مهمترین نکتهای که درباره «لایه های دروغ» وجود دارد ساخته شدنش نیست؛ چرا که در هر حال باید سینمای اکشن در ایران دوباره از جایی شروع شود و «لایه های دروغ» دستکم در طراحی لحظههای اکشن اصلاً شروع بدی نیست، حتی جسور و قابل احترام است. اما آنچه عجیب است حضور این فیلم گیشهمحور و مطلقاً تجاری آن هم با کیفیتی نازل و ساختاری معیوب در جشنوارهای هنری است.
جعفر گودرزی منتقد سینما اعتقاد دارد فیلم «بی مادر» فیلمی بی مایه، بی رمق و بی دغدغه است.
اما آنچه که دسته دختران را تنها در اندازه یک فیلم با جلوه های خوب جنگی باقی نگه می دارد قطعا فیلمنامه ضعیف و کم رمق فیلم است. اساسا دسته دختران هیاهویش برای هیچ است این همه انرژی و صرف زحمت برای ساخت فیلمی که بن مایه اش در فیلمنامه به شدت ضعیف است جای سوال است.
اگر قرار است فیلمی بسازید که دغدغه اش گفتن قصه باشد، قاعدتاً باید قصه را خوب تعریف کنید تا مستمع سر ذوق بیاید.
آزمون و خطای ژانر جنگی در سینمای ایران بعد از گذشت سالها همچنان ادامه دارد و جز چند فیلم تاثیرگذار که از گذشتگان به یادگار مانده، شاهد اثری درخوری نیستیم.
طبق کتابهای اتفاقا پرفروشی که در یک دهه اخیر منتشر شده، زنان در بزنگاههای مختلف دفاع مقدس نقش پررنگی در مبارزه داشتهاند و اینها جدا از حضورشان در پشتصحنه و آشپزخانه و هویت پرستاریشان است.
سبک کارگردانی مهدویان هم که با نماهای باز، دوربین رویدست و نوع خاصی از قاببندی که بیشتر حال و هوای مستند یا خبری دارد، قابلشناسایی است، چندان به قواره فیلمهای پلیسی نمیخورد یا لااقل کسی به این ترکیب عادت ندارد. اگر از این موارد بگذریم و چند حفره داستانی را هم کنار بگذاریم، درکل مرد بازنده فیلم سرگرمکنندهای است.
محمدحسین مهدویان در مرد بازنده، بیشتر در شمایل یک تکنسین و تئوریسین مطرح است تا کارگردانی که در تمام این سالها، او را میشناختیم.
بزرگترین عیب فیلم و اولین اشکالی که در نظر تمامی مخاطبان آشکار است، شلختگی روایت و خردهپیرنگهای فیلمنامه است. پلانها طوری درکنار هم قرار گرفتهاند که روایت موردنظر فیلمنامهنویس، بهدرستی در ذهن مخاطب شکل نمیگیرد.
مرد بازنده هرچه پیشتر میرود، بیشتر به پرتگاه نزدیک میشود. کمکم دستش رو میشود که هیچچیز مهمی جز این قهرمان ضدساختار برای داستان مهم نیست. همه قرار است بزک و دوزک یک شخصیت باشند که هیچ شباهتی با یک کارگاه/پلیس ایرانی ندارد، اما فیلمساز اسیر آن شده است. مبهوت کاراکتر سرهنگ خسروی شدن، تمام دیگر شخصیتهایی را که قرار بوده پرداخته شوند، سوزانده است.
داستانهای جدا از هم به کمک خلاقیتهای تکنیکی فیلم قابلیت جانشینی در یک پیرنگ خطی را دارد و در واقع همان گزارشی است که تلاش دارد شواهد کافی برای انگیزه شخصیت اصلی فیلم در جهت کنش بیرونیاش را نشان دهد.
سازندگان «بی همه چیز»، هر چند كه تلاش كردهاند به واسطه فیلمبرداری در فضای داخلی معدن، تصاویری سبكپردازانه ارایه كنند، درنهایت، در خلأ نماهایی بدون شدت، چند كارت پستال ساختهاند كه دكوراتیو هستند و تصویرپردازیهایی خنثی برای كلماتی هستند كه با تصنعی غیرقابل تحمل، ادا میشوند.
علاوه بر فیلمنامه، «بی همه چیز» برگهای برندهای را هم در انتخاب عوامل و طراحی مولفههای فنیاش رو كرده است. فیلمبرداری كار یكی از اصلیترین امتیازات آن است. زوایا و اندازه قابهای مرتضی هدایی درست و هوشمندانه انتخاب شدهاند و او قابهایی زیبا و ساختاری خوشتصویر را به فیلم بخشیده است كه البته از آن بیرون نمیزنند و در خدمت فیلم عمل میكند.
