اگر بخواهم بدون مقدمه و حرف پیش، در مورد نمایش آمادئوس نظر بدهم باید بگویم آمادئوس نمایش بدی است. از آن نمایشهایی که بد بودنش اصولی است و گزینهی مناسبی برای اساتید دانشگاهی رشتهی نمایش است که ساعتها بخواهند در موردش توضیح بدهند و بگویند به چه دلایلی یک نمایش بد خواهد بود. البته من نه استاد نمایش هستم و نه قصد اظهار فضل به خوانندگان این نقد را دارم. به همین دلیل تنها از منظر نشانهشناسی تئاتر ارزشگذاریام را توضیح خواهم داد.
نمایش «مرزداران» تجربهایست آبرومند از یک اجرای شریف دانشجویی. متین است و ملیح. متعالی نیست اما از ابتذالنمایی برخی تئاتریها نیز فرسنگها فاصله دارد. به عنوان مخاطب میتوان دریافت که رهجوی و ملکی دغدغه درام دارند و تلاش میکنند که بر تکنیک مسلط شده و اثری سر و شکلدار به تماشاگر ارائه دهند. هرچند این مهم به شکلی دست و پا شکسته به سرانجام میرسد اما با توجه به تجربه کمی که دارند، این مساله قابل اغماض است.
فضای حاکم بر تئاتر ما با مدیریت ناشیانه، نابخردانه و نالایق برخی مدیران به اصطلاح فرهنگی که نه از هنر سررشتهای داشتند و نه به آن مؤمن بودند، به سمتی پیش رفت که رفتاری تعارفگونه به یک اصل ارزشی و اخلاقی! در تئاتر و اساسا هنر بدل شود. این اصلِ بیاصالت باعث شد که مهمترین دغدغهها، مشکلات، کاستیهای مخاطبان، هنرمندان و اهالی فرهنگ در زیر انبوه لایههای عوامفریبانه و پوپولیستی حاد مدیریتی پنهان باقی بماند و به جایش روشنفکرنمایی قلابی و مذهبینمایی شارلاتانی به منصه ظهور برسد.
نوشتن در مورد نمایشی که بعد از دوبار به صحنه رفتن، بار دیگر برای بار سوم روی صحنه است و همچنان مخاطبان پر و پا قرصی دارد و نقدهای بسیار مثبت و پرشوری دربارهاش نوشتهاند کار سختی است. نمایش فهرست که این روزها با نام فهرست مردگان در حال اجراست، نمایش تحسینشده و پر مخاطبی است که مدافعان بسیاری دارد. اما سعی شده است که بیطرفانه نمایش را دوباره بررسی کنم و امید دارم تا اندکی توجه شما را برای تامل دوباره بر آن جلب کنم.
نهمین نشست نقد صحنه با حضور افشین هاشمی، گلاب آدینه، مونا فرجاد، ریحانه سلامت، محمدرضا مالکی، علیرضا ناصحی، رضا آشفته، بهزاد صدیقی و گروه موسیقی ول شدگان و با همکاری موسسه ی افرامانا عصر روز شنبه پنجم اسفندماه 96 در سالن ذوالفقاری فرهنگسرای ارسباران برگزار شد.
تفاوتی مهم میان بندبازی کردن و کارگردانی وجود دارد و آن این که بندباز نسبت به خود مسئول است و کارگردان نسبت به مخاطب. و چه گرانمایه است کارگردانی که چنین مسئولیتی را با جان و دل میپذیرد و با همه دردهایی که در نهاد خویش دارد، از این بندِ لغزان و لرزان عبور کرده و شرف و آبرویش را از دستان قدرشناس و ارزشسازِ مخاطب خود طلب میکند. اما در این مسیر کسانی هم هستند که قاعده بازی را عوض کرده، بند روی زمین میگذارند و با چشمانی بسته از رویش رد میشوند و زیرزیرکی خودشان را بندباز ماهر جا میزنند.
تئاتر زباله با این توضیحات شروع میشود. زمانی که میگویم شروع میشود منظورم دیدن تبلیغ یک اثر است. از نظر من از لحظهای که شما تبلیغات یک نمایش را در رسانهها میبینید، آن نمایش برای شما شروع میشود. این شروع میتواند با بیتوجهی شما همانجا تمام شود و یا به همت شما برای حضور در محل اجرا ادامه پیدا کند.
