دلنشین و گرم است که حس اصیل کریسمس را به نمایش بگذارد.
در نقد فیلم «ونوم: آخرین رقص» به تلاش محکوم به شکست سونی برای ساخت دنیای بزرگتر ونوم میپردازم که در نهایت، بزرگترین ضربه را به «ونوم ۳» زده است.
رابرت زمهکیس، کارگردان تحسینشدهای که او را با فیلمهای مهم تاریخ سینما همچون مجموعه «بازگشت به آینده»، «فارست گامپ» و «دورافتاده» میشناسیم، با فیلم «اینجا» یک بار دیگر تلاش میکند بلندپروازیهایش در استفاده از تکنولوژی در سینما را به رخ بکشد. اما بر خلاف کارهای تحسینشده پیشینش اینجا موفق عمل نمیکند و فیلم «اینجا» با وجود بهره بردن از یاران قدیمی او شکست میخورد.
نخستین فیلم بلند بهرام افشاری از این حیث اثر قابل احترامی به شمار میآید که یک کمدی سرپاست و بدون اتکا به شوخیهای سخیف و لودگیهای مرسوم چنین فیلمهایی قصهاش را پیش میبرد و مهمتر آنکه در داستانگویی کم نمیآورد.
در آستانه ورود به سال میلادی جدید، انیمیشن دیگری از کارگردان «مری و مکس» (Mary and Max) یک بار دیگر تحسینها و تشویقها برانگیخته است که بهدرستی و عمیقاً لایق آن است. نقد انیمیشن «خاطرات یک حلزون» را در این مطلب بخوانید.
«ملاقات با جادوگر» به هیچوجه ارزش سینمایی و هنری ندارد. حتی ارزش نقد هم ندارد. اینجا صرفاً نکاتی در این باره گفته شود که هر فیلمی که مخاطبش را به هر قیمتی بخنداند، لزوماً کمدی نیست. شاید خیلی بیشتر از اینها بشود با بالا پایین کردن ریلزها و پستهای اینستاگرام خندید.
ظاهراً دوستداران ژانر هنوز نمیتوانند باور کنند که جهان دیگر بلد نیست قصه عاشقانه تعریف کند یا عشق، به معنای رمانتیکش، دیگر خریدار ندارد. این دو فیلم عاشقانه هم درباره رابطه عاشقانه هست اما درباره عشق نیست. بیشتر درباره زنان در رابطه عاشقانه است. نکته مثبتش این است که از دوربین مردانه، یعنی نگاه مردانه به عشق فاصله گرفته، که با توجه به چرخش سینمای هالیوود به روایتهای زنانه چندان تعجبآور هم نیست. نکته منفیاش این است که آن جادو را از سینمای عاشقانه گرفته است.
فیلمی دغدغهمند اجتماعی که با بودجه پایینی ساخته شده اما به سبب اینکه سینمای اجتماعی دیگر در ایران وجود ندارد با ایراداتی که دارد گوهر شب چراغ شرایط فعلی سینمای ایران محسوب میشود.
رویکرد فیلمساز، نگاه سرد و بی رحمانه ای است که زندگی را در سخت ترین و ناامیدترین شکل ممکن تصویر می کند.
فیلم Goodrich اثری قابل قبول در ژانر کمدی-درام است که نسبت به آثار کمدی گیشهای و رذل هالیودی جایگاهی بالاتر دارد و با نمایش اهمیتِ حضور جسمی و ذهنی یک فرد در خانواده، نسبت به آن آثار در جایگاهی بالاتر قرار میگیرد.
اگر فیلم «The Substance» را سینما بنامیم، توهین بزرگی است به همه هنرمندانی که در این زمینه فعالیت داشتهاند. فیلمی که بهشدت محتوا محور است و همه قواعد هنری سینما از جمله تکنیک، شخصیتپردازی، داستان و نوع روایت آن و در نتیجه فرم هنری را فدای محتوا کرده است. تکرار و تاکید بیش از حد کارگردان روی صحنههای منزجر کننده هم ابژکتیو بودن این مدیوم را زیر سوال میبرد و هم ناخودآگاه ضد زن، ضد مرد و ضد انسانی کارگردان را نمایان میکند.