فرزین پورمحبی نقدی را با عنوان " بی همه چیز یک فیلم سانسور شده و نه اقتباسی !" منتشر کرد.
الکس هیلی، منتقد سایت سونس رو، درباره فیلم «بندربند» که این روزها روی پرده سینم های کشور است، نوشته: «فیلم تازهِ منیژه حکمت، به ما می گوید چطور مهربانی و ایثار می تواند در زمانه بحران، نجات بخش باشد.»
«ژان میشل فرودون» نویسنده و منتقد مشهور نشریات لوموند و کایه دو سینما و مدرس سینما در دانشگاه سوربون پاریس پس از دیدن فیلم «آتابای» ساخته نیکی کریمی، نقدی درباره این فیلم نوشت.
کاوه صباغ زاده پس از تجربه «ایتالیاایتالیا» سراغ داستانی در فیلم «رمانتیسم عماد و طوبا» رفته که بر اساس کتاب «سیر عشق» اثر آلن دوباتن ساخته شده است.
قهرمان توانسته است یك موقعیت محلی را جوری روایت كند كه برای همه دنیا قابل فهم باشد و از این رو اگرچه شاهكار نیست اما در تمام دنیا مخاطبین خودش را خواهد یافت؛ مخاطبینی كه در آیینه آدم های این فیلم خودشان را می بینند و از پیامدهای مخفی كردن نیمی از حقیقت كه كار روزمره انسان موفقیت جوی جهانی است تكان می خورند.
قهرمانِ فرهادیِ زمانی خود را بازمی یابد که رنجِ «طرد شدن» را می چشد. رنجی که با زندانی شدن قابلِ قیاس نیست. او وقتی درمی یابد «مطرود» است دچارِ آگاهی می شود و طغیان می کند. وقتی از او می خواهند به گناهِ دیگری که نکرده اعتراف کند و از طریقِ پسرش ترحم بخرد. مالامود در تکه ای از تعمیرکار از زبانِ آن مردِ یهودی زندانی شده می نویسد: «اگر یک چیز آموخته باشم ، این است که انسانِ غیرسیاسی وجود ندارد...
آنچه می خوانید مقاومت دربرابر تمام پیشفرض هایی است که این سال ها پیرامون سینمای فرهادی شکل گرفته و به شکل توده ای پیشینی به تجربه تماشای فیلم های او حمله می کند؛ پس قرار است در ادامه بیش از آنکه گزاره هایی سلبی و ایجابی درباره «قهرمان» بخوانید، صرفا با پرسش هایی بدون پاسخ مواجه شوید درباره چگونگی سفر «قهرمان» و سینمای کارگردانش.
بهمن و بهرام ارک هرچقدر که در پیچیده کردن و تأثیرگذاری احساسی فیلم نامه دقت کرده اند، همان قدر هم قاب ها و نوع حرکت دوربین و نور و رنگ فیلم را متناسب با شکل روایت برگزیده اند.
چیزی که «قهرمان» را عقب نگه میدارد اتفاقا هوش و علاقهی فرهادی در کنترل داستان است. او اجازه نمیدهد سیر طبیعی قصهی فیلم طی شود. برای ایجاد تعلیقی که در بهترین فیلمهایش به صورت طبیعی از موقعیتی که کاراکتر اصلی در آن گرفتار شده بود، به وجود میآمد اینجا مجبور میشود خودش قصه را دستکاری کند.
منتقد وبسایت «ای وی کلاب» نقدی درباره فیلم سینمایی «قهرمان» ساخته اصغر فرهادی نوشت.
معضلی كه سالهاست كیمیایی با خود حمل میكند، معضل زن در سینمای اوست.نگاه كیمیایی به زن، نگاهی به شدت واپسگرا و مانده در گذشته است. زن كیمیایی همچنان همان زن 50 سال پیش گوزنهاست؛ همان شریك زندگی سید كه همه دلخوشیاش این بود كه سید بتواند جلوی مرد آزارگر شده برای یكبار بایستد و از او دفاع كند. زنی كه در سینمای كیمیایی بازنمایی میشود، حتی از كلیشه رسمیای كه چهار دهه است ترسیم شده و بسیاری از زنان كنشگر سعی كردهاند در اصلاح آن بكوشند هم بسیار عقبتر است.
یکی از نقاط قوت فیلم، پیش بردن همزمان دو خط داستانی است، خط داستانی اولیه که همان تلاش برای رسیدن به زیرخاکی و رهایی از خفت کودک کار بودن است و خط داستانی ثانویه یعنی شکلگیری ارتباط بچهها با ناظم کاریزماتیک مدرسه با بازی تحسینآمیز جواد عزتی.