«سویکابوی»، درباره چند مرد ایرانی است که به تایلند سفر کردهاند و در هتل ارزانقیمتی در حوالی خیابان معروف سویکابوی، بانکوک اقامت دارند. ظاهرا قرار است به واسطه طرح داستان هریک و جدال برخی از آنها با یکدیگر، بخشی از مسائل و مشکلات مربوط به گروههایی از جامعهی ایرانی با چاشنی مطایبه به نمایندگی آنها بازگو شود.
هشتمین نشست نقد صحنه با حضور ساناز بیان، امین میری، مرجان ریاحی پور، رسول نظرزاده و بهزاد صدیقی و با همکاری موسسه ی افرامانا در سالن ذوالفقاری فرهنگسرای ارسباران برگزارشد.
تئاتر میتواند صرفا سرگرمی باشد و هیچ اشکالی هم ندارد. اما تئاتر مدعی و پیشرو است که نباید صرفا سرگرمی باشد چرا که تعهد و وظیفهای را بر شانههای خود حس میکند و نسبت به این حس مسئولیت دارد.
نمایش «عاقبت عشاق سینهچاک» با این که ایراداتی جدی بر نمایشنامهاش وارد است و از جمله آثار متوسط نیل سایمون به شمار میآید اما کارگردانی و کنشگری محرکی دارد و سرگرم کننده است. نمایش ظاهرا در پی نقد روابط و ضوابط انسانها در عصر مدرن است که در این راستا زبان الکن و ابتری دارد.
"آندره" سالمندی فرانسوی که در پاریس زندگی میکند، با ورود به دوران کهنسالی و با آغاز ناتوانی ذهنیاش، درگیر مشکلات بیماری آلزایمر میشود و با تغییر ارتباطات انسانی با اطرافیانش، پایان زندگیاش را در خانه سالمندان مییابد.
برای اولین بار در جشنواره تئاترشهر بخش ویژه نقد مکتوب تئاتر از طریق فراخوان عمومی برای هنرمندان و منتقدان جوان تئاتر برگزار میشود.
نمایش پسران تاریخ به کارگردانی و دراماتورژی اشکان خیلنژاد، اجرایی امپرسیونیستی و شاعرانهای است از نمایشنامه شکوهمند، فرهیخته، طناز و در عینحال نامتعارف الن بنت، نمایشنامهنویس، نویسنده و بازیگر ۸۳ ساله بریتانیایی.
نمایش «گم و گور» ، ظاهرا قرار است در فضای متعلق به مردگان، با کسب و کار مرگ شوخی کند.
ایولف کوچولو، یکی از آخرین نمایشنامههای نوشتهشده توسط هنریک ایبسن، از پیشقراولان رئالیسم در نمایشنامهنویسی و درام مدرن است. در این دوره ایبسن آثار دیگری مانند جان گابریل بورگمان و رستاخیز ما مردگان را هم نگاشته است. این آثار سخت، مبهم، تیره و حتی تخیلی مینماید. در هر کدام از این نمایشنامهها با شخصیتهایی روبهرو میشویم که از راه رفته پشیمانند. گویی آلمرز، روبک و گابریل بورگمان همگی بازتابی از شخصیت ایبسن پیر هستند در دورانی که او به خلوت خویش پناه برد و به دروننگری و واکاوی بیشتر در سکوت پرداخت و شناخت و درک شهودی را همراه شخصیتهای اصلی این نمایشهایش تجربه کرد.
همین که میشنوی جمعی از شاگردان زندهیاد سمندریان به همت خود دور یکدیگر گرد آمدهاند و برای نمایش صحنهای دست روی نمایشنامهای گذاشتهاند که تقریباً تمامی جایزههای معتبر تئاتری آمریکا اعم از جایزهی الیویر، جایزهی جامعه تئاتری وِستاِند، جایزهی منتقدان نیویورک و همچنین جایزهی معتبر پولیتزر در سال ۱۹۸۴ را از آنِ نویسندهاش کرده، کمی کنجکاو میشوی که اثر چگونه از آب درآمده است. این مهم از آنجایی برایت برجستهتر می شود که فیالمجموع ارادت و احترامی ویژه به سبک و سیاق نمایشنامهنویس این اثر نیز قائل باشی. همین موضوع کافیست تا نقد این هفته را به نمایشی اختصاص دهیم که این روزها در تماشاخانه پایتخت به روی صحنه آمده است.
نقش زنان در نمایشنامه بکت، بسیار محدود، غیرتاریخی و فروکاستهشده است. از این لحاظ بکت یک اثر ضدزن تلقی میشود. ملکه جوان، همسر هانری گریان، شکوهگر و زیردست شاه است و در نمایش حتی شاه را به دلیل عشقاش به یک مرد، بکت، تهدید به بیآبرویی میکند. اما در واقعیت تاریخی ملکه الینور همسر هانری دوم که ده سالی نیز از او بزرگتر بود، زنی قدرتمند و بسیار جذاب و اغواگر است و در سالهای ابتدایی ازدواج برخلاف سایر زوجهای سلطنتی، عشاق پرشوری بودند.