ویژگی اصلی فرنچایز «لبخند» در ترکیب متعادل دو عنصر نهفته است: این فیلم دقیقاً به ترسناک «روانشناختی» تعلق ندارد، اگرچه موضوعاتی مانند سلامت روان را لمس میکند. اما هدف هر دو فیلم اول و دوم در درجه اول سرگرم کردن بیننده است. دنباله فیلم لبخند این کار را انجام میدهد، زیرا موفقیت نسخه اصلی بودجه بیشتری را برای سازندگان آماده کرده است. بنابراین اگر قسمت اول را دوست داشتید، قسمت دوم را به همان اندازه هیجان انگیز خواهید یافت. اما اگر از اساس آن فیلم را دوست نداشتید، ادامه آن نیز بعید است که شما را شگفت زده کند.
فیلم It Ends with Us به کارگردانی جاستین بالدونی فیلمی درام-عاشقانه است که براساس رمانی به همین نام ساخته شده است. این فیلم موفق شده با فروشی ۳۵۰ میلیون دلاری، ۱۳امین فیلم پرفروش سال تا بدین لحظه لقب بگیرد و با اختلاف فاحش، بالاترین فروش را در میان آثار درام و عاشقانه سال داشته باشد.
«Sing Sing» نهتنها فیلم خوبی است بلکه بهشدت نیز قابل احترام است. درک کارگردان از مدیوم تئاتر و هنر بهقدری عمیق است که او را در ساخت یک اثر خوب هنری یاری رسانده است.
فیلم The Damned اثری خستهکننده، با دوربینی بد و فیلمنامهای افتضاح است (اگر فیلمنامهای در کار باشد). فیلم همهچیز خود را مدیون یک کانسپت شعاری است که تنها در دام نماد افتاده و ابدا موفق به خلق دغدغه نشده است.
در مقالهی امروز به بررسی فیلم Salem’s Lot اثر گری دابرمن میپردازیم که سومین اقتباس سینمایی/تلویزیونی از رمانی به همین نام به قلم استفن کینگ افسانه به شمار میرود.
فرانسیس فورد کوپولا در فیلم «مگالوپلیس» قصد دارد که از هر دری سخن بگوید. او به پیر فرزانهای میماند که شدیدا نگران آیندهی فرزندانش است و از سرنوشت آنها و مسیری که میروند هراس دارد.
ویژگی هایی هست که خورشید آن ماه را قابل تامل می سازد. مهمترین آن، نقد فرهنگی است که زنان را در برابر هم می شوراند و مردانی که می توانند تبدیل به خونریزانی متحرک شوند. گلوله هایی که می توانند هر کجا را به آتش بکشند.
یک عنصر دیگر که دارد در کارهای صحت به کلیشه تبدیل میشود، استفاده از موسیقی است. در «صبحانه با زرافهها» اسم شخصیت عروس، مریم است. صحت برای میانپردههای فیلمش چند ترانه قدیمی که یک مریمی تویش دارد، انتخاب کرده است که به جز علاقه صحت به استفاده از ترانه و موسیقی در کارهایش هیچ توجیه دیگری ندارد.
هر فریم از این فیلم با تمرکز بر خلوت و تنهایی طراحی شده و با دقت از صدا و رنگهای لطیف و کمرنگ بهره میبرد تا به نوعی سکون و ماندگاری در ذهن مخاطب ایجاد کند. The Outrun اثری است که نه تنها از طریق داستانگویی، بلکه از طریق استفادهی دقیق از عناصر بصری و تکنیکهای هنرمندانه، تجربهای عمیق و هنری را ارائه میدهد.
The Wild Robot در کنار مفاهیم نسبتا مهم خود، انیمیشنی مخاطبپسند به دور از مبتذلبازیهای اخیر هالیوود است و من خوشحالم که در دام ووک جماعت نیافتده و مفاهیم رنگین کمانی ندارد. همانطور که در ابتدا نوشتم The Wild Robot اثری به شدت انسانی است با اینکه درون اثر خبری از انسان نیست.
منتقدان نظرات خودشان را درباره فیلم Gladiator II منتشر کردند و این اثر توانسته نمرات خوبی از منتقدان بگیرد.