کاوه مظاهری در کارنامه خود در فیلم کوتاه بیشتر و پیشتر با «روتوش» دیده شده است و نوع مواجهه او با مسئله جنایت و جرائم خانوادگی خصوصیت برجسته دو فیلم «روتوش» و «بوتاکس» و حتی در نوعی متفاوت تر از این دو در فیلم کوتاه «شهربازی» بود.
فیلم بیش از حد شلوغ است. آدم های اضافه دارد و رخدادهای فرعی کم حاصلی که بیشتر شبیه دور قاب چینی ست. سکانس های متعددی که مسیر دراماتیک کامل کننده ای ندارند. ایدۀ اولیۀ جذابی دارد که بدون قابلیت عمق و گسترش، با اضافه شدن آدم ها و روابط و حوادث گسسته، پر شده است.
تقوایی تلاش میکند با درنظرگرفتن واقعیت زندگی صادق و شرح رویدادی که ممکن است شالوده هنجارمند زندگی هر شهروندی را از هم بپاشد، هستی یک انسان در برابر مفهوم «عدالت» را صورتی غیرتاریخی ببخشد. ازاینرو تأکید تقوایی به عنصر مکان و فضاسازی اثرش در یک بافت اقلیمی شناختهشده نمیتواند تأثیر چندانی بر کنش صادق بگذارد و زیباشناسی فیلم او را به نوعی قومنگاری هدفمند نزدیک کند.
شاید بهتر باشد فیلم «زیر نور كم» را كه در روایت در حال سوسو زدن است را با چشم بسته دید تا بتوان به تجسم و تخیلی نسبیوار از منظور آن رسید تا اینكه تا انتهای فیلم در انتظار كورسوی امید نشست!
در خورشید، مجید مجیدی ضربهای محكم به سینمای گیج و خنگ امروز ایران میزند تا شاید از خواب هپروتی بیدار شود.
فیلم آبادانیها با نواقص اندکی که در طراحی پیرنگ و کارگردانی دارد، در جریان رو به رشد فیلمهای اجتماعی امروز، نمونه قابل ستایشی است و نوع حضور کارگردان و نگاهش در فرایند بازگویی قصه «مهاجرت درویش و دزدیدهشدن پیکان زنگزدهاش» را میتوان به عنوان یکی از پیشنهادهای موجود در جهت رشد فیلمهایی از این دست در سینمای ایران پذیرفت.
اساسا آنچه در نگاه اول پس از دیدن فیلم «بوتاکس» در ذهن شکل میگیرد جنس خاص روایت آن است؛ روایتی که بهرغم مضمون چالش برانگیز آن بهآرامی شکل میگیرد و مخاطب را هیجانزده نمیکند.
«زیر نور كم» برای اولین تجربه كارگردانی محمد پرویزی میتوانست مسیر هموارتری را طی كند و به قواعد قصهگویی بیش از این تن دهد. اما راه دشواری انتخاب شده كه به نظر میآید نتیجه چندان مطلوبی به بار نیاورده.
«شنای پروانه» دو نقطه قوت بزرگ دارد كه نمیتوان به آسانی از كنارشان عبور كرد، اولی ضرباهنگ دقیق و سنجیده كار است و دوم شیوه گرهگشایی است.
منطقی و غیرمنطقی بودن پرسوناژ ریحانه در خصوص مساله بارداریاش فارغ از دیدگاههای فرمایشی و تزریقی و مذكرانه «حامد» میخواهد عقلانی بودن را همچون قبحی بشكند.گویی قرار است «ریحانه» فیلم كوتاهی به اسم «به نام مادر» حاتمیكیا باشد كه هیچگاه ساخته نشده است، ولو به قیمت پردازش ناباروری باورهای این شخصیت!
شاید اگر همین فیلم چند سال پیش ساخته شده و شاخصههایش تداعیگر دیالوگنویسی آثار سعید روستایی یا فضاسازی اگزوتیک «مغزهای کوچک زنگزده» اثر هومن سیدی نمیبود زیر سایه آن آثار متقدم قرار نگرفته و امتیاز بالاتری کسب میکرد. ولی درحالحاضر با فیلمی صرفا خوشساخت طرفیم که در انتها وقتی گرههایش را گشود و تعلیقش فروکش کرد دیگر چیزی برای ارائهکردن ندارد
ژانر فیلم «شنای پروانه» تركیبی از ژانرهای درام خانوادگی، درام رازآمیز، درام گنگستری و تریلر (تعقیب و گریز دلهرهآور) است. جالب است كه ژانرهای محدودی چون كمدی مسخرهبازی، كمدی نوستالژیك و درام بدبختی در كنار درام سیاسی پروپاگاندا و ملودرامهای آپارتمانی، بخش بزرگی از سینمای ایران را تشكیل میدهند.