«این یک پیپ نیست» همان مثال معروفیست که همواره در تقابل عینیت و ذهنیت از آن استفاده میشود. به تعبیری ممکن است چیزی که به آن اشاره میشود یک پیپ نباشد اما در آن لحظه هر نوع کد یا تصویری که از یک پیپ داریم در ذهنمان شکل میگیرد. اینک مساوات در قامت طراح و کارگردان در تلاش است تا پیپی که در اذهان ما شکل گرفته را به یک واقعیت عینی نیز تبدیل کند. بدون شک این مساله باید از دالان ذهن تاکید و تقویت شود و آنقدر بر آن اصرار بورزد تا به منصه باور برسد با وجود این که آن شیء یا موضوع و یا مساله اساساً وجود خارجی و یا حقیقت نداشته باشد.
محفل بیعاری، نمایش شکلگرایی است که از زبان یکی از سرکوبشدهترین قربانیان طبقات انسانی در تاریخ، یعنی خواجگان (اخته شدگان)، روایت میشود.
ماراساد به کارگردانی مریم برزگر البته نمایش تنآسایی نیست اما نارسا، اخته شده، سردرگم و کمارتباط با مضامین و شاکلههای محتوی و اجرایی متن جنجالی پیتر وایس به نظر می رسد.
بی پدر، محمد مساوات، نمایش افشاگر و ویران کنندهای است. ضربه میزند، از جای میجهاند و برمیآشوبد. به قول آنتونن آرتو ، این آشفته کردن هستی آدمی از ویژگیهای اصلی تئاتر است. این نمایش بخشهایی از وجود را بینقاب کرده و ابعاد دیگری از آن را معرفی میسازد و به دنبال آن وارد ساحتهای حیرتزا و بیپردهتری از هستی این وجود، در عرصه میشود.
در نمایش بوف کور، بخش مهمی از روایت توسط بازیگر نقش راوی، صرفا بازگو می شود و دست بر قضا زبان نمایشنامه در این بخش ها پرتصنع و شاید پس زننده است. لحن نوشتاری به طور کامل و ارگانیک به لحن اجرایی تبدیل نشده است.ضمن اینکه این زبان اجرایی مالیخولیا، کیفوری و رنجوری،خماری و حتی تاریخیت مستتر در لحن روایی متن بوف کور هدایت را بارز نکرده است.
" منِ توی آینه " دیدی فراتر از این کلیشهها را دنبال میکند و در جستجوی مفهوم و رابطهای تازه از منِ درون آینه است. غزل شجاعی با نگارش این اثر نشان میدهد که جدا از کنشگری میتواند استعدادهای نهفتهی خود را در نمایشنامهنویسی نیز محک بزند. او به خوبی کلیشههای دمدستی و رایج این گونه آثار را شناسایی کرده و تا حدی در شروع اثر توانسته از آنها نیز دور شود. این روند تا لحظه آشنایی دختر با منِ درونِ آینه به خوبی قوام میابد و پیش میرود. این لحظه دقیقاً همان نقطه عطف ابتدایی نمایشنامه ماست که حتی در این اثر به خوبی پردازش میشود.
نمایش آگاه به اشتباهات خود است و خود میخواهد خودش را روی صحنه زیر سوال ببرد. انگار اثر دارد جار میزند که مخاطب عزیز ما را نقد نکنید. از ما ایراد نگیرید. ما را بپذیرید و به ما حق بدهید که جویای نام باشیم. چه کنیم که ما را در سالنهای معتبر مرکز شهر که تحت اختیار سوپراستارهای سینمایی است راه نمیدهند و چارهای نداریم که دراینجا، در جنوبیترین نقطه تهران به اجرای نمایش میپردازیم.
نمایش " اسکورسیزی " ( که اگر بشود اسمش را نمایش گذاشت که اینجانب بعید میدانم ) اثری به شدت سطحی، زرد و سخیف است. از آنجا که نه قصهای دارد و نه کاراکتری برایمان میسازد، ناچار دست میزند به چرندگویی و پرندپردازی. اثری به شدت رو به عقب (نسبت به آثار قبلی کارگردان عزیز) که بیشک در شأن و حرمت جشنواره فجر است. جشنوارهای که مدتهاست خود را بیآبرو کرده و فقط هست که صابون به دلمان زنیم که ما هم یک جشنوارهای داریم و صدهزارمرتبه شکر!