«کیک محبوب من» متریال داستانیاش به اندازه یک فیلم کوتاه است و با اضافه کردن بیهوده سکانس مواجه گشت ارشاد با کاراکتر مهین، میخواهد این زن مسن محافظهکار را تبدیل به پرسوناژی معترض کند.
سروش صحت خیلی علاقهمند بوده که فیلم خودش را که حاصل همزیستی شخصی و جهان ذهنی و فلسفیاش بوده است، بسازد، اما دریغ و صد دریغ که فیلم در ورطه تصنعی، فریبندگی، مضموننمایی و خودشیفتگی افتاده و به ظاهری بیبدن و کالبدی بیروح بدل شده است.
هر چند که کمدی فیلم بر دوش محسن تنابنده است و حتی بازیاش یک سر و گردن از نوید محمدزاده بالاتر بود، فیلم را به جلو میکشاند و نوید نقش مکمل را داشت. اگر از این داستان طولانی و لوس، این دو ستاره را بیرون بکشیم، زودپز برای ارایه هیچی ندارد حتی یک موقعیت طنز.
فیلم تلقین یا اینسپشن، محصول امریکا و انگلستان، به کارگردانی کریستوفر نولان است که با دریافت دهها جایزه ازجمله فیلمبرداری، صدا و جلوههای ویژه اسکار، همچنین نمره ۸/۸ IMDB، نشان میدهد بیدلیل نیست که از تاثیرگذارترین فیلمهای تاریخ است.
زوئی کراویتز در Blink Twice اولین تجربه کارگردانی خود را به نمایش میگذارد و در کل، کارگردانی او ترکیبی از عناصر بصری قوی و تلاش برای ایجاد تعلیق روانشناختی است، اما نقاط ضعف قابل توجهی نیز دارد. کراویتز به خوبی از محیط جزیره برای ایجاد حس انزوا و تنش استفاده کرده است.
در فیلم Afraid، شخصیت AIA نماد پیشرفتهترین شکل هوش مصنوعی و تکنولوژی خانگی است که به عنوان دستیار دیجیتال وارد زندگی خانواده کورتیس میشود، و با جمله «به خونه خوش اومدی ایا» شروع به کار میکند اما با هیچ جملهای خاموش نمیشود.
فیلم Don't Move در بخشهایی از نگاه سرگرمی سینمایی قابل قبول است، اما در مجموع یک تریلر کلیشهای درباره «شکارچی و طعمه» است. این فیلم شامل معمایی نیست که باید حل شود، بلکه یک تجربه بیمووی سرگرمکننده است که برای تماشاگرانی ساخته شده که به دنبال یک تمرین ژانر ناب کوتاه و مستقیم هستند.
مگر میشود کسی دوستدار سینما باشد و نام تیم برتون را نشنیده باشد؟ مرد دوستداشتنی و عجیب و غریب سینما در بیستمین اثر بلند سینماییاش به سراغ دنبالهسازی برای فیلم Beetlejuice سال ۱۹۸۸ کرده است. در ادامه خواهیم دید که به چه شکل، برتون پس از گذشت ۳۶ سال کماکان ذهن خلّاق و عجیب و غریبش را دارد و علیرغم تمامی ضعفهای اثر، او بیننده را درگیر کاراکترها و جهانسازی خاص خودش میکند.
فیلم «The Platform 2» ساخته گالدر گازتلو–اوروتیا کارگردان اسپانیایی و دنبالهای بر فیلم «The Platform» است که بر خلاف قسمت اول نتوانست نظر مردم و منتقدین را به خود جلب کند. اما آیا این حجم از انتقادات نسبت به این فیلم منطقی است؟ در نقد این اثر سینمایی به این موضوع میپردازیم.
«ترس از اشکهای واقعی» که اکنون در حال اکران در گروه سینمایی هنر و تجربه است، میتوان تجربهگرایی امیراحمد قزوینی بهعنوان بازیگر در مقام یک کارگردان دانست و این با درونمایه خود فیلم هم نسبتی معنادار دارد که قصه آن درباره یک بازیگر است که تجربه بازیگری را نه بهعنوان یک حرفه که بهمثابه شکلی از زیستن تجربه میکند و گویی بحرانها و تضادهای درونی او بهعنوان یک انسان در مرز بین بازیگری و زندگی مماس شده و بازنمایی میشود.