فیلم گیجگاه حتی توالی رویداد هم ندارد كه موقعیتی را از یك به دو برساند بلكه توالی صحنههایی است كه تنها كنار یكدیگر چیده شدهاند.
«تی تی» بر سر چند راهی شاعرانگی، درام و مضامین شعاری به سرگشتگی و بیراهه افتاده است و به وفاق آرمانی فیلمساز نزدیك نمیشود.
فیلم بیش از آنكه بازتابی انتقادی از جامعه باشد تنها آن را استوارتر میكند، زیرا در رویكرد بازتابی به چالش كشیدن و انتقاد از وضعیت است كه اثر را ارتقا میبخشد نه یك گزارش صرف و صدالبته القای آن كه برای آرامش و پرهیز از قصاص بهتر است سكوت كنیم.
«زالاوا» فیلمی متوسط اما جسورانه در بخشهای ایده، روایت، صحنه پردازی و تدوین در پرونده «ارسلان امیری» فیلمنامهنویس با سابقه و كارگردان نوپا و خوش آتیه كشورمان ثبت خواهد شد و ما را به مسیر روشن خود خوشبین میكند.
فیلم سینمایی «مامان» به کارگردانی «آرش انیسی» از جمله آثاری بود که در جشنواره فیلم فجر به نمایش درآمد، اثری که در کاخ رسانه با اقبال خوبی روبرو نشد اما در عین حال توانست در پنج بخش نامزد دریافت سیمرغ بلورین شود. با وجود پرتعداد بودن نامزدی این فیلم در نهایت تنها یک سیمرغ آن هم بر شانههای «رویا افشار» بازیگر نقش اول اثر تکیه زد.
فیلم سینمایی «ابلق» همچون نام خود درگیر چند رنگی در فرم و محتوا است، اثر حاوی موضوع و حرف مهمی است اما نمی تواند به درستی و همگام با مشکلات جامعه آن را بیان کند، انگار که کارگردان چندین گام از زمانه خود عقب مانده و موضوعی را مطرح می کند که جامعه امروز عکس آن را طلب می کند.
شاعرانگی فیلم «تیتی» محصول احساسات لطیفی است که بین آدمها رد و بدل میشود. فیلم بدون آنکه در دام احساسگرایی بیفتد، یک عشق واقعی را به تصویر میکشد. عشقی که پر سوز و گداز و هیجانی نیست؛ بلکه ریشههای عمیقی دارد و نتیجهاش بهبود اوضاع طرفین است.
شاید بتوان فیلم «مصلحت» را تلاشی دانست از سوی طیفی که همواره سعی در پاسخ به پرسشهای مردمی دارند که با بی عدالتیهای امروز در جامعه دست و پنجه نرم میکنند.
ابلق از تمهیدات بصری خوبی برخوردار است و بازی هوتن شکیبا نیز مثل همیشه مجذوب کننده و از نقاط قوت فیلم است اما نقاط ضعف فیلم آنقدر زیاد است که آبیار را در مسیر عقبگرد کارنامه فیلم سازی اش قرار داده است.
مصلحت در مواجهه اول یک فیلم سفارشی محسوب می شود که خیلی واضح میخواهد پروپاگاندا باشد و بخشی از دستاوردهای حاکمیت را با گفتمان به روز تر و چالشی تر روایت کند از این رو نمی توان تنها به خاطر سفارشی بودن یا محصول یک ارگان بودن فیلم را تقبیح کرد چرا که امتیازات فیلم ورای سفارشی یا پروپاگاندا بودن آن است.
«روشن» فیلمی به غایت متفاوت و سخت که ریسک در نیامدنش خیلی بیشتر از موفقیت اش بود؛ اما حجازی در فیلم های قبلی اش هم نشان داده بود که فارغ از موفقیت یا شکست، فیلمساز جسور و تجربه گرایی است.
کارگردان خانواده ایرانی را خوب می شناسد. جنوب و آبادان را خوب می شناسد و از همه مهمتر اینکه بلد است فیلم ضد جنگ هم بسازد. بلد است که طنز اجتماعی را خوب در دل کار جا دهد. بلد است که حتی بازیگران نابلد و کم سن و سال را خوب به درخشش وادارد.
بزرگترین اشتباه کارگردانی، موسیقی انتخابی فیلم است که ضربهی مهلکی به فیلم میزند. هر آنچه از فیلم ترسناک فرنگی بوده، وارد فیلم شده اما در روستایی کردنشین در ایران!