مسعود رایگان علت کارکردن این متن را درواقع فجایع رخداده در منطقه خاورمیانه میداند. این روزها جنگ و شقاوت بیداد میکنند و همه بیآنکه بدانند انسان هستند دیگری را میکشند و آن را به دیگری نسبت میدهند و خود را از قتل مبرا میدانند.
تئاتر تلهموش می توانست از حیطه ی یک طرح خوب پا را فراتر بگذارد و اجرایی تر شود. این طرح، تمام موارد مورد اشاره را داراست اما در حد همان پلات خوب باقی مانده است.
مهرداد خامنهای با وجود سه دهه تجربه، پژوهش و کارگردانی در عرصههای تئاتر و سینما در کارنامه کاری خود، برای من در وهله اول نه یک تئاتری است و نه یک سینماگر. وی برای من بیشتر به یک فعال اجتماعی میماند تا یک هنرمندِ تئاتری یا سینمایی. او بیشترفضای تئاتر را به چشمِ یک پایگاهِ مهمِ اجتماعی میبیند تا محیطی برای بیان دیدگاههای هنری.
حسن پارسائی: نمایش "کلاغ" سمانه زندینژاد به دلیل آدابته ایرانی، تأویلآمیزی و تحلیلپذیری، اجرایی دیدنی به شمار میرود.
نمایش بانوی گمشده ما را متوجه گمشدگیهای بزرگی خواهد کرد که در صورت از دستدادن روابط انسانی به دامچاله افسردگیها و اضمحلال روحانی دچار خواهیم شد.
حسین کیانی در زمینه تئاتر ایرانی و با بهرهمندی از نقطهنظرات انتقاد اجتماعی همواره یکی از پایههای اساسی تئاتر این روزهای ماست و البته پارسا پیروزفر هم در این سالها همواره بر وجوه منتقدانه در آثارش تأکید کرده است و شاید گلنگری گلنراس از دیوید ممت نقطهعطفی از این لحاظ باشد که در برداشت اخیرش از آنتوان چخوف نیز تأکید دوبارهای بر این موضوع میکند، البته با این تفاوت که اینبار از منظر طنز به آن میپردازد. محمدحسن معجونی هم اینبار یکی از تندترین متنهای نمایشی قرن بیستم را به صحنه آورده است که در آن آرنولد وسکر ایرلندی آشکار و پنهان انتقاداتش را بر سرمایهداری حاکم بر انگلستان وارد ميكند. البته معجونی خواسته زهر تندرویهای متن وسکر را بگیرد چون دیگر زمانه اکنون با ٥٠، ٦٠ سال پیش متفاوت است و از سوی دیگر موقعیت جغرافیایی ایران و انگلستان هم نوع مواجهه را تغییر داده است. در آنجا مواجهه ملیتها دلیل اصلی شکلگیری آشپزخانه است و در اینجا حضور کارگران در یک آشپزخانه تنها دلیل مواجهه شده است.
مرادی با این کار به ما گوشزد میکند که همهی ما و حتی خودش به عنوان کارگردان اثر در خشونت علیه زنانمان نقش داشتهایم و با پذیرش این واقعیت است که میتوانیم در جهت اصلاح این مسئله برآییم.
ترس از تماشاگر گمانم ترسی باشد ابدی. ترس از تماشاگر دانشجو به نظرم چیزی بسیار پیچیدهتر است. این دادهای که با شما به اشتراک میگذارم را هنوز راهی برای پردازشش پیدا نکردهام. نمایش به خاطر کاریکاتور شدن صحنههای مختلف باعث خندهام میشد. خندهای که بعد از مدتی متوجه شدم خیلیهای دیگر هم در سالن دچارش شدهاند.
همه مشکل ما این است که میخواهیم نمایشمان را صرفا بر اساس ایده و ساخت تصاویری که سالهاست منسوخ شدهاند پیش ببریم و دور از انتظار نیست اگراین شیوه کارساز نباشد، در گل بماند و قدمی پیش نبرد. مشکل آن جایی است که ما خروارها ایده اجرایی را روی هم تلنبار کرده، کمی از سنت و کمی از خشونت های مدرن نیز رویش گذاشته و اسمش را میگذاریم " پست مدرنیزم ". به همین راحتی!
در این سالها نمایشهای بسیاری از چخوف به روی صحنه آمده است؛ نمایشهایی که جملگی سعی بر وفادارماندن به متن چخوف یا شخصیتها و تمهای نمایشنامههای اساسی وی مانند ایوانف، دایی وانیا، سه خواهر، مرغ دریایی و... داشتهاند. ماتریوشکا اما در این میان اثری است یگانه و منحصربهفرد که به غایت از ویژگیهای اثری چخوفی تبعیت میکند.
جلسه نقد و بررسی نمایش «زمستان» نوشته و کار باقر سروش روز دوشنبه مورخ 10 آبانماه توسط کانون ملی منتقدان تئاتر ایران برگزار میشود.
بیست و چهارمین برنامه «نقد تئاتر» در ساعت ۲۱ روز شنبه هشتم اسفند ماه به نقد و بررسی نمایش «گنجفه» به نویسندگی و کارگردانی نوشین تبریزی اختصاص دارد.
فصل نوین دوشنبه های نقد تئاتر کانون ملی منتقدان تئاتر ایران که از مهر 1393 آغاز شده است، در دهمین نشست خود به نقد و بررسی نمایش «کاریزما» خواهد پرداخت.
نمایش «خانه وا ده» به نویسندگی و کارگردانی سید محمد مساوات که از اواسط آذرماه در سالن استاد سمندریان تماشاخانه ایرانشهر در حال اجراست، روز شنبه 13 دی، ساعت 18:30، اجرای ویژه میزبان مخاطبان و منتقدان خواهد داشت و پس از پایان اجرا، جلسه نقد برگزار خواهد شد.
دزدی در نمایشنامه داریو فو و نمایش سامان ارسطو، بهانهای میشود برای به میدان آوردن شخصیتهای خاطی دیگر.
نمایش ˝مردی برای تمام فصول˝ نوشتۀ رابرت بولت، ترجمۀ فرزانه طاهری و کارگردانی بهمن فرمانآرا؛ به اعتبار عناصر دیداریاش مانند طراحی صحنه، لباس، نور و چهرهپردازی تماشاییتر میشود.
نمایش ˝صدای آهسته برف ˝ به کارگردانی جابر رمضانی در کلیت یک نمایش استاندارد و حرفهای است و کلیت اجزایش با یکدیگر هارمونی و هماهنگی دارند و این دستاورد کمی برای گروه جوانی نیست که کارشان را از تئاتر دانشگاهی آغاز کردهاند.
نمایش ˝بالاخره این زندگی مال کیه؟˝ اشکان خیلنژاد را باید دید چون ما با آن سروکار زیادی داریم و به لحاظ روانی باید تک تکمان خود را متقاعد کنیم که هر کسی به طور فردی حق انتخاب دارد و گاهی جمع نمیتواند تصمیمگیرنده شرایط زندگی یک فرد باشد.
نمایش ˝من˝ یک اثر پسامدرن است که به قاعده زیست در ایران و ژرفساخت نظام اجتماعی ما با درکی درست دارد در قالب پسامدرن مسائل پیش پایمان را بازنمایی میکند.
نمایش "نوعی داستان عاشقانه" نوشته آرتور میلر با ترجمه حسن ملکی با کارگردانی مسعود تاروردی در سالن خسرو شکیبایی تماشاخانه سهنقطه در حال اجراست
آنچه به هر متن جان میبخشد، کوشش پیشنهاد راه حل مناسب اجرا است و سیدمهدی احمدپناه در نمایش ˝هر کس با تنهاییاش˝ میکوشد به این راه حل دست یابد.
فيروزي توانسته تا حدود زيادي به آنچه در پي تجربه كردن بوده، دست يابد. گرچه اجراي او ميتوانست با حذف برخي زايدات به اجرايي تميزتر و كاملتر بدل شود اما همين حالا هم فرمي قابلقبول دارد كه در تناسب با محتوا ميتواند تماشاگر را درگير كند.
منصور نصیری در مقام کارگردان همگام با نمایشنامه، اجرایی به دور از کلیشه و ساده به روی صحنه برده است. دکور صحنه که متشکل از یک دیوار ساخته شده از روزنامه است، تداعیگر مناسبی برای خلق فضای قتل با چاشنی شوخی است
در آثار ماتئی ویسنییک، مسایل مربوط به انسان معاصر، اساس دراماتیک- موضوعی است؛ مسایلی مانند غیرقابل سرایت بودن، ثبات، بیگانگی، وحشت، مبارزه با خود و دیگران، توهم، سرگردانی و تسلیم در برابر تقدیر میرایی که اصولا با رویکردی طنزآمیز، البته در موقعیتهای گروتسکی و در موقعیتهای کمدی تراژدی بیان میشود.